مانده ام در کدام خانه را بزنم ؟صدای دوتا گربه که نمی دانم از سرسیری یا از زور گرسنگی به جان هم افتاده اند دلم را می خراشد. باد هم مثل من تازه از راه رسیده و ول کن کاغذ پاره ها و آت آشغال های توی کوچه نیست.گوشه چادرم را زیر دندان هایم می گیرم، اما انگار باد دست از سر من بر نمی دارد. چادرم از دندان هایم رها می شود. دودستی چادرم را محکم می چسبم. بر خلاف جهت باد می چرخم که چشم هایم پر از گرد و غبا ر نشوند. توی این کوچه که سال ها از نفس افتاده، خدا به من رحم کند.
چت از طریق واتساپ