دزد در كمال سكوت داشت از پله هاي طبقه پايين كورمال كورمال بالا مي رفت كه يكدفعه پايش لغزيد و با كله افتاد توي سالن و دستش به ميز خورد و گلدان چيني كه روي آن بود افتاد روي سنگفرش مرمر سالن و شكست.
چت از طریق واتساپ
دزد در كمال سكوت داشت از پله هاي طبقه پايين كورمال كورمال بالا مي رفت كه يكدفعه پايش لغزيد و با كله افتاد توي سالن و دستش به ميز خورد و گلدان چيني كه روي آن بود افتاد روي سنگفرش مرمر سالن و شكست.
وقتي مادر گفت: دخترم تو را به جان ماماني با اين پسر آشنا شو! باهم چايي بخوريد كمي صحبت كنيد ببين چطور آدميه آخه خدا را خوش نميآد مادرش را بيست ساله مي شناسم مي خواست بياد خواستگاري گفتم تا دخترم پسرت را نپسنده نيا! ديگه آن دوره گذشته كه مادر پدرها جاي دخترهاشون تصميم مي گرفتند.
-دخترهی خیره سر ! یه مدت اینجا بمونی آدم میشی!
مادر، الی را میاندازد توی اتاقک زیر شیروانی و در را رویش قفل میکند. الی دمغ میشود و مینشیند روی خرت و پرت های ویلان آنجا و هر دو دست را ستون میکند زیر چانه. خیلی زود حوصله اش سر میرود.
"سر همه كلاه خواهيم گذاشت!"
زير عكسي كه يك كلاه مردانه را نشان مي دهد اين جمله ديده مي شد و پوستر رنگ و رو باخته در جعبه اعلاناتي كه بر ديوارقرارداشت زير شيشه كثيف با لكه هاي روغني جا خوش كرده بود.
از گذشته ى او نپرسيد زيرا هيچ گذشته اى ندارد و از آينده ى او نپرسيد چون نمى داند به كجا خواهد رفت. فقط آمده است كه باشد. فقط خواسته كه ببيند و بشنود و بفمهمد و در نهايت فراموش كند. پس آنچه بدست مى اورد اهميتى ندارد. فقط مانند پتكى بر سرش فرود خواهد آمد همين.
لوکا دختر دورگه ی هندی بود و به زور تکه پاره ی ژنده ای به تن داشت. به گروه بانوان "یونایتد ایندیور" که از او سوال می پرسیدند گفت که اسمش لوکاست و درست نمی داند که اهل کجاست جز اینکه جایی در حوالی بائو چاکتوا است.