روزی روزگاری گرگی جست و خیز کنان روی تپه بود، که ناگهان چشمش به بره ای افتاد، که تازه مشغول نوشیدن آب اندکی پایینتر بود.با خود اندیشید،"این،شام من است،اگر که عذری برای به چنگ آوردنش بیابم."
چت از طریق واتساپ
روزی روزگاری گرگی جست و خیز کنان روی تپه بود، که ناگهان چشمش به بره ای افتاد، که تازه مشغول نوشیدن آب اندکی پایینتر بود.با خود اندیشید،"این،شام من است،اگر که عذری برای به چنگ آوردنش بیابم."
در روز سوم بارشها آنقدر خرچنگ در خانه کشته بودند که پلایو مجبور بود تا از حیاطِ سراسر آب عبور کرده که آنها را به دریا بریزد؛ نوزاد تمام شب تب داشت و آنها فکر میکردند تبش به خاطر بوی بد خرچنگهای مرده است.
پرتوهای غروبِ خورشید در غرب، به اندازهای کافی بودند تا سایههای دلفریب و وسوسهانگیز شبیه به تابلوی نقاشی ایجاد کنند. در وسط مزرعهای کوچک در سایه علفهای کُپه شده دختری آرام و راحت در خوابی عمیق فرو رفته بود که ناگهان صدای چیزی او را بیدار کرد، انگار ضربهای به او خورد.
یکی از خاطرات قدیمی هست که با جزئیاتش به یاد می آورم: طرف های صبح با رنوی نارنجی از روی پل افسر نزدیک خانه گذشته و به راه افتادیم. نزدیک شب به کمربندی شهر گونن رسیدیم. از شدت هیجان سر جایم بند نمی شدم. در صندلی پشتی نشسته و با شوق ترانه ها را همراهی کرده و من هم با آن می خواندم. در واقع این برایم تمرینی بود. داشتم آماده می شدم تا کمی بعد به پدر بزرگ و مادربزرگم نشان بدهم که چقدر بزرگ شده ام.
سعادت حسن منتو (1912-1955)، منتو را به عنوان اولين داستان كوتاه نويس در زبان اردو میشناسند. منتو را به عنوان نویسندهای میشناسند كه خواب خوش ما را بر هم مي زند! با صراحت لهجه خواننده را تكان میدهد و گاهي اين رك بودن تا حد زمختي و خشونت هم پيش میرود.