مشخصات کتاب: روزگـار فراموش شـده/ نویسنده: مهـدی رضـایی/ موضوع: رمـان / چاپ اول 1394 / ناشر: شهرستان ادب / شمارگان: 1100 نسخه/ قیمت: 8500 تومان
خلاصه:رضا انقلابی خستهای است که در جریان بازجویی و شکنجهی ساواک، روح و جسمش آزار دیده و خود را زخم خوردهی نارفیقی به نام اسحاق میداند. وی به دنبال انتقام از اسحاق است و در جست و جوی او. اسحاق که در ابتدا با رضا در یک گروه انقلابی مذهبی همکاری میکرده است در جستجوی برادر گمشدهی خویش، جذب یک گروه مارکسیستی میشود چرا که به گمان وی آنان با مشی نبرد مسلحانه، زودتر به اهداف خود و سرنگونی شاه میرسند.
شکور، فرزند سیدکاظم، سردستهی گروه اسلامی، حامل پیامی برای رضاست تا پرده از اسراری سر به مهر بردارد. رضا با حضور بر بستر بیماری سید متوجه میشود که بر اساس اسناد ساواک، این خود وی بوده است که زیر شکنجه و در حالتی غیر عادی، دوستان و همرزمانش را لو داده است و اسحاق در این میان بیگناه است.
اما در خلوت اسحاق و با نگاهی به گذشته در مییابیم که او نیز چندان بیگناه و دست پاک نیست و به علت همکاری با گروهک مارکسیستی اسباب به دام افتادن رضا با ساکی پر از سلاح را فراهم نموده است. همان گرفتاری که سبب میشود رضا در زیر شکنجه ناخودآگاه اعتراف کند.
در پایان داستان که پس از پیروزی انقلاب اتفاق میافتد، سرکردهی آن گروهک که به عنوان یک نیروی نفوذی در یک نهاد انقلابی وارد شده و دست به جنایات تازه میزند، دستگیر میشود. اسحاق نیز تصمیم میگیرد به اشتباهات خود اعتراف کند.
نگاهی به متن با ذره بین نقد:
1- طرح روی جلد رمان بسیار زیبا و گویاست، گرچه با رنگ انتخابی برای نام کتاب چندان موافق نیستم. برآمدنِ جوانهای نورسته از زیر شعلههای آغازین کبریت، به درستی نشاندهندهی بروز و تولد یک فصل جدید استهمان گونه که پس از سرکشیدن شعلههای انقلاب و تغییری اساسی، شاهد رویشی تازه از بن همان انقلاب
هستیم. دقت در طراحی روی جلد، اولین نکتهای است که نویسنده و ناشر باید به آن دقت کنند و در این رمان، تلاش نیکویی داشتهاند.
2- گرچه پیرنگ اصلی داستان، به نوعی روایت انقلاب است اما موضوعات فرعی و زیرپوستی این روایت، رضایی را به سمت و سوی دیگری هدایت میکند. اولین موضوع "شک و سوءنظر به دیگران" است. این فضای تشکیک که در همان خطوط ابتدای داستان ایجاد شده است تا پایان آن و گرهگشایی کامل ادامه دارد.
- یکی دیگر از تمهای زیرین رمان به "تداوم انقلاب" ارتباط دارد یعنی همان جایی که یک مارکسیست فقط با تغییر چهره، و نه تغییر روش و عقیده، در یک نهاد انقلابی حضور پیدا میکند تا علاوه بر سوءاستفاده از نام آن نهاد، به اهداف کثیف و رذیلانهی خود دست پیدا کند. این موضوع شاید به آن دلیل آمده است تا دولتمردان و انقلابیون بدانند که یک انقلاب نوپا، پس از پیروزی خود، به مراقبت و نظارت بیشتری نیاز دارد. اما نویسنده ضمن نگاه انتقادی به چگونگی حضور گروههای مختلف در جریان انقلاب اسلامی، نیشتری به زخم ناسوری زده که در کمترین جایی به آنها اشاره شده است. رضایی با تصویرگری جنگ قدرت برای بهرهمندی از هرج و مرج حاصل از دوران ابتدای انقلاب، نقبی به یکی از نهادهای تشکیل شدهی آن زمان (کمیته انقلاب) زده است، ناخنکی که شاید به مذاق بعضی دوستان چندان خوشایند نباشد (گرچه بروز برخی اشتباهات و یا نقایص در شرایط آغازین هر انقلاب گریز ناپذیر است).
