او خواهد گفت تا مرز خستگی دوستت دارم. فراتر از عشق عاشقت هستم.
-بابا را هم دوست داری؟
- البته که دوستت دارم.
- ولی منو بیشتر دوست داری.
- آره. همه مامان بابا ها بیشتر از اینکه همدیگه را دوست داشته باشن بچه ها را دوست دارن. این قانون طبیعته.
- قانون طبیعت دیگه چیه؟
- وقتی چیزی در مورد همه در هر جایی زندگی می کنند درست باشد میگیم قانون طبیعته. همه مامانا همینقدر بچه هاشون را دوست دارن حتی اگه در جنگل و یا روی کوهی پر از برف زندگی کنن.
- پس چرا هیچ وقت بهش نگفتی؟
- چیو بهش نگفتم؟
- اینکه دوستش داری.
- اون خودش می دونه
- شاید یادش رفته. شاید برای همینه که انقدر ناراحته.
- خیلی خب، باشه، بهش میگم. اگه فکر می کنی انقدر مهمه بهش میگم. امشب وقتی از سر کار بیاد به او خواهم گفت.ولی حالا می خوام عزیزم و عشقم رو بغل کنم. اینجوری نه عزیزم، محکم، محکمتر.
دیدگاهها
داستان رو مجبور شدم چند بار بخونم . نمی دانم در نهایت درست متوجه شدم یا نه. گفتگوی میان پدر و فرزند بود(معلوم نمی شو د دختر است یا پسر) و مادری که تا شب برای مخارج خانه بیرون از خانه کار می کند و خسته و کوفته به خانه می آید.
موفق باشید.
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا