چت از طریق واتساپ
داستانک «بو» نویسنده «مریم جواهری مشهدی»
وقتی که آمد خانه مان، بویی مثل مرده شویخانه، اتاق را پر کرد. با خودم فکر کردم که این چه جور بویی است. با او سلام و احوالپرسی کردم و رفتم توی آشپز خانه. چای را که آوردم، بو همه جا منتشر شده بود، چیزی بین بوی یاس و کافور. موقع تعارف کردن چای به چهره اش دقیق شدم. بینی و پیشانی اش انگار توی هم فرو رفته بودند و چشم هابه حیله گری از آن زیر می درخشیدند. ته ریش خاکستری _ سفیدش زیر نور چراغ برق می زد.
داستانک «اشتباه» نویسنده «فرهاد قبادی»
زنِ جوانِ زیبا که صندلیِ جلوِاتومبیل، کنار شوهرش نشسته بود تمام حواسش تو گوشی همراهش بود و با انگشت تند وتند صفحه گوشی را زیر و بالا می کرد. یک لحظه متوقف شد وبا هیجان گوشی را بالا آورد و رو به شوهرش که رانندگی می کرد و گفت: این مانتو همونه که دنبالش بودم؛ شیک و باکلاس، درضمن آدم رو لاغر نشان میده.
داستانک «حسرت» نویسنده «شبنم میرزایی وند»
عصبی و کلافه به شیشه مترو تکیه داده بود و با خودش رجز می خواند : «می دونم چطوری جوابشو بدم، خجالت نکشید اینطوری برخورد کرد؟ حق من بود که وام به اسم من در بیاد، حالیش می کنم!»
داستانک «در میان چرخ دنده های تکنولوژی» نویسنده «راضیه سلیمی»
چند بار زنگ زدم، اما کسی جواب نداد. حتما مادرم زنگ آیفون را قطع کرده بود. از وقتی کانال آشپزی راه انداخته، ضبط کردن وویس و ویدئو و گرفتن عکس از غذاها و شیرینیهای مختلف کارش شده است.