اعلانات ویژه چوک

داستان «رئیس» نویسنده «رابرت کووِر» ترجمه‌ «احسان چادگانی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:    ارسال شده در مطالب عمومی

ehsan chadeghaniمرد مسلح سیگاری روشن می‌کند و با نگاه غم‌آلودش، آخرین پرتوهای خورشید را که از کوچه‌ی خالی رخت برمی‌بندند تماشا می‌کند. در جایی خلوت تنها ایستاده است؛ گفته‌ شده آن‌جا بایستد تا دستوراتی را از جانب کله‌گنده‌‌ی مافیا که همه به نام "رئیس" می‌شناسندش دریافت کند، اما رئیس آنجا نیست.

هیچ‌کس آنجا نیست. ترسناک است. حس می‌کند خودش را نشان کرده‌اند. سنگدلیِ رئیس شهره‌ی خاص و عام است. وقتی دستور قتل یکی را می‌دهد، طرف دیگر مُرده. مرد مسلح دلش می‌خواهد کسی شاهد اتفاق‌هایی که قرار است بیفتد باشد، اما کوچه خالی است.

به ساعتش نگاه می‌کند. هدیه‌ای از طرف رئیس. یک صفحه‌ی گرد و طلایی و بدون شماره. احتمالا حاکی از یک شوخی است: وقتْ طلاست. یا شاید طلا وقت است. بستگی دارد به کدام یکی احتیاج داشته باشی. رئیس آدم خیلی شوخی است. عقربه‌های ساعت به نازکیِ مو هستند، مثل لبه‌ی تیغ، درست نمی‌شود دیدشان، به‌خصوص زیر آن نور بی‌رمق. هم هست، هم نیست، مثل خودِ زمان. و شاید زمان را نشان نمی‌دهد. شاید آن صفحه‌ی بی‌شماره همین را نشان می‌دهد. چطور می‌خواهی بفهمی تا کجا در گِل فرو رفته‌ای؟ نمی‌داند آن ساعت چطور کار می‌کند. احتمالا باتری دارد. اگر باتریش تمام شود چی؟ ولش کن، فکرش را نکن.

در یکی از همین ماموریت‌ها چندتا چُلمن را در یک همچین کوچه‌ای نفله کرده بود، اما تعدادشان زیاد نبود. تخصصش در کشتن آدم‌های هدف در ایستگاه‌های قطار و لابیِ هتل‌ها و وسط خیابان در روز روشن بود. اینجوری احتمال اینکه مچت را بگیرند بیشتر است، برای همین هیجانش هم بیشتر است. دلیل اینکه او شده مسئول کثافت‌کاری‌های رئیس هم همین است. هیجان حس زندگی به او می‌دهد، آن هم وقتی چیز دیگری نیست که همچین حسی بدهد.

بالای سرش لامپی روشن می‌شود، نور زردش زیر آن آسمانِ روبه‌تاریکی‌گذاشته مثل یک لکه‌‌ به نظر می‌آید. بعد یک زن رد می‌شود. مرد با خودش فکر می‌کند دیگه وقتشه. او را رئیس فرستاده؟ همانی است که باید نقش شاهد را داشته باشد؟ یا قربانی؟ یا جلّاد؟ دستش در پالتویش است، روی دسته‌ی هفت‌تیری که به جلدی در زیربغلش بسته شده. شاید صرفا یک دختر بیگناه است که فقط وایستاده تا کسی سوارش کند و به جایی برود که متعلق به آنجا نیست. البته دلیل نمی‌شود رئیس او را هدف قرار نداده باشد. یا نخواهد از او سواستفاده‌ی ابزاری کند.

می‌پرسد دنبال کسی می‌گردی دختر خانوم؟ و می‌خزد در تاریکی کوچه. حرف که می‌زند سیگارش بالا پایین می‌رود.

می‌گوید نمی‌دونم. پرسشگرانه مرد را نگاه می‌کند و سریع رویش را برمی‌گرداند. علامت داد؟ شاید الان باید بپرد پشت سطل‌های آشغال، اما نگاه‌ دقیق و دلپذیر دختر او را سرجایش میخکوب کرده.

آرام از بین سایه‌ها به انتهای کوچه می‌رود، بعد می‌چرخد و دوباره می‌آید سمت نور. ترسان و سردرگم به نظر می‌رسد. به طرزی تأثرانگیز بی‌دفاع. بالای سرش آن لامپ با سرعتی یکنواخت تاب می‌خورَد و سایه‌های کفِ کوچه کش می‌آیند و جمع می‌شوند، کش می‌آیند و جمع می‌شوند، مثل یک قلب با ضربان کُند. دختر زیر نور می‌ایستد و اطراف را نگاهی می‌اندازد، مشخص است دارد به چیزی فکر می‌کند. اصلا خوشگل نیست، اما زیبایی‌های خاص خودش را دارد. قلبِ سنگِ مردْ نرم می‌شود. دستش را از روی هفت‌تیر برمی‌دارد.