- مسئلهی انتقام شخصی یکی دیگر از تمهای زیرپوستی و موضوعات مورد توجه در رمان است. رضا در پی انتقام از اسحاق است. اسحاق میکوشد از سازمان امنیت و دولت شاه انتقام بگیرد. سجاد میخواهد خرخرهی شکور را بجود و... پس موتور محرک شخصیتهای رمان که سببساز پارهای از قضایا در رمان روزگار فراموش شده است، همان انتقام میباشد. اما آیا این برگزیدن انتقامِ شخصی، شیوهی درستی است و یا راه به جایی خواهد برد؟ رمان به این سوال پاسخ منفی میدهد.
3- مهدی رضایی متولد سال 1362 است در حالی که رمان وی حکایت سالهای نخست انقلاب (1357) است. این نگاه رو به عقب برای کسی که خود در بطن ماجرا نبوده و تنها به خواندهها و شنیدههایش دلخوش است، کاری است بزرگ و در عین حال خطرناک. بزرگ است چون باید به آنچه که شنیده تکیه کند و ایمان داشته باشد به راویان آن و خطرناک است چون هر راوی تنها از منظر نگاه و باورهای خویش به ماجراها نگریسته است و یادمان باشد که حتا مورخین نیز در تحریر تاریخ، بیطرف نبوده و گاه به تحریف تاریخ پرداختهاند.
4- تعویض راویان داستان یکی از ترفندهایی است که نویسنده با آن میتواند با چند زاویهی دید مختلف، به روایت داستان خویش بپردازد که خوشبختانه در این امر موفق بوده است، اما این چند صدایی در برخی موارد نیز سکتههایی در گویش داستان ایجاد نموده است. از منظر نگارنده (به عنوان یک خواننده) روایت ماجرا از زبان یکی از اشخاص داستان (مثلاً رضا یا اسحاق در صورتی ممکن ومورد قبول قرار میگیرد که شرح ماجرا را برای شخص ثالتی به عنوان مخاطب بیان کند و نه در تنهایی خویش. این مونولوگها که از قضا همچون دانههای تسبیح پشت سر هم نشستهاند، به باورپذیری روایت خدشه وارد میکند و حضور و دخالت نویسنده را پر رنگ میسازد.
5- در پارهای از موارد، بخش اندکی از گفتوگوها در گیومه آمده است که علت آن مشخص نیست، چرا که کاربرد اصلی گیومه در بیانِ نقل قولها است اما در اینجا؟! ای کاش تمامی متن یکدست میشد تا خواننده در خوانشِ اثر، نیازمند تمرکز بر گفتگوها و درنگ در جملات نشسته در گیومه نداشته باشد.
6- برخی جملات به علت درست قرار نگرفتن یک "را" یـا "از" دچار بدخوانی است که نویسنده محترم باید به دقت بیشتری به آنها نگاه میکرد. بر این نکته تاکید دارم چون در پایان رمان، تاریخ آن به این ترتیب آمده است: «آبان 89 تا شهریور 92» یعنی در فاصلهی زمانی ایجاد شده (حدود سه سال)، شایسته بود که نویسندهی محترم بازبینی و تامل بیشتری بر جملات داشته باشد. برای مثال:
«دینی که این بچهها به گردنم دارند را...» = (دینی را که بچهها به گردنم دارند)
7- چنانچه نویسندهی محترم قصد چاپ مجدد این اثر را داشته باشد، نیاز جدی به بازنگری رمان هست تا از غلطهای دست و پاگیر رهایی یابد، اغلاطی که مثل رمان "چه کسی از دیوانهها نمیترسد" چندان اندک و قابل اغماض نیست تا جایی که یک یا دو صفحه نیاز به بازنویسی مجدد دارد.
