مصاحبه اكبري شروه با شهلا شهابيان

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

 1- براي چي داستان می‌نویسید؟ داستاني كه با زحمت و صرف انرژي می‌نویسید و به سرعت خوانده می‌شود و می‌رود گوشه‌ي كتابخانه. فقط اينكه دوست داريد بنويسيد، كافيست يا دليل ديگري داريد؟

یک-- به گمان من داستان نویس مثل زن باردار است! باید باری را که برداشته بالاخره روزی به زمین بگذارد. باید به شخصیت­‌هایی که دور از چشم دیگران و در دنیای پنهانیِ خود خلق کرده عینیت ببخشد شاید به این امید که از تنهایی خلاص بشود! پس اگر از این منظر به روند خلق داستان نگاه کنیم این که بعدها چه بر سر داستان خواهد آمد در مرحله­ی بعدی اهمیت قرار دارد!

2-  چقدر به مرزبندي داستان، به جدي و عامه پسند معتقديد؟ تفاوت آن‌ها در چيست؟ مگر هر دو به مسائل زندگي انسانها نمی‌پردازند؟ پس تفاوت در چيست؟

دوم- من به این تقسیم‌­بندی باور دارم و برخلاف برخی معتقدم وجود این دو قطب در دو سر جریان ادبیِ جامعه، یک الزام و واکنش به وضعیت فرهنگی،  اجتماعی، سیاسی... و در کل نحوه­ی عملکرد متولیان فرهنگی جامعه است و چندان ربطی به سکان­داری نویسندگان داستان­های عامه­‌پسند و ناشران­شان ندارد. به گمان من وقتی گفتن و نوشتن از مسائل اجتماعی، سیاسی، انسانی مانند عشق، روابط زناشویی، فداکاری، حضور در جبهه­‌های جنگ، تبعات جنگ، از خودگذشتگی و... در شکل و شمایل واقعی و حقیقی­اش، تابو است و مشمول ممیزی می­شود، عرصه برای این تیپ از داستان­‌نویس­‌ها، ناشرین و داستان­‌خوان­ها بازتر خواهد شد. گروهی که برای ارضای نیازهای روحی، روانی و نیز اقتصادی خود (نویسنده و ناشر) به نوشتن، منتشر کردن و سرانجام خواندن متونی روی بیاورند که به همین مضامین عمیق بشری در سطحی­‌ترین، دم­دستی­‌ترین و کلیشه­‌ای­‌ترین شکل و شمایل­‌اش پرداخته و مجوز نشر هم گرفته­‌اند. که نتیجه­‌ی این فرآیند رشد کمی و خارج از انتظار عده‌­ای میان­‌مایه در بین گروه داستان­‌نویس و داستان­‌خوان­ خواهد بود. البته این که می­گویم خارج از انتظار به این دلیل واضح است که وجود نوعی از محصولات فرهنگی که تحت عنوان "عامه­‌پسند" می­شناسیم در هر جامعه­ای عادی است اما همان­طور که گفتم وجود سیاست­‌های فرهنگی حذف­گرایانه به رشد ناهنجار این گونه­ی ادبی منجر خواهد شد، همان­طور که در طرف مقابل احتمال استفاده­‌ی افراطی و نا به جا از نماد، استعاره، پوشیده‌­نویسی، هذیان­نویسی، حذف جنس مخالف در داستان و... بالا خواهد رفت.

 

3-  براي نوشتن يك داستان، كوتاه يا بلند، منتظر الهام می‌نشینید يا می‌گویید می‌خواهم يک داستان بنويسم و فكر می‌کنید تا سوژه‌ي مناسب پيدا كنيد و قصه را بسازيد (بنویسید)؟

سوم- نه! هیچوقت اینطور نبوده که شبی، نیمه‌­شبی به من الهام بشود و خودم را به کامپیوتر یا به کاغذهای کاهی­ام رسانده و شروع کرده­ باشم به نوشتن یا یک روز صبح به خودم گفته­ باشم که امروز بالاخره باید یک داستان در مورد فلان سوژه و مضمون بنویسم. نه. چگونگی شروع داستان یا همان جرقه­ ی اولیه برای من چندان خاص نیست. معمولا شنیدن یا خواندن جمله­ای، دیدن صحنه­‌ای در دور و برم یا در فیلم و یا شنیدن قطعه­‌ای از موسیقی و .... مرا مشتاق نوشتن می­کند و انبوه طرح­ و داستان­ و یاداشت­ نیمه تمام در بین "خرت و پرت"هایم نشان­دهنده‌­ی این است که من به راحتی تحت تاثیر قرار گرفته و سوژه انتخاب می­کنم! اما نشستن و به سرانجام رساندن نوشته‌­ها و یادداشت­‌های خام، یعنی همان بازنویسی نهایی متاسفانه کاری است که من مدام به تاخیرش می­اندازم. برایم پیش آمده که ماه­‌ها با برخی از شخصیت­‌های داستان­‌هایم  زندگی کنم مدام به آن­ها فکر ­کنم، با هم بر سر هر کلمه و جمله، عمل و عکس­‌العمل کلنجار برویم، یادداشت بردارم. بازنویسی و اصلاح­شان می­کنم اما بعد ناچار شده­‌ باشم اسم شخصیت یا تصویر و نما یا حتی زبان را در داستانم تغییر بدهم چون آنقدر طولش داده‌­ام تا روزی داستانی به دستم رسیده و دیده­ام اسم شخصیت و... همان است که من دارم می­نویسم!

