نقد نعمت مرادي بررمان"چه كسي ازديوانه ها نمي ترسد؟"

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

من بر خلاف نظر يكي از دوستان معتقدم که این رمان جزء رمانهای واقع گرا اجتماعی به حساب می آید رئالیستی بالزاگی , که همه چیز را بر پوسته بیرونی و تنها بر عینیات قرار میدهد و من بر این باورم که کمتر به درونیات شخصیت ها می پردازد.

درونیانی که تناقض رفتاری درونی آنها نشآت گرفته ازجامعه مریضی است که نویسنده به آن می پردازد . تلاشی برای عکس برداری از واقعیات .

واقعیاتی که کلیتی عظیم از جامعه را در بر میگیرد . من در این رمان چیزی از مولفه سورالیستی ندیدم که حتی ذهنم به آن سمت برود در سورالیسم اختیار ذهن به دست افکار نامربوط سپرده می شود ولی در این رمان همه چیز بر اساس واقعیات بیرونی و کاملا مربوط و آگاه صورت می گیرد بجز یک فصل که درگیری ذهن و ناخودآگاه راوی در مورد قتل آقای شاهی را به تصویر می کشید.

و این دلیل بر سورئالیست بودن یک اثر نیست هر انسانی در برهه ای از زمان جهان ذهنی پیرامونش معطوف چیزی می شود آن هم برای لحظه ای که شاید تخیلات و واقعیات در آن جهان با هم تلفیق شوند درصورتی که در این رمان , این لحظه اتفاق می افتد درگیری ذهن آرمان با آقای شاهی که یکی از روشنفکران گنگ یا مبهم است که ساختاری پیچیده دارد که برای مخاطب قابل شناخت نیست و درونیاتشان را کمتر در طول رمان می بینیم و شاید هم به دور خودش و هم به دور ذهنش حصاری کشیده است که به داخل این حصار راه پیدا نکند .

اما خود شخصیت شاهی به چیزی رسیده است ( که باور ما ارزش این هستی است ) این ذهنیات اوست که از او یک شخصیت می سازد برعکس بقیه که در حد تیپ می آیند , به این خاطر می گویم تیپ چون ما هیچ چیزی از حالات غالب روحی روانی یا گرایش های مادی و معنوی یا موقعیت های اجتماعی و یکی از طبقات جامعه از آنها نمی بینیم یا اگر می بینیم به صورت ساختاری کاملا ضعیف می آیند .

شخصیت شاهی شخصیت کاملا پنهان است؛ برعکس شخصیت آرمان ونگار که شخصیتهای کاملا آشکار هستند که از طریق رفتارهای اجتماعی دیالوگ هایشان رمان را آغاز و تاپایان پیش می برند که مخاطب توسط قدرت ذهنی و اطلاعاتی که نویسنده می دهد می توان آن ها را مجسم کرد .

مثلا شخصیت آرمان که شخصیتی کاملا شکاک , دقیق و روشنفکر است که به همه چیز شک می کند حتی به زنش.

و شاید هم این قرن شک کردن به همه چیز باشد از دید راوی . راوی که پستی و بلندی های جامعه را می بیند . انسانهای له شده در حاشیه اجتماع, که فقط له شده مادی نیستند که خیلی از آنها فاقد اعتبار اخلاقی می باشند که برگرفته از اوضاع و احوال اجتماعی سیاسی حاکم بر جامعه می باشد ولی در کل هیچ شکلی از جامعه وجود ندارد که هر انسانی بتواند آن را متعادل تلقی کند.

اما شکست این انسانهای له شده نشأت گرفته از جامعه بیماری است که اولین چیزی فلاکت مادی و له شدن زیر بار چرخ دنده های نظام سرمایه داری است .

2- شکستی که توسط جامعه ای که هیچ راهنمای ندارد جامعه ای که هیچ راهنمای ندارد جامعه ای که به قول فرانک اوکانر نه آرمانی دارد نه پاسخی و همیشه این شخصیت ها در حاشیه اجتماع سر گردانند.

