داستان «مسافر بین راهی» نویسنده «محمدرضا سابقی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

mohamadreza sabeghi

تاریکی و سکوت شبانه خودش را روی جاده خلوت و قدیمی پهن کرده بود.  با اینکه دخترک را ترس برداشته بود ولی لنگان و آهسته در حالی که هرازچند گاهی برمی‌گشت و از لبه چادر گلدارش پشت سرش را نگاه میکرد یک سمت جاده را گرفته بود و پیش میرفت.

داستان «گشت نقاشی» نویسنده «فرشاد ذوالنوریان»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

farshad zolnooriann

ما یا حاصل موفقیت یک زن و مرد در عشق بازی بوده ایم یا شکست آن ها در جلوگیری از بارداری. خواب و بیداری هم اینگونه اند. این که در کدام حالت زمان بیشتری را بگذرانی حقیقت را در آن معنا خواهی کرد. بعضی خواب ها آن قدر زور و بازو دارند که بیداری را از یادت می برند.

داستان «اشک شادی» نویسنده «فروغ ناطقی نژاد»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

fateme foroogh nateghi

امروز بعد از ظهر ، وقتی از شرکت بیرون آمدم ، دلم خیلی گرفته بود . تصمیم گرفتم با ماشینم در خیابان ها ، کمی بی هدف رانندگی کنم برای همین با مادرم تماس گرفتم و اطلاع دادم که دیرتر به خانه می روم تا نگرانم نشود.

داستان «دِراوِر» نویسنده «فردین علیخواه»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

fardin alikhah

وقتی از کانون شعر و ادب به خانه برمی‌گردد و به رفتارهایش فکر می‌کند، از دست خودش حرص می‌خورد. از لبخندهای مصنوعیِ بعد از حاااالِ شما گفتن‌های خودش؛ از جمله‌های پرطمطراقی که فقط برای تظاهر به خاص بودن گفته، در حالی که معنی آنها را به درستی نفهمیده؛ از سیگاری که پس از نشست کانون در کنار آب‌نمای فرهنگسرا با ژست اغراق‌آمیزی مقابل چشم‌های دیگران روشن کرده و با لوله کردن لب‌هایی که رویشان رژ رنگِ کالباسی نشسته، دودش را به آسمان پف کرده؛ از کتاب شعری که به عمد از قفسه کتاب‌های خانه برداشته، تا پس از اتمام کانون ژست بگیرد و با افاده شوآف بیاید.

داستان «رهایی از خون» نویسنده «زهرا کرمی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zahra karamii

آنقدر در این صحرا مانده‌ام که دیگر باید پوسیده شده باشم. در این مدت لحظه‌ای لبخند آن کودک از نظرم محو نشد. روزی که از شاخه جدایم کردند تمام هول و هراسم این بود مبادا هیزمی شوم زیر اجاق پیرزنی فرتوت یا تکه چوبی بی ارزش بازیچه دست طفلان. اما تبدیل به شاه تیری شدم. تیر سه‌شعبه.

داستان «چاره‌ای نیست» نویسنده «نرگس مروجی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

NARGES MORAVEJI

در دنیای واقعی آدم‌ها با هم برخورد می‌کنند، نگاه‌ها تلاقی می‌کند، بهانه‌هایی برای صحبت کردن پیش می‌آید، چیزهای مشترکی بروز می‌کند و رابطه‌ها شکل می‌گیرند. مثلاً مهم‌ترین نقطه اشتراک من و سارا علاقه به کتاب و فیلم است. غیر از این هر کدام در دنیای متفاوتی زندگی می‌کنیم که مثل دو خط موازی هیچ‌وقت به هم نمی‌رسند.

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692