میگفت مادرجان چرا آیه یاس میخونی، مرگ و زندگی دست خداست، من با همین ماشین اوووو تا خود خلیج رفتم آخ نگفت. تازه داریم میریم پابوس آقا، خودش هوامونو داره. بعد برداشت هر چه آدم توی خانهشان بود چپاند توی پراید سفید و پوسیدهاش، که لاستیکهاش دیگر نخنما شده بودند، راه افتاد به طرف مشهد.
چت از طریق واتساپ