وقتی می‌چرخد تا دوباره برود ته کوچه، مرد سیگارش را پرت می‌کند و دنبالش راه می‌افتد و حرکاتش را با او تطبیق می‌دهد. چپ، راست، چپ... مثل یک جور رقص. دختر می‌پرسد آیا دستش انداخته. می‌گوید دست‌انداختن بلد نیست. در حقیقت حس می‌کند در چیزی بنیادین گیر افتاده است. چیزی فلج‌کننده. حسی که تا پیش از آن نداشتش. حسی انتزاعی، و به طرزی عجیب شهوانی.

دست مرد را می‌خواند و می‌گوید فایده نداره‌ها.

آره، می‌دونم بانو. ولی باحاله.

می‌رسند به تهِ تاریک کوچه، همچنان مطابق با هم حرکت می‌کنند و می‌چرخند به طرف لامپِ در حال تاب‌خوردن. انگار کوچه ناپدید می‌شود و روشنایی لامپ درخشان‌تر. از جایی سروصدای خفاش‌ می‌آید. انگار زمان ایستاده، اگرچه مرد می‌داند بی‌آنکه بتوان جلویش را گرفت دارند به‌تدریج به سمت چیزی کثیف کشیده می‌شوند. رئیس نقشه‌هایی دارد که هنوز عملی نشده‌اند. مهم نیست. وقتش که شد فکرش را می‌کنم.

رقص‌شان که تمام می‌شود دیگر کاملا شب شده و تضاد بین برکه‌ی نور لامپ که آن‌ها درش ایستاده‌اند با بقیه‌ی دنیای گم‌شده در تاریکی، آشکارتر شده است. مرد می‌گوید محشر بود. دختر بالا را نگاه می‌کند و او را می‌بیند، صورتش رنگ‌پریده است اما زیر نورْ باطراوت نشان می‌دهد. سر تکان می‌دهد. انگار با خنده‌ی مغمومش می‌گوید آره، ولی بس نبود، مگه نه؟ دختر به پاهای خودش خیره می‌شود و با این کار صورتش در سایه فرو می‌رود. آیا می‌خواهد به مرد خیانت کند؟ برای مرد سوال است. اصلا اهمیتی دارد؟

دختر ناگهان نگاهش را متوجه آن سوی کوچه می‌کند. مرد نگاهش را تعقیب می‌کند. ای وای. چیزی دارد می‌جنبد. دستش خیلی آرام وارد پالتویش می‌شود. دختر جیغ می‌زند بپا! و خودش را جلوی مرد می‌اندازد. صدای گلوله طنین‌انداز می‌شود. دختر می‌افتد در آغوش مرد. در حالی که او را گرفته، عاجزانه تیری به سوی تاریکی شلیک می‌کند. تیرهایش مثل یک زهرخند مابین دیوارهای کوچه کمانه می‌کنند. التماس می‌کند طاقت بیار عزیزم! اما دیر شده است.

دختر زیرلب می‌گوید لابد... آخه... و در دست‌های مرد جان می‌دهد.

باز قلبش سنگ می‌شود. خشم به گوشه‌ی چشمانش چنگ می‌اندازد. دیگر هیچی حالیش نمی‌شود.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

بیوگرافی مهدی رضایی، نویسنده، محقق و مدرس حوزه ادبیات داستانی

       asar

مهدی رضایی، نویسنده، محقق و مدرس حوزه ادبیات داستانی متولد 30 اردیبهشت سال 1362 در تهران است. به‌طور جدی از سال 1380 فعالیت خود در حوزه ادبیات داستانی را آغاز کرد. آثار داستانی وی انتقادی- اجتماعی است و رگه‌های طنز تلخ اجتماعی از شاخصه‌های سبک نگارشی اوست. تابه حال آثارش به زبان های انگلیسی، روسی، کردی و ارمنی ترجمه شده است.

