چت از طریق واتساپ
داستان ترجمه «محلول ضدعفونی کننده» نویسنده «عمر سیفالدین»؛ ترجمه «پونه شاهی»/ اختصاصی چوک
بدیعه کوچک و ظریف و بازیگوش و شیطان را میخواستند بدهند به مردی که از بزرگان بود. حال آنکه او دو سال کنار پسر عمویش ناموک که دانشجوی پزشکی بود کار کرده بود. مرد بزرگی که خواستگارش بود، عینکی تک چشم داشت و شیک پوش و سفیر بود.
داستان ترجمه «پنجره باز» نویسنده «هکتور هیو مونرو- متخلص به ساکی»؛ ترجمه «آتیسا بختیاری»/ اختصاصی چوک
دختر جوان با خونسردی و کمی خودخواهی گفت: «آقای ناتل، عمهام به زودی خدمتتان میآیند و در این فاصله بهتره که حضور من را تحمل کنید.»
داستان «دور آتش» مترجم «کتایون بختیاری» / اختصاصی چوک
روزی، در هنگام بازگشت به ویجایاناگارا، تنالی راما گروهی را دید که در اطراف آتشی نشسته بودند و مشغول گفتگو بودند. او خسته از راه میخواست شب همانجا استراحت کند، بنابراین، راحت کنار آتش نشست.
داستان ترجمه «قصر جواهر» نویسنده «هنری بستون»؛ مترجم «اسماعیل پورکاظم» / اختصاصی چوک
در دورانهای پیش از این مردی شکارچی در جنگلی انبوه به دنبال شکار حیوانات به هر گوشه و کناری پرسه میزد. شکارچی تمام حواسش را برای یافتن حیوانات وحشی قابل شکار جمع کرده بود و سعی داشت آنچنان ساکت و آرام حرکت کند، که موجب گریختن آنها نشود. در همین حین ناگهان صدای گریه حُزن آلودی به گوشش رسید، صدائی که مرتباً تقاضای کمک مینمود.
داستان «وقتی که دیوارها ندبه و زاری می کنند» نویسنده «الطاف فاطمه» ترجمه «علی ملایجردی»/ اختصاصی چوک
الطاف فاطمه در سال 1929 در شهر لکانو هند به دنیا آمد و بعد اسقلال پاکستان به این کشور مهاجرت کرد. او که معلم زبان اردو بود چندین مجموعه داستان کوتاه و رمان منتشر کرده است. مشهورترین کتاب او به نام " آن که سوال نپرسید" (1993) به انگلیسی ترجمه شده است. هم اکنون فاطمه در لاهور زندگی می کند.