این مقاله به داستان کوتاه «دوزیستان» نوشته «آناهیتا برزویی» که در مجموعه «انتهای کوچه دریاست» به چاپ رسیده است میپردازد. این مجموعه داستان به تازگی توسط «نشر داستان» وارد بازار کتاب گردیده.
«دوزیستان» حکایت تزویر و دورویی است که جامعه به آن عادت نموده. تزویری که جامعه را مسموم کرده اما گویا دیگر نمیتوان بدون آن زندگی کرد، تزویری که هم چون هیولایی تمام جامعه را در خود میبلعد.
داستان درباره روابط گسسته خانوادگی است. روابطی که تنها چیزی که باعث ادامه آن میشود «ترس» است. ترس از قضاوت اجتماع، ترس از سخن مردم؛ و این ترس باعث وجود آمدن دروغ در جامعه میشود. زیرا هیچ کس دیگر نمیتواند خودش باشد، بلکه او باید شکلی را از خود برای دیگر افراد جامعه بازنمایی کند که مورد قبول جامعه قرار گیرد. فقط در این صورت است که میتواند در جامعه زیست خود ادامه دهد.
چنین جامعهای از تعادل خارج شده است زیرا تمام پایههای آن براساس دروغ ریخته شده و حقیقت در آن ارزشی ندارد.
داستان زیر متن خوبی هم دارد که در ادامه به تحلیل آن میپردازیم:
مرد جرعهای نوشید:
این کولر شما هم دیگه جواب نمیده نه؟
زن رفت توی اتاق، جلوی آئینه موهایش را جمع کرد. دو تکه از موهایش را ریخت توی صورتش:
- عمرشو کرده بأس عوض شه
مرد نگاهش را به در اتاق که لای آن باز بود، دوخت: داداشم کی رفته سرکار؟
...
نبود ((کولر)) به معنای نبود ((آسایش)) است
کهنه شدن کولر میتواند به معنای کهنه شدن یک رابطه باشد.
زن از عوض کردن کولر میگوید که میتواند به معنای عوض کردن یک رابطه باشد.
کنش زن در هنگام گفتن این دیالوگ بسیار مهم است. زن هنگامی این دیالوگ را میگوید که سرگرم آرایش خود است.
نگاه مرد به اتاق که به زن از میان در باز اتاق خواب نگاه میکند میتواند به مثابه ورود مرد به زندگی خصوصی زن باشد.
نکته دیگری که میتوان از منظر «نشانه شناسی غذا» به تحلیل آن پرداخت، اشاره نویسنده به (یخ زدگی ماهی و سبزی) است. «سبزی» که از دیرباز نشان دهنده «طراوت و شادابی» به حساب میآید در این داستان یخزده است به معنای مرگ طراوت معنا میدهد.
البته بهتر بود که جغرافیای اثر در مکانی سردسیر رخ میداد و کولر نیز جای خود را به بخاری میداد تا نظام نشانه شناسی موجود در اثر که در حال حاضر «نظام نشانه شناسی یخ» است دچار اختلال نمیگشت.
داستان از یک (زندگی) میگوید، زندگیای که دیگر به پایان رسیده و به مرگ خود نزدیک میشود. در واقع میتوان گفت که زندگی زناشویی شخصیت زن درست مثل سبزیهای یخ زده است. زندگی که دیگر مرد در آن توان برطرف کردن نیازهای روحی، روانی و جسمی زن را ندارد و در واقع جای خود را به فردی دیگر داده است. ■
------------------------------------------