داستان «چیزهایی که نمی¬خواهیم بشنویم» نویسنده «مارسلا کارباجو»؛ مترجم «نگین كارگر»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

توی تخت غلت زد تا نوری که از پنجره می‌آمد مزاحمش نشود. کوسنی که قبل از چرت زدن کنارش گذاشته بود را در بغل گرفت و ملحفه را آنقدر با پا پس زد تا پاهایش از زیر ملحفه آزاد شد.

مرد دم در اتاق‌خواب آمد و گفت: «بیدار شدی.»

زمزمه کرد: «تقریباً...» می‌توانست تا ابد بخوابد.

به داخل اتاق‌خواب آمد و کنار تخت نشست. فنرهای تخت قیژ قیژ صدا کرد. «می‌شه یکم چای بذاری؟»

«آب را بذار جوش بیاد لطفاً، میام درست می‌کنم.»

«بداخلاق شدی؟»

به‌سمت نور غلتید. نور باعث می‌شد به‌یادش بیافتد که بیرون از تخت و بیرون از خانه کارهایی هست که باید انجامشان دهد.

«خسته‌ام.»

«دو ساعته که خوابیدی.»

در حالی‌که آه می‌کشید دوباره گفت: «خسته‌ام.»

به آشپزخانه رفت، می‌توانست صدای ریخته شدن آب در کتری و روشن شدن کبریت را بشنود. بعد، تلوزیون را روشن کرد. صدای دیالوگ‌ها به زبان انگلیسی و خنده تماشاچیان حاضر در استودیو تا اتاق می‌آمد. خیلی زود کتری شروع کرد به سوت زدن.

«آب جوش اومد.»

بدنش را روی تخت کش و قوس داد و بعد ایستاد ولی هنوز کوسن را در بین بازوهایش محکم گرفته بود. کتری هنوز سوت می‌زد. کوسن را محکم به سینه‌اش چسباند.

«خاموشش کن لطفاً.»

کتری از سوت افتاد. با خودش گفت: «خدایا شکرت، صداش داشت دیوونم می‌کرد.» زیر تخت دنبال دمپایی‌هایش گشت و سپس ایستاد. به دستشویی رفت و صورتش را شست. فکر کرد: «باید دوش بگیرم. باید برم حموم و راحت و در آرامش گریه کنم.» با قدم‌های سنگین به‌سمت آشپزخانه رفت. داشت برنامه شوی کمدی می‌دید که هر از گاهی یک چیز بامزه هم در آن گفته می‌شد.

«چایی چی می‌خوری؟»

بدون اینکه به زن نگاه کند گفت: «نعناع.» دوتا فنجان ریخت و کنارش نشست و به صفحه تلوزیون خیره شد.

«امروز بلیت لاتاری خریدم.»

مرد با حواس‌پرتی پرسید: «چی؟ کی قرعه‌کشی می‌کنن؟»

«فردا. دو میلیون.»

«کلی از پول را برای مالیات کم می‌کنن. تو که فکر نمی‌کردی قراره همه دو میلیون را برنده بشی، نه؟»

مرد کمی از چای را هورت کشید.

زن از خودش پرسید: «از کی تا حالا هورت کشیدنش اذیتم می‌کنه؟»

اوایل حتی به این مسئله توجه هم نمی‌کرد، کم‌کم متوجه آن شد و حالا به‌طرز وحشتناکی از این صدا اذیت می‌شد. با شنیدن این صدا عصبانی می‌شد. بیچاره مرد. تقصیر او نبود او از بیست‌سال پیش تا حالا همیشه موقع چای خوردن هورت می‌کشید. چیز جدیدی نبود.

«لطفاً موقعی که چای می‌خوری سر و صدا نکن.»

متعجبانه چند لحظه به زن نگاه کرد و زمزمه کرد: «تو حالت خوب نیست.»

«ناراحتم.»

به تلوزیون دیدن ادامه داد. بعد از چند دقیقه در پی خنده تماشاچیان او هم بلند خندید. چرا باید اینطور باشد؟ چرا باید آنقدر همه‌چیز تغییر کند؟

«چندروزی هست که ناراحتم.» به او و خودش یادآوری کرد.

شوی کمدی تلوزیون تمام شد. زن فنجان‌های خالی را در سینک گذاشت. مرد کانال را عوض کرد و او دوباره کنارش نشست. برنامه مستند راجع به مناطق کنار دریا و شهر صیادان ماهی بود. زن فکر کرد «جای قشنگیه.» می‌توانست آنجا زندگی کند. جای سردی بود. مردم کاپشن‌های ضخیم و شال پوشیده بودند و سعی می‌کردند از خودشان در برابر باد محافظت کنند. حاضر بود هرچه دارد را بدهد تا کنار دریا راه رود و احساس سرما کند و بعد یک فنجان قهوه‌داغ بخورد، قهوه با دارچین.

آری، می‌توانست این‌گونه زندگی کند. در یک خانه چوبی در کنار دریا، درست مثل آنچه که در صفحه تلوزیون می‌دید. می‌توانست ویولون و نت‌هایش را هم با خود ببرد. روزهای آفتابی کنار پنجره بنشیند و ویولون بنوازد. خیلی‌وقت بود که دست به ویولون نزده بود. روزهای سرد کمی نان بپزد و یا در آشپزخانه قهوه بخورد و چیزی مطالعه کند. می‌تواند فنجان‌های دست‌ساز را که با او در اروگوئه خریده بود را با خود ببرد. آن فنجان‌ها به آشپزخانه جدیدش، دریا و آن هوای سرد می‌آیند. مطمئناً او متوجه نبود فنجان‌ها در خانه نمی‌شود. هیچ‌وقت به چیزهای درون خانه توجه نمی‌کند، به‌جز بعضی کاست‌ها. شاید چندتا کاست هم با خود ببرد، چندتا کاست جَز. او دلش برای کاست‌های جَز تنگ نمی‌شود. اما ... چطور کاست‌ها را پخش کند؟ آن‌ها فقط یک ضبط‌صوت داشتند. تلوزیون، درست است. می‌تواند تلوزیون کوچکی که در اتاق‌خواب دارند را با خود ببرد. اما وجود تلوزیون در همچون جایی به چه دردی می‌خورد؟