او سردبیر ماهنامه ادبیات داستانی چوک است و مدیر موسسه فرهنگی هنری چوک

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

سال­شمار فعالیت‌های مهدی رضایی

  • سال 1385: تأسیس کانون فرهنگی چوک
  • سال 1388: راه‌اندازی ماهنامه الکترونیک پی‌دی‌اف «ادبیات داستانی چوک» اینجا
  • سال 1388: برگزیده جایزه «مقاله‌نویسی نوروز» از سوی «سایت پرشین بلاگ»
  • سال 1388: برگزیده جایزه ادبی «لوح» از سوی «سایت ادبی لوح»
  • سال 1388: برگزیده جایزه ادبی «هفت سین» از سوی «حوزه هنری»
  • سال 1389: انتشار رمان «چه کسی از دیوانه‌ها نمی‌ترسد؟» انتشارات افکار
  • سال 1389: گردآوری اولین مجموعه داستان گروهی چوک
  • سال 1389: دریافت تقدیر نامه از «انجمن داستان ابهر»
  • سال 1390: راه‌اندازی سایت «کانون فرهنگی چوک» اینجا
  • سال 1390: دبیر برگزاری همایش «روزجهانی داستان‌ کوتاه» گزارش همایش در اینجا
  • سال 1390: دریافت تقدیرنامه از انجمن داستان سرو شيراز
  • سال 1391: انصراف دائم از «داوری داستان» پس از داوری در چند جشنواره و جایزه ادبی
  • سال 1391: دریافت مدرك دبيری تشكل‌های فرهنگی، هنری 
  • سال 1391: دریافت تقدیرنامه انجمن داستان شهرزاد شهريار
  • سال 1391: دریافت تقدیرنامه از انجمن داستان استهبان فارس
  • سال 1391: عضو هیئت رئیسه کانون «شعر و ادب پایتخت»
  • سال 1392: دبیر برگزاری همایش «روز جهانی داستان‌کوتاه» با تقدیر از «استاد جمال میرصادقی» با حضور «علی‌اشرف درویشیان و دکتر باطنی» گزارش همایش در اینجا
  • سال 1392: دریافت تقدیرنامه به‌عنوان مدیر برتر سال سایت ادبی
  • سال 1393: گردآوری دومین مجموعه‌داستان گروهی چوک
  • سال 1394: انتشار رمان «روزگار فراموش‌شده» انتشارات شهرستان ادب
  • سال 1394: انتشار مجموعه داستان «آواز گوسفندها» انتشارات نیماژ
  • سال 1394: دبیر برگزاری همایش «روز جهانی داستان‌کوتاه» با تقدیر از «قباد آذرآیین» با حضور «محمود حسینی‌زاد» گزارش همایش در اینجا
  • سال 1394: دریافت تقدیرنامه از «انجمن قلم شاهرود»
  • سال 1395: دبیر برگزاری همایش «روز جهانی داستان‌کوتاه» با تقدیر از «فریبا وفی» گزارش همایش اینجا
  • سال 1395: رمان «چه کسی از دیوانه‌ها نمی‌ترسد؟» از سوی دانشگاه ملی سنت پترزبورگ (استاد ناتالی ژوهاراوا و الکساندرا سوخانووا) به زبان روسی ترجمه و از آنجاکه عنوانِ پایان‌نامهٔ ایشان بود، درباره‌اش تحقیق و در پایان نامه منتشر شد. دانلود پایان‌نامه از سایت دانشگاه سنت پترزبورگ اینجا
  • سال 1395: کارگردانی و اجرای نمایش صوتی داستان‌های کوتاه دانلود از اینجا
  • سال 1395: دبیر برگزاری همایش «روز جهانی داستان‌کوتاه» با تقدیر از «ژیلا تقی‌زاده» با حضور «افسانه احمدی و فریبا حاج‌دایی» گزارش همایش اینجا
  • سال 1396: انتشار ترجمه دو داستان کوتاه «نیت کن آزاد کن» و «نفهمیدم چی شد؟» به زبان روسی توسط «الکساندرا سوخانووا» در مجله فرهنگی «کاروان»
  • سال 1396: دبیر برگزاری همایش «روز جهانی داستان‌ترجمه» با تقدیر از «مریوان حلبچه‌ای» گزارش همایش در اینجا
  • سال 1396: انتشار کتاب تحقیقی «خطاهای نویسندگی و تجربیات نویسندگی»
  • سال 1396: تأسیس مؤسسه فرهنگی هنری «خانه داستان چوک» اینجا
  • سال 1396: انتشار ترجمه کردی داستان کوتاه «مرد اسکلتی» با ترجمه استاد «خالد فاتحی» در نشریه باران سوئد
  • سال 1396: گردآوری سومین مجموعه‌داستان گروهی چوک
  • سال 1396: آغاز فعالیت در انتشارات «آقاپور» به‌عنوان مدیر
  • سال 1397: انتشار رمان «من بن‌لادن را کشتم» انتشارات آرادمان
  • سال 1397: انتشار ترجمه کردی رمان «چه کسی از دیوانه‌ها نمی‌ترسد؟» از سوی انتشارات چوارچرا در عراق توسط استاد «خالد فاتحی» خبر انتشار اینجا
  • سال 1397: انتشار نمایش صوتی رمان «چه کسی از دیوانه‌ها نمی‌ترسد؟» از سوی انتشارات «ماه آوا»
  • سال 1397: انتشار ترجمه رمان «چه کسی از دیوانه‌ها نمی‌ترسد؟» در آمریکا توسط آژانس ادبی «آسان‌نشر» و انتشارات «Supreme Century »
  • سال 1397: دبیر برگزاری همایش «روز جهانی ترجمه» با تقدیر از «محمد جوادی‌نیا » گزارش همایش در اینجا
  • سال 1397: دریافت لوح سپاس از انجمن اجتماعی فصل مهر برای فعالیت های فرهنگی و هنری
  • سال 1397: گردآوری چهارمین مجموعه‌داستان گروهی چوک
  • سال 1397: دبیر همایش روز جهانی داستان و تقدیر از استاد ر. اعتمادی گزارش همایش اینجا
  • سال 1398: گردآوری پنجمین مجموعه‌داستان گروهی چوک
  • سال 1398: نگارش دو فیلمنامه بلند
  • سال 1397: دبیر همایش روز جهانی داستان و تقدیر از استاد ر.اعتمادی گزارش همایش اینجا
  • سال 1398: دبیر برگزاری همایش «روز جهانی داستان»
  • سال 1399: انتشار ترجمه رمان «من بن‌لادن را کشتم» در آمریکا توسط آژانس ادبی «آسان‌نشر» و انتشارات «Supreme Century»
  • سال 1399: شروع فعالیت برنامه طنز استاد استادان
  • سال 1339:مصاحبه با شبکه اول ایران درباره سینمای اقتباسی اینجا
  • سال 1399: دبیر برگزاری روز جهانی داستان و تقدیر از استاد گارون سارکسیان اینجا
  • سال 1400: انتشار مجموعه داستان «مرد اسکلتی» به زبان ارمنی با ترجمه «آنی هوسپیان»
  • سال 1400: انتشار بانک مجموعه داستان ترجمه نوجوان چوک
  • سال 1401: انتشار نهمین مجموعه داستان گروهی چوک
  • سال 1401:شروع فعالیت مقالات صوتی گنجینه ماندگار

