ترجمه داستان «درخت سرو کوهی» نویسنده «دیناه مولاک»؛ مترجم «اسماعیل پورکاظم»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

esmaeile poorkazem

در حدود یک تا دو هزار سال پیش، مرد ثروتمندی زندگی می‌کرد. او همسری زیبا و پرهیزگار داشت. آن‌ها همدیگر را عاشقانه دوست می‌داشتند امّا متأسفانه صاحب فرزند نمی‌شدند. مرد ثروتمند و همسرش در آرزوی داشتن فرزند روزشماری می‌کردند لذا برای نیل به آرزوی دیرینۀ خویش همواره به دعا و ثنا می‌پرداختند.

داستان «هودینی بینوا» نویسنده «آنه کارسون» مترجم «سمیه جعفری»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

Somayeh jafari

شماره ی 22 ژانویه 2024 مجله نیویورکر

چهار درخت باریک بالا سرسایه‌های‌شان ایستاده و مانند دختران سرمازده می‌لرزیدند. با خودش فکرمی‌کرد که بهترین قافیه در شعر انگلیسی برای «دختران» چه کلمه‌ای است! آشفته حالی؟ مرواریدی تازه صید شده؟ آیا می‌توانست از این کلمات در غزل استفاده کند؟

داستان «موش، پرنده و سوسیس» نویسنده «جاکوب و ویلیام گریم» مترجم «آرزو کشاورزی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

arezoo keshavarzi

روزی روزگاری، یک موش، یک پرنده و یک سوسیس با هم شریک شدند و به کمک هم خانه‌ای ساختند. مدتی طولانی همه چیز خوب پیش رفت. آن‌ها در آسایش زیادی زندگی می‌کردند و تا آنجا پیش رفتند که می‌توانستند به طور قابل توجهی به ذخیره‌شان اضافه کنند.

ترجمه داستان «پادشاه خرس‌های قطبی» نویسنده «فرانک بائم»؛ مترجم «اسماعیل پورکاظم»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

esmaeile poorkazem

پادشاه خرس‌های قطبی در میان کوه‌های یخ شناوری در مناطق بسیار دور افتادۀ شمالی زندگی می‌کرد. او بسیار درشت اندام، قدرتمند، باهوش، با تجربه و میان سال بود. پادشاه خرس‌های قطبی در واقع در نظر تمامی کسانی که او را می‌شناختند، حیوانی عاقل و خردمند و دوست داشتنی جلوه می‌کرد.

داستان «شلوار خیس» نویسنده «دلارام گولاتی» مترجم «جواد کراچی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

javad karachi

با من بیا کلاس سوم دبستان، یک بچه نه ساله پشت میزش نشسته است و ناگهان جلوی شلوارش خیس شده است. او فکر می کند قلبش خواهد ايستاد زیرا نمی تواند تصور کند که چگونه این اتفاق افتاده است. قبلاً چنین اتفاقی نیفتاده است، او می داند که وقتی همكلاسي‌هايش متوجه شوند، حرف‌هاي‌شان هرگز پایان نخواهد داشت. وقتی دخترها متوجه شوند، تا زمانی که او زنده است دیگر با او صحبت نخواهند كرد.

ترجمه داستان «خزندۀ زشت» نویسنده «فلورا استیل»؛ مترجم «اسماعیل پورکاظم»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

esmaeile poorkazem

در زمان های بسیار دور در قصر "بامبروگ" پادشاهی زندگی می کرد، که دو فرزند داشت. پادشاه فرزانه فرزند پسر را "وایوند" و فرزند دختر را "مارگریت" نام نهاده بود. مادر فرزندان پادشاه زنی زیبا و باهوش بود، که چند سال پس از تولد دو فرزندش فوت کرده بود.

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692