حالا که همه­‌ی این­ها را گفتم باید اضافه کنم که البته گاهی بنا بر ضرورت، مثلا حضور در یک جلسه­‌ی داستان­خوانی، تصمیم گرفته‌­ام که بروم سراغ یکی از داستان­‌های نیمه­ تمام و برای مثلا جلسه­‌ی فردا آماده‌­اش کنم!

4-  اول به مضمون فكر می‌کنید و بعد بر اساس آن داستان می‌سازید يا اول قصه را پيدا می‌کنید و بعد مضمون را در آن می‌گنجانید؟

چهارم- به نظرم این دو مقوله را نمی­‌شود خیلی از هم متمایز کرد. معمولا همه چیز برمی­‌گردد به همان جرقه­‌ی اولیه مگر این که در بازنویسی به این نتیجه برسم که که یکی از این دو در دل یا حاشیه­‌ی دیگری خوب جاگیر نمی­‌شود! آن­وقت است که حتما به تغییری اساسی فکر خواهم کرد.

 

5-  وقتي قلم را در دست می‌گیرید تا بنويسيد، چند درصد قصه را توي ذهنت داريد؟ اصلا قصه‌ای داريد يا بداهه می‌نویسید تا در حين نوشتن قصه ساخته بشود؟

پنجم- گاهی ممکن است یک طرح کلی از داستان در ذهن داشته ­باشم. از کجا شروع بشود اوج و فرودش کجاها باشد و به خصوص پایان­بندی­ اش چه باشد و گاهی هم ممکن است تصاویر و نماهایی از داستان، انگار که فیلم باشد در ذهن داشته­ باشم و بعد شروع کنم به نوشتن. دهنی که به نعره باز شده، پاهای پوتین­ پوشی که می­ دوند، زنی که کنار ظرفشویی دارد دستکش‌­هایش را از دست بیرون می­‌کشد... اما همه­ی اینها برای شروع است. در روند نوشتن، در بازنویسی­‌های مکرر چه پیش خواهد آمد اصلا برایم قابل پیش­‌بینی نیست.

6-  چقدر تكنيك برایتان مهم است؟ اول حسي می‌نویسید و بعد تكنيك را اعمال می‌کنید يا از همان اول تكنيك نوشتن­تان مشخص است؟

 تکنیک نوشتن؟ بگذارید یک جواب کلیشه­‌ای بدهم! این هم یکی دیگر از ایزار اعمال زور داستان بر داستان­نویس، حداقل در مراحل آغازین نوشتن است! اما در مورد حسی نوشتن، حسی نوشتن برای من بیشتر شخصی نویسی است، حدیث نفس، دل­نوشته! پر از احساس. نوشته­ای که بیشتر ترجیح می­دهم یادداشتی باشد برای یک دوست نه داستانی که دیگران هم آن را بخوانند. شاید جوری محافظه­‌کاریِ خاصِ نسل من!

7-  آيا يك نفس می‌نویسید و بعد در بازنويسي، داستان را اصلاح می‌کنید يا در حين نوشتن، حك و اصلاح را هم اعمال می‌کنید؟

هفتم- نه من توانایی یک نفس نوشتن را ندارم آن هم به این دلیل که مدام و تقریبا بند به بند نوشته‌­ام را بازخوانی و در صورت لزوم اصلاح می­کنم و این اصلا خوب نیست. عادتی که دلم می­خواهد از شرش خلاص بشوم !

