از آنجایی که خانم مالارد مشکل قلبی داشت، بسیار تلاش کردند برای اینکه خبر مرگ شوهرش را به آرام‌ترین شیوه ممکن به او بدهند. خواهرش جوزفین بود که در جمله‌های شکسته شکسته به او گفت. اشاره‌هایی پوشیده که در لفافه منظور را می‌رساند. دوست همسرش ریچارد هم آنجا بود، در کنار خانم مالارد. او بود که در دفتر روزنامه بود وقتی خبر تراژدی راه آهن به آن‌ها رسید، با اسم برنتلی در صدر لیست کشته شدگان.

(۱)

در شمال بیشه‌زار «ایپّون‌گی»، تپّه نه‌چندان بلندی قرار داشت. علف‌های هرز و خوشه‌های ارزن وحشی فراوانی در اطرافش روییده بود. درخت توس‌مادۀ زیبایی میان علف‌های روییده در بیشه‌زار دیده می‌شد. توسِ چندان بزرگی نبود، اما سرشاخه‌های تیره براق و شاخه‌های بلند و کشیده زیبایی داشت.

سگ و سایه‌اش

سگی که قصاب، استخوانی به سویش پرت کرده‌بود، باسرعت به خانه می‌رفت.

"هیو لین" دخترکی برده بود و او را زمانیکه بچّه ای بیش نبود، همراه با پدرش فروخته بودند. "هیو لین" که اینک حدود پنج سال داشت، همراه با تعدادی از بچّه های هم سن و سال دیگر در داخل یک خانۀ قایقی محقّر بر روی رودخانه‌ای در چین قدیم زندگی می‌کردند.

می‌خواستم دیوار آشپزخانه را با ناخن‌هایم بکنم، ولی نمی‌شد. با انگشتم روی آن را محکم فشار دادم و تکه‌ای گچ روی زمین افتاد. البته از گچ سفید بودنش مطمئن نبودم ولی حتی تلفظ این کلمه هم به من احساس سرزندگی می‌داد، و همین برای من کافی بود. تکه‌ای از گچ کنده شده را داخل دهانم گذاشتم.