داستان «گل تعطیل» نویسنده «شهناز یکتا»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

shahnaz yekta

الوین و دنیز را به باغ گل می‌رسانم برادرم با اشاره‌ی چشم و ابرویش به من یادآوری می‌کند که این کار مهم را انجام دهم من هم بدون اینکه حرفی بزنم، دستم را روی چشمم می‌گذارم و خداحافظی می‌کنم.  هر جا می‌روم مغازه‌ها بسته‌ و کرکره‌ها پایین‌اند. ساعتم را نگاه می‌کنم یازده صبح است هوای سرد دی ماه همه‌ چیز، حتا بینی و دست‌هایم را منجمد کرده‌است.

داستان «آکاردئون بزرگ» نویسنده «آرزو معظمی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

arezoo moazami

وارد که شدم، جا خوردم. انگار کوپه را اشتباه گرفته بودم. شماره‌ی کوپه را چک کردم، درست بود. کوپه‌ی من دربست بود، ولی در این‌یکی، دو نفر روی صندلی‌ها نشسته بودند. یکی‌شان آقای مسنی بود با موهای کم‌پشت سفید و چشم‌وابروی درشت مشکی که کتابی را با یک دستش گرفته بود و با دست دیگرش  پیپ می‌کشید، گرچه هیچ دودی از پیپش بیرون نمی‌آمد

داستان «سید» نویسنده «سمیه جهانگیری زرکانی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

somayeh jahangiri

_ آقا سید اینجوری نگام نکن، من قوی ام، برنمی گردم، اونجا دلم طاقت نمیاره.

بی تفاوت به چهره های ناآشنا خیره شد و بین جمعیت قدم زد. گوشواره های آویز چوبی و استیل و یا به شکل پر در کنار موهای به رنگ فانتزی خودنمایی میکرد. با چشمان تیله ایی سِر شده اش گاه به دنبال لبخند کودکان در پشت نقاب عجیب شان می گشت و گاه به گردش وسایل بازی در شهربازی چشم می دوخت، که دستش به سمت دیگری کشیده شد.

داستان «زاغ کچل» نویسنده «مرضیه عزیزی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

marzieh azizi

اولین عصر پنجشنبه زمستان بود. هنوز با گذشت شش ماه ، ویلیام عادت داشت ، هنگام بازگشت از سر کار، پشت میز در  بالکن نشسته و قهوه‌اش را ‌بنوشد.سپس با اشتیاق، پیپش را روشن میکرد.  با چشمانی تنگ شده، رو به خانه سه دختر.

داستان «آشپزباشی» نویسنده «آذر بنی‌اسدی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zzzz

صدای دعوای بچه‌ها از حیاط بلند شد. مادربزرگ از پنجره‌ی آشپزخانه دید که ایلیا موهای بافته‌شده هلیا را می‌کشید و می‌گفت: «طناب داریم. اونم طناب مشکی! آهای همسایه‌ها بیاین از طنابای ما بخرید و لباساتون رو روش آویزون کنید.»

داستان «پل» نویسنده «علیرضا سبحانی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

alireza sobhani

پلی در میان دو پل ماشین رو .  حالا صرفا آدم ها از رویش عبور میکنند.  برای این ساخته شده بود  که آدم های این سمت آب را به آدم های آن سمت آب برساند . برای سالها تنها راه ارتباطی این انسان ها بود .

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692