آسمان می غرید و رعدوبرق با صدای مهیب اش مانند خنجری سینه آسمان را می شکافت. باران دیوانه وار میبارید و تن خشک درختان را می شست. زمین دهان باز کرده بود و با ولع تمام آب را در سینه گرمش برای به ثمر رساندن درختانی که به خواب زمستانی رفته بودند جای میداد تا بهاری سبز را به تن عریان درختان هدیه دهد .
چت از طریق واتساپ