3- آسیب های نظیر عدم استحکام در خانواده عدم روابط ارگانیک بین افراد خانواده و اعتماد نکردن به خانواده برای تیپ های مثل مستانه لیلا و شیلا و میترا که دچار فساد اخلاقی شده اند که حتی برای گرفتن حقوق اجتماعی شان دست به جنایت های نظیر قتل می زنند که نویسنده با نگاهی تیز به این امر پرداخته است ( فقط این را می دانم که برای دفاع از حیثیت و شرفم کشتمش بعضی وقتها به خودم می گویم نباید می کشتمش اما باز می گویم کشتم چون باید می کشتم . چون راه دیگری نداشتم ) این مونولوگ ها یا تک گویی درونی ها که مابین شخص و وجدانش می باشد فرامن هایی هستند که در جامعه هزاران هزار بار به وضوح دیده ایم .

2- به اعتقاد من مخاطب, نویسنده با حذف خیلی از سطرهای رمان مثل بگومگوهای آرمان و نگار که هیچ کمک خاصی به ساختار محتوای کار نمی کندو مشاجره ای که هیچ نتیجه و فعل و انفعالی در برندارد.

بگومگوهای معمولی و پیش پا افتاده,که از حوادث و صحنه های ناب خالی است. من وقتی کتاب تپه های همچون فیل های سفید را میخواندم به جلوه خارق العاده ای از مهارت همینگوی که در حذف شرح های غیر ضروری که بکار برده است رسیدم که همینگوی با آوردن ایجاز و غیر مستقیم گویی و همچنین حذف شرح های غیر ضروری به هنری بودن اثر کمک می کند ولی در این رمان می بینیم که نمایشی بودن مستقیم اثر زیر بار شرح تحمیلی آشکار رو به ویرانی می رود . نویسنده طوری شخصیت ها را کنار هم چیده است که خواننده با این مواجه نیست که در آخر چه خواهد شد طوری که می تواند خیلی از فصل ها را خودش حدس بزند و همه این مسائل نشأت گرفته از مستقیم گویی راوی در طول ساختار روایی اثر است که هم نقطه قوت است هم نقطه ضعف.

نقطه قوت از این نما که فضای معمولی را برای مخاطب ایجاد می کند و نقطه ضعف از این نما که همه چیز کار رو و کاملا مستقیم بیان می شود و قدرت کشف وشهود را از مخاطب اثر می گیرد.

فضای ملموس این رمان در بعضی جاها مخاطب را یاد فضای فیلم راننده تاکسی مارتین اسکورسیزی می اندازد (چند نفر از راننده ها را فحوش ناموسی دهان به دهان شده اند. پسر می رود تنه اش را به دختری می مالد. موتور سواری به پلیس التماس می کند . زنی پایش در شیار پل گیر می کند و صدای جیغ زنی درخیابان که فریاد می زند کیفم را دزدیدند و دختر آدامس فروشی که آستین مرا میکند و می گوید: یک آدامس بخر . فضای « شهر» به قول دامون افضلی به مثابه یک هیولای انسانی فهم ناپذیر است . متروپولیس هزار سر و هزارتویی است که امنیت و سادگی و صفای شهرستان های ارگانیک قدیمی تماماً از آن گرفته شده و از حیث خیلی شیطانی مخوف می نماید در این دوزخ شیطانی یکی آدم می کشد و دیگری ورد می خواند تا اشباح و شیاطین را به قوطی برگرداند .

شهر با کثافات , تنش ها و نکبت های انبوه که هیچ رودخانه امن و مصفایی برای قدم زدن نیست.

این فضای ملموس شهری باعث شده تا حدودی نویسنده رمان را از فضای کلیشه ای نجات دهد و بحث ها جامعه شناسی و اجتماعی رادر ذهن مخاطب تداعی کند تا باعث قدرت اثر شود و عمیق ترین همدردی با کسانی که زیر گامهای هیولایی شهر و چرخ های توسعه آن له شوند. چیزیکه در داستان کلید سینگر هم اتفاق می افتد.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692