داستان «النگو فروش» نویسنده «شی‌فالی مالیک» ترجمه «آرزو کشاورزی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

arezoo keshavarzi

با عروسکم بازی می‌کردم که صدایی شنیدم، با آواز می‌گفت: « النگو، النگو، دخترهای کوچولو، بیایید و ببینید، برای شما النگو آورده‌ام. »
به سمت پنجره دویدم و فروشنده النگویی را دیدم که سبدی روی سرش بود. مرا دید و گفت: «کوچولو بیا، و چند تا النگو بخر. »

گفتم: « دوست دارم بخرم، اما نمی‌توانم، چون مادرم نیست و کسی نیست که به من پول بدهد؟ »
«حداقل بیا و آن‌ها را انتخاب کن. روز دیگر پول‌شان را می‌گیرم. »
کمی فکر کردم و پایین رفتم.
فروشنده النگو با لبخندی دلپذیر پرسید: «کدام رنگ را بیشتر دوست داری؟ »
گفتم:« نارنجی» و چندتا انتخاب کردم.
کمک کرد تا آن‌ها را در دستم بیندازم. در همان زمان مادرم آمد و پول النگوها را داد.
بعد از چند روز ، عمویم عروسکی بزرگ و زیبا برایم خرید. هیجان زده شدم و به مادرم گفتم: «مامان! می‌خواهم برای عروسکم هم النگو بخرم. »
مادرم گفت: «بله عزیزم ، می‌توانی وقتی النگوفروش آمد، بخری. »
روز بعد دوباره صدای آشنا را شنیدم.
«النگو، النگو، دخترها بیایید و النگو بخرید. »
با عروسکم به ‌سرعت پایین رفتم و فروشنده النگو را صدا کردم. او با سبدش آمد.
پرسید: «كدام را می خواهی؟ »
عروسکم را به او نشان دادم و گفتم: «برای عروسکم چند النگوی خوب بده. »
النگوفروش خندید و گفت: « این بچه شماست؟ »
«بله»
«دختر من هم دوست دارد چنین عروسک زیبایی داشته باشد. »
«شما دختر دارید؟ »
«بله ، تقریباً هم‌سن شماست. »
«او عروسک ندارد؟ »
«نه .. ما فقیر هستیم. »
«نگران نباشید، از عموی خود خواهش می کنم برای او هم عروسک بخرد. پول النگوها چقدر می‌شود ؟ »
«پنجاه پیسه[1] »
«لطفا مراقب عروسکم باشید تا من پول بیاورم. »
با عجله رفتم تا پول را از مادرم بگیرم، اما وقتی برگشتم نه النگوفروش بود و نه عروسکم.
«عروسکم، وای، عروسکم ...! »
جیغ کشیدم و به سمت مادرم رفتم؛ « مامان! النگوفروش عروسکم - عروسک جدیدم را بُرد! »
«النگوفروش؟ چرا عروسکت را به او دادی؟ »
این‌ها را گفت و با عجله به دمبال النگوفروش رفت.
اشک‌هایم‌ روی گونه‌هایم ریخت. مادرم مرا دلداری داد و به همسایه‌ها هشدار داد که مراقب باشند.
آن شب انقدر گریه‌کردم تا خوابم برد.

 

 

[1] . واحد پولی هند و پاکستان برابر با یک صدم روپیه

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

داستان «النگو فروش» نویسنده «شی‌فالی مالیک» ترجمه «آرزو کشاورزی»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692