8-  معمولا روزي چند كلمه می‌نویسید؟ اصلا حساسيتي روي تعداد كلماتي كه در روز می‌نویسید داريد؟

 هشتم- نه تعداد کلمات برایم مهم نیستند. پیش آمده که روزی یک جمله­‌ی دو کلمه­ای نوشته ­باشم و همین ارضایم کرده­ باشد. برای من مهم شخصیتی است که خاص و مخلوق خودِ من باشد. نما، صحنه یا دیالوگی است که سر جای خودش بنشیند و "لق" نزند. شاید به همین دلیل برخی معتقدند که پرداخت جزییات در نوشته ­هایم سینمایی است. ( البته نمی­دانم این برای داستان کوتاه حسن است یا قبح!)­

9-  ملاك تان در انتخاب زاويه ديد چيست؟ از اول تكليفت را روشن می‌کنید يا اول می‌نویسید و بعد روي آن فكر می‌کنید؟

نهم- هر چند که به نظرم پاسخ این سوال را قبلا گفته‌­ام اما بگذارید دوباره این پاسخ کلیشه‌­ای را تکرار کنم که واقعیت این است که سوژه، نما یا طرحی که از داستان در ذهن دارم زاویه دید، فرم و زبان داستان را به من تحمیل می­کند. البته در مواقع انگشت ­شماری پیش آمده که در بازنویسی­ و اصلاح کردن­‌های بند به بند به این نتیجه برسم که با این زاویه دید و یا زبان جواب خوبی نخواهم گرفت و ناچار به تغییر این عناصر شده­‌ام. که البته در این صورت دیگر داستان همانی نیست که مدت­ها در ذهن داشتم!

 

10-                     حداقل زماني را كه براي نوشتن يك رمان متداول، مثلا 200 صفحه‌ای پيش بيني می‌کنید چندماه است؟

دهم- با قاطعیت و بدون شک می­توانم بگویم امکان چنین پیش بینی در مورد من وجود ندارد و این اصلا عجیب نیست! وقتی که در شرایط فعلی، با این وضعیت ممیزی و نشر و توزیع (خودسانسوری نویسنده به جای خود!) هیچکس در هیچ جا منتظر نوشته­­‌های ما نیست، وقتی که قرار نیست با منِ داستان­‌نویس شهرستانی در هیئت کسی که دارد کاری انجام می­دهد، برخورد بشود، نتیجه­‌ی این الزام و زمان‌­بندی چیست؟ فکر کردن به همین سرانجام و سرنوشت است که آب سردی می‌­شود روی آتش اشتیاق منِ داستان­‌نویس و سطح توقع مرا تا این حد پایین می­‌آورد که فقط برای گریز از تنهایی، برای به زمین گذاشتن باری که روی شانه­‌هایم سنگینی می­کند بنویسم و بعد نوشته­‌هایم به انتظار بازنویسی نهایی در قفسه­‌ی کتابخانه جا خوش­‌کنند!

11-                     بازنويسي چقدر برای شما مهم است؟ آيا وسواس زيادي در بازنويسي داريد و به تمام كلمات و جملات حساسيد؟

یازده- بله من به چگونگی استفاده از تک ­تک واژه­‌ها بسیار حساس هستم. بازنویسی برایم یک اصل و عادت مهم در داستان­‌نویسی است. یک عادت گاهی آزار دهنده! عادتی که باعث می­‌شود بعضی از کتاب­ها را بعد از خواندن چند صفحه کنار بگذارم. البته بخشی از این وسواس به گمانم برمی­‌گردد به کار ویراستاری که گاهی انجام می­دهم. 

   با كامپيوتر مي‌نويسيد يا روي كاغذ؟ زمان و مكان نوشتن چقدر برای شما مهم است و شرايطش چیست؟ دوازدهم-  همیشه شروع نوشتن­‌ام روی کاغذ است اما هرگز آنقدر منتظر نمی­‌مانم که کار تمام بشود بعد بروم سراغ کامپیوتر. از آن جا که روند اصلاح نوشته­‌ام را خیلی زود شروع می­‌کنم و طبیعتا در حین کار با کامپیوتر مشکلی برای پاک کردن و جابه­‌جایی کلمه­‌ها و جمله­‌ها ندارم زود به سراغ کامپیوتر می­‌روم. اما در مورد شرایط نوشتن باید بگویم زمان و مکان نوشتن برای من جزء مهم­ترین عناصر داستان­‌نویسی­‌اند! ممکن است در هر شرایطی یادداشت بردارم اما نوشتن خودِ داستان نه! همیشه به کسانی که در هر شرایطی می­توانند بنویسند حسودی­‌ام می­‌شود! فعلا که هوای خنک سرِ صبح، صدای پرندگانی که روی درخت انجیر و درخت زیتون پشت خانه­‌ام­ قیل و قال می­‌کنند برای نوشتن من حیاتی­‌اند! آنقدر حیاتی که در داستان بلندی که دارم می­نویسم حضور فعالی دارند! البته باید باغچه‌­ی سبزیجات و گلدان‌­های گل را هم به این­ مجموعه اضافه کنم! هر وقت کم می­‌آورم می­‌روم به سراغ­شان تا در حین چیدن ­هرزه­ علف‌­ها دوباره راه بیفتم!

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692