داستان «بوی کافور قرمز» نویسنده «گلبرگ فیروزی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

golbarg firoozi

مثل هرروزداخل کافه نشسته بودم و به  صندلی خالی همیشگی نگاه می‌کردم، اما انگار آن ‌روز کسی روی صندلی نشسته بود، کسی که برق نگاهش را می‌شناختم و سالها با آن زندگی کرده بودم؛ با همان چشمهایی به من‌ زل زده بود که از حسرت نداشتنش دلم آب می‌شد واین حسرت مثل ذراتی به درشتی شبنم از انگشت روزگارم چکه کرده بود؛ خیره به چشمهایم گفت: «باز که تنها اومدی اینجا، خسته نمی‌شی از این‌همه تنهایی!»

داستان «هدیه کریسمس» نویسنده «نجمه یزدیان»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zzzz

ساعت مربعی شکل روی میز کارم مثل بقیه روزها راس ساعت همیشگی زنگ خورد. آنقدر از شب قبل خسته بودم که به زور پلک هایم را باز کردم . چشم هایم باز بود ولی به هوش نبودم. نمی‌دانستم الان صبح است یا عصر ؟ اصلا اینجا کجاست ؟

داستان «زنی در همین حوالی» نویسنده «مهسا شیرازی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

mahsaa shirazii

اواخر اسفند ماه بود، هوا هنوز  سوز داشت . روز، با صدای نه چندان گوشنواز ضایعاتی که سعی داشت از مردم آهن قراضه بخره ،آغاز شد. ولی هنوز روز برای من شروع نشده بود . آخه ،هنوز شب تمام نشده بود که بخواهد روز آغاز شود. روی لبه ی خوابم هنوز بین خواب و بیداری مانده بودم ، پلک هایم روی چشمانم سنگینی می کند.

داستان «آننا سرگی‌یونا» نویسنده «مهدی عاطف‌راد»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

mehdi atefrad

ممد چنان مخلص آنتون چخوف بود و آثارش را خالصانه-مخلصانه دوست داشت که اسمش را گذاشته بودم "ممتون چخوف". تخیل خیلی قوی و دورپروازی هم داشت به‌طوری‌که دانشجوها و استادها و کارکنان شاخص دانشکده را به صورت شخصیتهای آثار چخوف می‌دید و رویشان، بی‌مناسبت یا بامناسبت، اسم آن شخصیتها را می‌گذاشت.

داستان «در تلاطم زندگی» نویسنده «محمدجواد محمدی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

mohamadjavad mohamadi

از صحبت آنها با یکدیگر متوجه شدم دو نفر هستند. یکی از آنها می پرسید ناهار امروز چیه؟ دیگری گفت: شنبه ها غذای پرسنل لوبیا پلوست. سرم به شدت درد می کرد. چشم هایم را بسته بودند. ساعت را سئوال کردم . همان پاسخ داد: دوازده ظهر.

داستان «گربۀ سیاه» نویسنده «ادگار آلن‌پو» مترجم «کوثر فاتحی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zzzz

روایتی جنون‌آمیز و در عین حال ساده که نه انتظار و نه درخواست باورش را دارم امّا با این وجود در شرف مکتوب کردنش هستم. وقتی حتی عقل خودم هم شواهد واضح چنین اتفاقی را به رسمیت نمی‌شناسد، دیوانه خواهم بود اگر از دیگران چنین انتظاری داشته باشم.

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692