داستان «سقوطی بعد از صعود» نویسنده «اکرم حسینی‌نسب»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

akram hoseininasab

رفتن خورشید هم از گرمای هوا کم نمی‌کند‌. غروب نیمه تابستانی است. ابرها تور نارنجی روی سرشان کشیده‌اند. مرد دستی به ریش چند روز نتراشیده‌اش می‌کشد. قُرق ابرهای رنگی را در آسمان تماشا می‌کند.

داستان «قبل از چهارشنبه» نویسنده «سپیده عابدی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

Sepideh abedi

من کسری، پسری39 ساله، جنگ‌جو، سرکش، لیسانس گرافیک و مشغول به شغل پول‌ساز مشاور املاک در محدوده میرداماد هستم. تنها زندگی می‌کنم و از دو سال گذشته مهم‌ترین برنامه‌های زندگی‌ام را با زمان‌بندی دقیق از لحاظ احساسی، اجتماعی، کاری و خانوادگی و مهم‌تر از همه برای آینده‌ام ابتدا در ذهنم، بعد روی کاغذ به تصویر کشیدم و در حال حاضر برای اجرای آن لحظه شماری می‌کنم.

داستان «رگنار» نویسنده «حدیث کریمی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

hadis karimi

نویسنده ای به امید یافتن سوژه ای به کافه دارک می رود. سر هر میز چند نفر نشسته اند ، دو مرد و دو زن . سه زن در کنار میز روبرویی و آن سو تر گروهی از نوجوانان که صدای قهقه آن ها در میان موسیقی گم می شود ...

داستان «دیدار در بلوار الیزابت» نویسنده «آرزو معظمی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

arezoo moazami

آن بلوار هميشه برايم محلی جادويی بوده. درست در وسط اين خيابان پهن و طويل، يک فضای سبز بسيار زيبا و رويايی قرار دارد كه مسير رفت‌وبرگشت ماشين‌ها را از هم جدا می‌كند. دو جاده‌ی پياده‌رو به موازات هم در وسط اين فضای سبز قرار دارند که با يک جوی عميق از هم جدا می‌شوند،

داستان «سمفونی شگفت‌انگیز شب و شیدایی» نویسنده «حمیدرضا نظری»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

hamidreza nazari

نسیم دل‌انگیز و شادی‌ بخش شبانگاهی، همراه با رقص لطیف و ملایم گل‌ها و چشمک و زمزمه شیرین ستارگان و انعکاس چشم‌نواز ماه در آب، به نرمی در شهر به حرکت درمی‌آید و پس از عبور از خیابان‌ها و کوچه‌های خیس و باران‌خورده و نوازش چهره مردمانی خسته اما مهربان، به سمت یکی از ایستگاه‌های مترو پیش می‌رود و نغمه دلنواز ویولن یک مرد میانسال، با خود طراوت و آرامش را به ارمغان می‌آورد و اینک در دلِ زمین، سمفونی شگفت‌انگیز شب و شیدایی آغاز می‌شود...

داستان «سندرم آشیانۀ خالی» نویسنده «سمیه جعفری»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

Somayeh jafari

«دکترها جوابم کرده اند!»

اولین باری نبود که کربلایی حسن به پسرطلبه اش درقم تلفن کرده و این جمله  را با نفس های بریده تکرار می کرد و بلافاصله به خاطرنشان دادن حالت بحرانی بیماری گوشی را به روی او قطع می کرد.مطمئن بود که این پسر خودش را با عجله خواهد رساند.

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692