ساعت بانک عدد دوازده را نشان میداد. شماره شصت و دو، دو بار در سالن خوانده شد و صاحب شماره به سمت باجه راه افتاد. به غیر از یک نفر که با برگه نوبت در دستش، ایستاده بود و حاضرین را با نگاهش میشمرد بقیه هم مانند من، روی صندلیهای انتظار که در یک ردیف قرار داشتند نشسته و منتظر شنیدن شمارهشان بودند.
چت از طریق واتساپ