چت از طریق واتساپ
داستان «شرط بندی» نویسنده «آنتوان چخوف» مترجم «مژگان حقیقی»
شبِ پاییزی تاریکی بود. بانکدار پیر در اتاق مطالعه اش بالا و پایین می رفت و پانزده سال قبل را به خاطر می آورد که شبی پاییزی در خانه اش میهمانی مفصلی داده بود. افراد دانشمند زیادی حضور داشتند، و بحث های جالبی هم مطرح شده بود.
داستان «تک تیرانداز» نویسنده «لیام ا.فلاهرتی» مترجم «سمیه آمارلوئی»
تاریک و روشن طولانی شب ژوئن رنگ می باخت. دوبلین در تاریکی دراز کشیده بود، اما بخاطر نور ضعیف ماه که از میان ابرهای پراکنده عبور می کرد، نور ملایمی همچون سپیده دم بر روی خیابان ها و آب های تیره ی لیفی پرتو می افکند.
داستان ترجمه «دو برادر» نویسنده «الکساندر چودسکو»؛ مترجم «اسماعیل پورکاظم»
در روزگاران پیش از این دو برادر در شهری بزرگ زندگی میکردند. پدر آن دو برادر پسرانش را فقط با برجا گذاردن یک دارائی مختصر ترک نموده و به رحمت خدا رفته بود.
داستان «موش» نویسنده «ممتاز مفتی»؛ مترجم «علی ملایجردی» / اختصاصی چوک
ممتاز مفتی به سال 1905 در باتالا (پنجاب هند) به دنیا آمد، قسمت زیادی از زندگیش را به خدمت در وزارت آمو و پرورش پاکستان سپری کرد. او در دنیای ادبیات زود شناخته شد و به خاطر نوشتههای مستمرش عنوان پدر ادبیات داستانی پاکستان را به دست آورد. اثار او شامل چندین جلد داستان کوتاه، رمان، سفرنامه و نمایش نامه است.
داستان ترجمه «مصلوب شدن» نویسنده «لئونید نیکلایویچ آندریف»؛ ترجمه «کتایون بختیاری، آتیسا بختیاری»
در آن روز وحشتناک، که دنیا دچار بیعدالتی جهانی شد و عیسی مسیح را همراه با سارقین در گلگتا[i] (جلجتا) به صلیب کشیدند. در آن روز، از اوایل صبح، بنتوویتِ تاجر، از دندان درد شدیدی عذاب میکشید. دنداندردی که از روز قبل شروع شده بود و تا غروب ادامه داشت. درد، اول از فک راستش شروع شد؛ به نظر میرسید از دندانِ کناریِ دندان عقل است که کمی بالا زده، چون وقتی با زبانش، دندان را لمس میکرد احساس درد داشت، اما پس از عشای ربانی، درد بقدری کم شده بود که فراموشش کرده بود، بخصوص که در آن روز معاملهای سودآور انجام داده بود، الاغ پیری را به با یک جوان وقوی معامله کرده بود.