داستان «خیال شیرین» نویسنده «زهرا کرمی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zahra karamii

-دختره‌ی خیره سر ! یه مدت اینجا بمونی آدم میشی!

مادر، الی را می‌اندازد توی اتاقک زیر شیروانی و در را رویش قفل می‌کند. الی دمغ می‌شود و می‌نشیند روی خرت و پرت های ویلان آنجا و هر دو دست را ستون می‌کند زیر چانه. خیلی زود حوصله اش سر می‌رود.

بلند می‌شود و راه می‌افتاد سمت پنجره و دستگیره‌اش را می‌کشد. پنجره باز می‌شود و نسیمی تند به صورتش می‌کوبد و بعد، می‌پیچد زیر دامنش و تنش به مور مور می‌افتد. با دیدن منظره شهر از آن بالا چنان به وجد می‌آید که نمی‌توند جیغش را مهار کند و با تمام وجود جیغ می‌کشد. اشک به چشمانش می‌نشیند و بهت زده همه جا را از نظر می‌گذراند. از این بالا چقدر همه چیز زیبا است، شیروانی خانه‌ها، پیچ خیابانها، ماشینهایی که شده‌اند اندازه‌ی ماشینهای برادر کوچکش. از همه زیباتر جنگل است، جنگلی که از آن بالا هم همان کپه‌ی سبزی است که الی آرزوی دیدنش را از نزدیک دارد. به داخل اتاقک برمی‌گردد و خرده ریزها را زیر رو می‌کند. خودش هم نمی‌داند چه می‌خواهد، یک چیزی به جانش افتاده. ناگهان گوشه‌ی اتاق، زیر وسایلی که مادرش هر ساله از بقیه‌ی وسایل خانه جدا می‌کند و بغل می‌زند و میریزد آنجا، چشمش به بادکنکی قرمز می‌افتد. تند می‌رود سمتش و بَرش می‌دارد. بله همان بادکنک قرمز روز تولدش است. همانی که همرنگ لباسش بود و آن روز نگذاشت کسی ببردش. امروز هم، همان پیراهن را تن کرده. اصلن دلیل تنبیه شدنش پوشیدن همان پیراهن قرمز است. هرچه مادر گفت: این را نپوش! گوشش بدهکار نبود تا عاقبت، مادر از کوره در رفت و انداختش توی اتاقک. الی، شروع می‌کند به باد کردن بادکنک و آنقدر بادش می‌کند که می‌شود یک بغل. بعد به سختی از پنجره بیرونش می‌دهد و خود هم لبه‌ی پنجره می‌ایستد. با یک دست بادکنک را می‌گیرد و دست دیگرش را می‌چسباند به درگاهی پنجره. نسیم همچنان پای دامنش را می‌رقصاند. بند بادکنک را محکم گرفته و دارد فکر می‌کند، که با آن تا کجاها می تواند برود. دو دستی بند را می‌گیرد. آرام پاها را از لبه‌ی پنجره می‌سراند بیرون و همراه بادکنک می‌رود جایی که باد می بَردشان. پیچ و تاب خوران به دره بالای تپه می‌رسد، نگاهی به پایین می‌اندازد و گله‌ای آهو می‌بیند که شیب تپه را بالا می‌روند. ذوق همه‌ی وجودش را می‌گیرد. بچه آهویی را می‌بیند که از گله جدا شده و مادرش به دنبالش. الی چنان جیغ می‌کشد که گله رم می‌کند و از مسیر منحرف می‌شود. چشم از گله بر‌می‌دارد و خیره می‌ماند به روبرو، به جنگل. دارد به جنگل نزدیک می‌شود. تمام تنش از شوق به لرزه می‌افتد و طره مویی که روی چشمانش را گرفته با تکان سر کنار می‌زند. دیگر پلک نمی‌زند، دارد به  همانی که همیشه آرزوی دیدنش را داشته می‌رسد. همانی که هر وقت به اتاق پدر می‌رفت و پنجره را باز می‌کرد پیش چشمانش بود. اما جز کپه‌ای سبز چیز دیگری نمی‌دید و همیشه برایش سوال بود که این کپه‌ی سبز از نزدیک چگونه می‌تواند باشد. حال، جنگل دارد واضح و واضح‌‌تر می‌شود. درخت‌ها دارند دانه دانه از هم جدا می‌شوند و شکل خودشان را می‌گیرند. اما از این بالا باز همه یک شکل هستند. بادکنک کمی پایین می‌رود و الی، یک دست از بند جدا می‌کند و پیش می‌برد سمت شاخه‌های بلندشان که با جیغ مادر، بند بادکنک از دستش رها می‌شود. به دست باد می‌افتد و فرار می‌کند. برمی‌گردد و مادر را می‌بیند که دست روی دهانش گذاشته و اشک می‌ریزد.

-چی شده؟

-دختره‌ی دیوونه ... داشتی چکار می‌کردی؟

الی، آب دهانش را فرو می‌دهد و برمی‌گردد و خیره می‌ماند به بادکنکی که مثل آن کپه‌ی سبز تبدیل شده به نقطه ای سرخ.

----------------------------------------------------------------------------------------

شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک    
telegram.me/chookasosiation
نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری چوک
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود فصلنامه پژوهشی شعر چوک
www.chouk.ir/downlod-faslnameh.html 
دانلود ماهنامه‌هاي ادبيات داستاني چوك و فصلنامه شعر چوک
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
دانلود نمایش رادیویی داستان چوک
www.chouk.ir/ava-va-nama.html 
سایت آموزشی داستان نویسی و ویراستاری خانه داستان چوک
www.khanehdastan.ir 
فعاليت هاي روزانه، هفتگي، ماهيانه، فصلي و ساليانه كانون فرهنگي چوك
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان 
www.chouk.ir/honarmandan.html 
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
instagram.com/kanonefarhangiechook
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

داستان «خیال شیرین» نویسنده «زهرا کرمی»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692