8- یکی از گافهای نویسنده در صفحه 155 یعنی دو صفحه مانده به پایان داستان است! آنجا که مازیار وحشیانه قصد تجاوز به دخترکی را دارد ناگهان آمده است: «مازیار پشتش به ماست... ناصر با ته کلت به گیجگاه زن میکوبد» و این ناصر کیست؟ ناصر فقط یک اشتباه کوچک است و بس.
9- به عنوان ناظری بر رفتارها و گفتارهای اوایل انقلاب سوالی در ذهن نگارنده ایجاد شده است که امیدوارم پاسخی شایسته از طرف نویسنده داشته باشد: در گفتوگوهای افراد رمان شما صحبت از انقلاب هست اما جز ایجاد ایستگاه بازرسی که ایجاد بار ترافیکی کرده و گره کور میسازد، چرا دیگر هیچ اثری از تغییرات انقلابی دیده نمیشود؟
کاش کمی از همیاری و همکاری مردم و اتحاد شیرین آنان از هر قشر و گروه سخن به میان میآمد تا برای نسل حاضر روشن شود که همه چیز، همان دستهبندی افراد و گروهها برای قبضه کردن قدرت نبود. برای مثال، در نبود پلیس و کلانتریها، با همیاری مردم و توسط بازنشستهها و جوانان انقلابی برای مراقبت از محلهها و حراست از انقلاب، "نگهبان محله" تشکیل شد. نکتهی دیگر آن که در تصاویر موجود از صحنههای درگیری خیابانی و اشغال پادگانهای نظامی و انتظامی، شاهد حضور همهیگروهها فارغ از دستهبندی و مرزبندی "با ما" یا "بر ما" بوده و هستیم. این تصاویر جزیی از تاریخ انقلاب است که کسی نمیتواند منکر آنها شود.
10-روزگار انقلاب هرگز فراموش نمیشود نه برای نسل من که انقلاب را دیده و نه برای آنان که داستان انقلاب را شنیدهاند. این تغییر بزرگ، منشاء اتفاقات و وقایعی شد که تا اکنون و آینده ادامه خواهد داشت.
گروهی برای این تغییرات تلاش کردند، جان دادند و از داشتههای خود گذشتند و سود خود را در پیروزی جمع دیدند. گروهی در برابر این تغییرات ایستادند که حالا یا نیستند و یا در خارج از کشور به دامان اپوزیسیون افتادهاند. این افراد نه برای خود سودی داشتند و نه برای دیگران، چرا که برخی اصلاحات، منافع ایشان را بر هم میزد.
گروهی نیز از این تغییرات، سودهای کلان بردند بیآنکه موافق آن باشند. برخی فرصت طلبان با نفوذ در صف انقلابیون، بدون دادن هزینه (اعم از شکنجه و زندان) از منافع انقلاب سود وافی و کافی بردند. پس این روزگار هرگز فراموش نخواهد شد حتا با نشستن غبار سالیان.
11-سپاس از نویسندهی محترم به پاس استفاده از واژههایی با زبان مادریِ من، مثل: «سِر شدم» و «چـُتِـلی». و ای کاش معنای این لغات در پانویس آورده میشد تا برای همهگان قابل فهم و درک باشد.
12-در پایان به نویسندهی محترم بابت نوشتن این رمان تبریک میگویم، نخست به خاطر تعلیقی که توانسته تا پایان داستان ادامه دهد و دوم به سبب توانایی همراهسازی خواننده تا پایان رمان و ایجاد کشش لازم. رمان دوم رضایی نشان داد که با نویسندهای روبرو هستیم که حواس ششدانگ خواننده را میخواهد و نکات قابل تأملی از قلم او تراوش میکند. برایش آرزوی موفقیت نمیکنم، چون میدانم که در این وادی، موفق خواهد شد. ■