یادداشتی بر مجموعه داستان «آواز گوسفندها» نوشته ی مهدی رضایی

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

نعمت مرادی / منتشر شده در روزنامه ابتکار به تاریخ 94/2/8

«آواز گوسفندها» کتابی است به طبع واقع گرا- اجتماعی که تا حدودی توانسته است وقایعِ گاه شگفت انگیز وگاه کلیشه ای را به تصویر بکشد. بهترین اتفاقی که در این مجموعه افتاده بود، داستان کوتاه «مرد اسکلتی» بود؛ داستانی که به زعم من یکی از بهترین داستان کوتاه های این مجموعه به شمار میرود وشاید یکی از ماندگارترین داستان کوتاه های باشد که در ذهن خواهد ماند.

 

این داستان که تقدیم شده است به علی دهباشی، ساختاری کاملاً سورئالیستی دارد. داستانی با تم یا درونمایه ای کاملاً اجتماعی که توانسته است مرزبین خیال وواقعیت را در هم بتند. راوی داستان روح مجسمه ای است دروسط یکی از میدان های شهــــر، کـــه به روایت جز به جز وضعیت خود و جامعه ای که درآن زیست داشته است میپردازد. مردی که همه چیزش را به مردم واطرافیان وحتی پرنده ها داده است. که آنها بتوانند به کمک اجزائی که این مرد به آنها داده است به زندگی خویش ادامه دهند. «درلحظه ای تمام استخوان هایم فرو میریزد و درمیدان شهر پخش میشود.جمجمه ام روی زمین میافتد. و کلاه شاپو هم چنان روی آن است. خوشحالم از اینکه با مرگم چیزی به گربه ها وسگ ها هم میرسد.حالا روحی هستم که میبینم ومی شنوم. ودیگر سرما اذیتم نمیکند. احساس آزادی میکنم. احساس رهایی. سگ ها وگربه ها هر کدام شان تکه ای از استخوانم را بر میدارند. اما هیچ کدام مشغول لیسیدن نمیشوند. الان فقط باید استخوان های مرا لیس بزنند ولذت ببرند. اما هیچکدام این کار را نمیکنند.»این تنها داستان سورئالیستی این مجموعه است که به طور شگفت انگیزی یقه مخاطب را میگیرد و آن را به تعمق کردن وا میدارد. داستان کوتاهی خوش ساخت، با زبان وفرمی یک دست.داستان اول مجموعه به نام «یه چیزی کمه» مخاطب را درگیر عشقی افلاطونی میکند. این داستان هم شبیه مابقی داستانهای این مجموعه سعی دارد به گونه ای واقعیت های اجتماعی وفردی راوی را به تصویر بکشد. راوی فردی میانسال است - از طریق لحن او میتوان به این مشخصه پی برد- که از روی تبلیغات فروش اثاثیه منزل، برای خرید تلویزیونی دست دوم راهی خانه پیرزنی میشود. پیرزن، شخصیتی کاملاً روشنفکر دارد با تخصص کم نظیری در تحلیل فیلم وسینما.راوی با او قهوه میخورد و میرقصد. در طول روایت دلش برای دیدن پیرزن وهم صحبتی با او تنگ میشود...مهدی رضایی تجربه های فردی وزیستی خود را که از تجربیاتش در اجتما ع و از سوی دیگر مشاهداتش را به تصویر میکشد؛ به سراغ معماری های گوتیک وبرج های آن چنانی نمیرود. خود را از فضا های سر مایه داری در داستان هایش دور نگه میدارد و به سراغ ادم های عادی که وضعیتی متوسط یا متوسط به پائین دارند. ضمناً برخی از داستان ها، فضاهای تکراری یا به عبارتی کلیشه را رقم زده بودند که ضعیف ترین آنها داستان کوتاه «نیت کن آزاد کن» بود.هرچند داستان کوتاه « اسب شماره نه» که درگیـــری نویسنده را با یکی از شخصیت های داستانی اش رابه تصویر می کشد یا داستان «نفهمیدم چی شد» که داستانی تکنیکال است وفضای تشنج باری که بچه مدرسه را نشان میدهد یا «شرم» و خود داستان «آواز گوسفندها» و یا.....، ساختار کاملاً ضعیف تری نسبت به مرد اسکلتی داشتند. ومن فکر میکنم اتفاق خوب این مجموعه وانچه میتواند اساس خوبی برای داستان دهه 90 باشد مرد اسکلتی بود.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692