تاریکی و سکوت شبانه خودش را روی جاده خلوت و قدیمی پهن کرده بود. با اینکه دخترک را ترس برداشته بود ولی لنگان و آهسته در حالی که هرازچند گاهی برمیگشت و از لبه چادر گلدارش پشت سرش را نگاه میکرد یک سمت جاده را گرفته بود و پیش میرفت.
چت از طریق واتساپ
تاریکی و سکوت شبانه خودش را روی جاده خلوت و قدیمی پهن کرده بود. با اینکه دخترک را ترس برداشته بود ولی لنگان و آهسته در حالی که هرازچند گاهی برمیگشت و از لبه چادر گلدارش پشت سرش را نگاه میکرد یک سمت جاده را گرفته بود و پیش میرفت.
ما یا حاصل موفقیت یک زن و مرد در عشق بازی بوده ایم یا شکست آن ها در جلوگیری از بارداری. خواب و بیداری هم اینگونه اند. این که در کدام حالت زمان بیشتری را بگذرانی حقیقت را در آن معنا خواهی کرد. بعضی خواب ها آن قدر زور و بازو دارند که بیداری را از یادت می برند.
امروز بعد از ظهر ، وقتی از شرکت بیرون آمدم ، دلم خیلی گرفته بود . تصمیم گرفتم با ماشینم در خیابان ها ، کمی بی هدف رانندگی کنم برای همین با مادرم تماس گرفتم و اطلاع دادم که دیرتر به خانه می روم تا نگرانم نشود.
وقتی از کانون شعر و ادب به خانه برمیگردد و به رفتارهایش فکر میکند، از دست خودش حرص میخورد. از لبخندهای مصنوعیِ بعد از حاااالِ شما گفتنهای خودش؛ از جملههای پرطمطراقی که فقط برای تظاهر به خاص بودن گفته، در حالی که معنی آنها را به درستی نفهمیده؛ از سیگاری که پس از نشست کانون در کنار آبنمای فرهنگسرا با ژست اغراقآمیزی مقابل چشمهای دیگران روشن کرده و با لوله کردن لبهایی که رویشان رژ رنگِ کالباسی نشسته، دودش را به آسمان پف کرده؛ از کتاب شعری که به عمد از قفسه کتابهای خانه برداشته، تا پس از اتمام کانون ژست بگیرد و با افاده شوآف بیاید.
آنقدر در این صحرا ماندهام که دیگر باید پوسیده شده باشم. در این مدت لحظهای لبخند آن کودک از نظرم محو نشد. روزی که از شاخه جدایم کردند تمام هول و هراسم این بود مبادا هیزمی شوم زیر اجاق پیرزنی فرتوت یا تکه چوبی بی ارزش بازیچه دست طفلان. اما تبدیل به شاه تیری شدم. تیر سهشعبه.
در دنیای واقعی آدمها با هم برخورد میکنند، نگاهها تلاقی میکند، بهانههایی برای صحبت کردن پیش میآید، چیزهای مشترکی بروز میکند و رابطهها شکل میگیرند. مثلاً مهمترین نقطه اشتراک من و سارا علاقه به کتاب و فیلم است. غیر از این هر کدام در دنیای متفاوتی زندگی میکنیم که مثل دو خط موازی هیچوقت به هم نمیرسند.