روزی روزگاری آهویی زیبا در جنگل بزرگی به همراه حیوانات دیگر زندگی می کرد . وسط جنگل کلبه ی کوچکی بود که به تازگی شکارچی به تنهایی در آن ،وقت می گذراند . او هر روز در جنگل به دنبال شکار آهو بود تا اینکه روزی از روزها که آهوخانوم برای خوردن علف تازه به نزدیکی کلبه ی وسط جنگل آمده بود ؛شکارچی او را دید .