پسرِ جوان پرسید: اونور خیابون سوسیس کالباسیه؟
آرایشگر همینطور که دستش به قیچی بود پاسخ داد.
پسرِ جوان پرسید: اونور خیابون سوسیس کالباسیه؟
آرایشگر همینطور که دستش به قیچی بود پاسخ داد.
یکی یکسره در سورنا می دمید و دیگری تند و تند، نقاره میزد و جوان هم فقط میخندید . زن دستهایش را در هم چفت کرد و با لبخندی رضایت آمیز از نواختن نوازندگان ، روبروی جوان ایستاد. یک دستش را به سر و روی او کشید و بوسه ای با صدا و کش دار از صورتش چید . بدون اینکه از او چشم بردارد،
وقتی فهمیدم پدرم مرده بسیار خوشحال شدم و ته دلم آرام شد. بعد رفتم سراغ نوشابه توی یخچال و با سه حرکت متوالی قوطی خالی شد . یک سیگار هم روشن کردم همراه موسیقی ملایمی که از گوشی پخش می شدتوی تختم افتادم .حس خوبی پیدا کردم.یک شادی عمیقی در اوج جنگ با کرونای لعنتی و چینی های کثافت.