مرد دوباره کانال را عوض کرد درست زمانی‌که قرار بود اسکله چوبی آن شهر کوچک را نشان بدهند. خواست اعتراض کند اما احساس کرد انرژی کافی برای اعتراض کردن ندارد. در عوض شروع کرد به بررسی دقیق آشپزخانه، لکه‌های آب روی دیوار،کابینت‌ها، جعبه ادویه، گیاه‌ها، قابلمه‌ها. قابلمه‌های مسی را دوست دارد. شروع کرد به فکر کردن راجع به اینکه اگر همه‌چیز را از آشپزخانه بیرون ببرد آشپزخانه چه شکلی می‌شود. میخ‌های خالی با جای مستطیل شکل دوده گرفته روی دیوار، جای دوده گرفته چیزهایی که جای‌جای آشپزخانه و درون کابینت‌ها بوده‌اند و حالا نیستند. مرد اگر با چنین صحنه‌ای مواجه شود می‌میرد. اما نه... هیچ‌کس با چنین دلیلی نمی‌میرد. سعی کرد خودش را متقاعد کند اما بیشتر احساس ناراحتی کرد. مرد دوباره کانال را عوض کرد و گذاشت روی یک شبکه فوتبال. زن سیگاری روشن کرد.

«هنوزم ناراحتی؟»

زن جواب نداد.

با خود تصمیم گرفت: «در این صورت ترجیح می‌دم باهات حرف نزنم.» و گفت: «وقتی این‌جوری می‌شی بهتره آدم باهات حرف نزنه.»

«چرا؟»

«چرا چی؟»

«چرا بهتره که باهام حرف نزنی؟» مرد جوابی نداد.

ملتمسانه گفت: «می‌خوام بدونم چرا.»

«برای اینکه چیزهایی می‌گی که منو آزرده می‌کنه.»

با خود فکر کرد بیچاره ترسیده. حداقل این این صمیمانه‌ترین جمله‌ای بود که بعد از مدت‌ها به یکدیگر گفته بودند. زن ایستاد و آه کشید، فنجان‌ها را شست و گذاشت روی دستمال تا خشک شوند. بعد درب کمد را باز کرد که ببیند هنوز هم آرد دارند یا نه.

«می‌خوای یکم کلوچه لیمویی درست کنم؟»

در حالی‌که لبخند می‌زد گفت: «معلومه که می‌خوام.»

 

 

لیست داستان های ترجمه شده توسط نگین کارگر:

 

شما انگلیسی بلدید؟- سایمون کالینگز

 

http://www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/19-2011-09-07-11-35-20.html

 

بازگشت به بهشت- الیزا ریلی

 

http://www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/302-2011-10-12-08-28-51.html

 

کارت تبریک-جیمز راس

 

http://www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/681-2011-11-19-05-42-30.html

 

قرعه کشی- شرلی جکسون

 

http://www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/750-2011-11-28-08-51-32.html

 

سلمانی- شارون ای تراتر

 

http://www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/1217-2012-01-17-10-12-22.html

 

شیوه جاودانگی- دیل پاپانئو

 

http://www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/1572-2012-03-06-10-22-08.html

 

عشق بدون عاشقی- راب هاپ کات

 

http://www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/2091-2012-06-20-06-27-51.html

 

وقتی برای اولین بار خودش لباس هایش را شست- جین الیسون

 

http://www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/3552-2013-02-13-09-26-23.html

 

من به اندازه صد مرد قوی هستم چون قلبم پاک است- جسیکا فرانسیس کین

 

http://www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/3631-2013-02-27-04-50-01.html

 

چیزی گم شده- کی الدرگ

 

http://www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/3817-2013-04-10-04-32-41.html

 

او خواهد گفت- الیزابت بندیکت

 

http://www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/3903-2013-04-24-10-11-45.html

 

تسلط بر زبان انگلیسی- کی الدرگ

 

http://www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/3976-2013-05-08-05-28-17.html

 

وقتی مردم خانه نمی روند کجا می روند؟- گاوین برووم

 

http://www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/4262-2013-06-20-16-44-42.html

 

سلمانی رفتن دیوید-کن الکس

 

http://www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/4559-2013-08-15-09-01-54.html

 

اسم من الکتراست- جوآنا لیلند

 

http://www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/4742-2013-09-11-04-54-40.html

 

بعد از ظهر ها- ملیسا چکر

 

http://www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/5233-2013-11-13-07-45-28.html

 

تغییر تدریجی- جئوف پک

 

http://www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/6091-2013-12-24-08-05-16.html

 

عروسی خراب کن- راب هاپ کات

 

http://www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/6910-2014-02-12-13-54-31.html

 

سنگ های شکسته- سارا پینسکر

 

http://www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/7445-2014-03-12-17-11-42.html

 

طلوع خورشید- جیمز راس

 

http://www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/8684-2014-06-04-12-58-58.html

 

پروفسور پانینی- متیو گریگ

 

http://www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/9838-2014-09-09-12-24-21.html

 

ماشین سبز برای کریسمس- راب هاپ کات

 

http://www.chouk.ir/anjoman-dastan/dastane-tarjomeh/10004-2014-09-24-08-47-34.html


نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692