داستان «مرد زغال‌فروش و پادشاه» نویسنده «جیمز بالدوین» مترجم «آرزو کشاورزی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

arezoo keshavarzi

روزگاری زغال‌فروش فقیری در پاریس زندگی می‌کرد که اسمش «ژاکو» بود. خانه‌اش کوچک بود و تنها یک اتاق داشت. اما برای ژاکو و همسر و دو پسر کوچک‌شان به اندازه کافی بزرگ بود.
در یک سمت اتاق یک شومینه بزرگ بود که مادر در آن‌جا آشپزی می‌کرد. و در سمت دیگر تخت‌ها گذاشته‌شده‌بودند. و در وسط، یک میز بی‌قواره بود که به جای صندلی، نیمکت‌هایی دورش چیده شده‌بود.

داستان «یک برده باهوش» نویسنده «جیمز بالدوین» مترجم «آرزو کشاورزی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

arezoo keshavarzi

مدت‌ها پیش برده فقیری زندگی می‌کرد که اسمش ایساپ بود. مردی کوچک با سر بزرگ و دست‌های دراز که صورتش سفید و معمولی و چشم‌های درشتش درخشان و جذاب بود. وقتی که ایساپ حدود بیست سال داشت اربابش ورشکسته و مجبور شد برده‌هایش را بفروشد. برای انجام این کار، مجبور شد آن‌ها را به شهری بزرگ ببرد که بازار برده‌فروشی داشت. شهر دور بود و برده‌ها باید تمام مسافت را پیاده می‌رفتند.

ترجمه داستان «غول قرمز» نویسنده «فلورا استیل»؛ مترجم «اسماعیل پورکاظم» /اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

esmaeile poorkazem

در زمان‌های قدیم زن بیوه‌ای می زیست، که بر روی قطعه زمین زراعی کوچکی روزگار می‌گذراند. او این زمین را از یک کشاورز خُرده پا اجاره کرده بود. زن بیوه دارای دو پسر بود، که هر دو آنان در اوج دوران جوانی خویش بسر می‌بردند و می‌بایست بزودی همسرانی برای خودشان برگزینند لذا زن بیوه در صدد بر آمد، که هر چه زودتر آنها را از خانه به بیرون بفرستد، تا در جستجوی خوشبختی و آیندۀ خویش بر آیند.

ترجمه داستان «قویِ قرمز» نویسنده «کورنِلیوس ماتیوس»؛ مترجم «اسماعیل پورکاظم»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

esmaeile poorkazem

سه برادر سرخپوست که والدین خود را در اوّلین سال‌های زندگی خویش از دست داده بودند، با همدیگر بسر می‌بردند. برادر بزرگتر به خوبی نمی‌توانست از عهدۀ مخارج زندگی آنان برآید. او تمام وقتش را به شکار کردن حیوانات وحشی گوناگون می‌پرداخت و از این طریق به مخارج خانواده کمک می‌کرد.

ترجمه داستان «بوته گل رز» نویسنده «فلورا استیل»؛ مترجم «اسماعیل پورکاظم» / اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

esmaeile poorkazem

در زمان‌های بسیار پیش از این و در دوره‌ای که انسان‌ها مجبور بودند خودشان را از سحر و جادو مصون بدارند، مردی نیکو سرشت زندگی می‌کرد. همسر جوان و زیبای آن مرد به تازگی فوت کرده و از او یک دختر کوچولو به یادگار مانده بود.

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692