- اسراف یعنی چی؟!
پدر زهرا رو به او کرد و با لبخندی بر لب و مهر و محبتی که در چشمانش میدرخشید گفت: اسراف یعنی زیاده روی، یعنی حیف و میل کردن! یعنی بیش از نیازت استفاده کنی!
- اسراف یعنی چی؟!
پدر زهرا رو به او کرد و با لبخندی بر لب و مهر و محبتی که در چشمانش میدرخشید گفت: اسراف یعنی زیاده روی، یعنی حیف و میل کردن! یعنی بیش از نیازت استفاده کنی!
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. جوجه گنجشکی بود، که هنوز پرواز یاد نگرفته بود. جوجه گنجشک قصه ی ما، خیلی دوست داشت پرواز کند. جوجه گنجشک هر روز می رفت روی سنگها، اما دو بال که می زد، دیگر نمی توانست پرواز کند.
روزي روزگاري، نه خيلي سال پيش، بلکه در همين زمان هاي اخير، دختر بچه اي، نه در سرزميني دور، بلکه يک جايي همين دور و بر خودمان زندگي مي کرد. اما اين دختر بچه شباهتي عجيب با تمام دختر بچه هاي قصه هاي تاريخ داشت.
دور تا دور حیاط، باغچه باریکی بود. گلهای باغچه هر کدام به رنگ یکی از مدادهای جعبه مداد رنگی بودند. علی و نیما با دوچرخههایشان بازی میکردند و دور حوض دایرهای شکلی، به رنگ دریا که در آن فوارهای مانند خرطوم فیل آب به داخل حوض میپاشید، میچرخیدند.
در روستای باصفا و دلبازی پیرزنی زندگی میکرد که همه او را به اسم خاله پوران میشناختند. او یک دست آینه و شمعدان داشت، همه او را به زنی پاک، مقدس و خوشبخت میدانستند. برای همین به عقیدهای که داشتند، در عروسیهایشان از آن استفاده میکردند. به دلیل اینکه اگر از آن آینه و شمعدان استفاده کنند حتما عروس و داماد هم خوشبخت میشوند.