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

خرید آثار مهدی رضایی از موسسه خانه داستان چوک/ تهران  09352156692

نقدها و یادداشت ها درباره «من بن‌لادن را کشتم»

نقدها و یادداشت ها درباره مجموعه داستان «آواز گوسفندها»

نقدها و یادداشت ها درباره رمان «روزگار فراموش شده»

 ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

همه خبرها، نقدها و گزارش‌ها درباره رمان"چه كسي ازديوانه‌ها نمي ترسد؟"

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

سخنرانی و مصاحبه‌ها

-------------------------------------------------------------------------------------------

خرید نسخه چاپی ترجمه رمان «چه کسی از دیوانه ها نمی ترسد؟» مهدی رضایی. برای خرید از کشور آمریکا و کشورهای دیگر همچون کانادا، مکزیک، انگلیسی، آلمان، ایتالیا، هند، ژاپن، استرالیا و..
www.amazon.com/dp/1939123496
فایل الکترونیکی این کتاب را از این آدرس خریداری کنید. www.amazon.com/dp/B07MNZNVND
صفحه ویژه مهدی رضایی در آمازون https://amazon.com/author/mehdi.rezaei
به دلیل تحریم ها علاقمندان داخل ایران می توانند از این دو سایت واسطه شرکت آمازون خرید کنند. https://malltina.com/product/mlt-1336600    www.nask.ir

-------------------------------------------------------------------------------------------

خرید نسخه چاپی رمان «من بن لادن را کشتم» از سایت آمازون www.amazon.com/dp/1939123968
خرید نسخه الکترونیک از سایت آمازونwww.amazon.com/dp/B084ZZRJ6Q
www.amazon.com.au/s?k=Mehdi+Rezaei&ref=nb_sb_noss 
برای خرید در کشورهای دیگر همچون کانادا، مکزیک، انگلیسی، آلمان، ایتالیا، هند، ژاپن، استرالیا و...www.amazon.com/gp/offer-listing/1939123968
www.amazon.ca/gp/offer-listing/1939123968
علاقمندان داخل ایران به دلیل تحریم ها می توانند با کمک اطلاعات زیر توسط شرکت هایی چون مالتینا (www.malltina.com) و یا نسک آور (www.nask.ir) به آسانی کتاب خود را در آدرس ایران دریافت کنند.
عنوان و شابک کتاب شما:Title: I killed Bin Laden: The wildest dance of the history /// ISBN-13: 978-1939123961/ Publisher: Supreme Century

------------------------------------------------------------------------------------

خاطرات مهدی رضایی از دنیای ادبیات و هنر «اینجا»

تماس با ما    09352156692