بعد از ظهرِ زمستانی بود، بیشتر دانش آموزان مدرسه دارجیلینگ[1] کلاسها را یک خط در میان میآمدند و به خوشگذرانی در جشنواره زمستانی میرفتند.
چت از طریق واتساپ
بعد از ظهرِ زمستانی بود، بیشتر دانش آموزان مدرسه دارجیلینگ[1] کلاسها را یک خط در میان میآمدند و به خوشگذرانی در جشنواره زمستانی میرفتند.
مدتها منتظر بود، تا آخرین وابستگی او با شهر قطع شود. طوری که چشم حتی یک نفر نماند در آنچه رها می کرد. تا سال ها بعد که یک روز در وسط دریا یا چه کسی می داند در کدام سرزمین است، دل و دماغش نسوزد.
در آبی نشسته بود که تا نزدیکی گردنش بالا آمده بود، ترانهای را زیر لب زمزمه میکرد تا شاید برای لحظاتی از فکر وخیال رهایی یابد، افکارش دربارۀ پسر مورد علاقهاش بود، او قسمتی از آهنگ را مثل یک نوشتۀ منظوم که فاقد گیرایی شعری است و قسمتی دیگر را مثل یک ترانۀ واقعی زمزمه کرده
صدائی گفت:این خُمره مملو از گوشتهای دودی است.
این یکی پُر از ماهی و آن یکی پُر از عسل میباشند.
سلطان جمال نسیم در اگرا به سال 1935 به دنیا آمد و در اگرا، لاهور و کراچی به تحصیل پرداخت. علاوه بر داشتن دو مجموعه داستان کوتاه او یکی از کسانی بوده که پیوسته با مجلات ادبی مهم پاکستان در ارتباط بوده است. او پست مهمی هم در بانکداری دارد.
در نیویورک، پسری با چهرهای خوشگل زندگی میکرد که موهای بسیار عجیبی داشت.
مردم محلی میگفتند: «این مدل مول مو؛ شاید عجیبترین مدل مویی بوده که تا بحال دیدن.