نگاهی به رمان «چند روزی با ارغوان» نویسنده «لیدا حاجی اسماعیلی»؛ «گیتا بختیاری»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

«باوری» ممکن یا ...

شناسنامه کتاب: رمان چند روزی با ارغوان، نشر ورجاوند، سال انتشار 95، قیمت 25000 تومان. «شاید یکی از عواملی که باعث شده بود میان آن همه دختر، ارغوان تنها فرد جذاب در چشم امیر باشد، نحوه صحبت کردن ارغوان بود. او تنها کسی بود که در اغلب کلاس‌ها به نکته‌هایی طبیعی و بسیار واضح اشاره می‌کرد که به طور ناگهانی جو را کاملاً عوض می‌کردند»

معرفی کتاب ترنج قالی، فریبا حاج دایی/ مریم سمیع زادگان

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

کمندِ ترنج قالی

از فریبا که جدا شدم قدم زنان رفتم سمت میدان ولیعصر. یادم افتاد کتابش را توی کیفم گذاشتم، بیرونش آوردم و ورقش زدم. بعد دیدم توی پارک روبروی کلیسا نشسته ام و مشغول خواندنم. گفته بودم معتادم. معتاد به کتابم، جنسش که خوب باشد فرصت را غنیمت می شمارم، فرقی نمی کند توی تاکسی باشم یا پارک...سه داستان اولش را توی پارک خواندم، بقیه را توی خانه، توی چهار چوب در اتاق، داستان « نقاشی » بیقرارم کرد، رفتم نشستم کنار پنجره، داستان « قضیه ما و آذر خانم » خودم را پشت اُپن آشپزخانه دیدم، با زانوهای بغل گرفته گوشه ی اتاق به آخر کتاب رسیدم، کتاب پُر بود از حفره هایی که سر ریز بود از زندگی. من توی هر داستان گوشه ای از خودم را دیدم، شاید خیلی بیشتر از یک گوشه حتی...

فریبا جان حاج دایی، اول یک تشکر حسابی بابت اسم کتابت، انتخاب خوبت، آخر نمی دانی من چقدر چقدر قالی دوست دارم، چقدر شیفته ی آن شاخه شکسته های لچک و ترنج ام، اصلا معتقدم همه ی آدم ها باید توی خیالشان یک قالی طرح ترنج داشته باشند، یک قالی مثل قالی حضرت سلیمان که هر وقت اراده کنند، بنشینند رویش و پرواز کنند به هر جا که دلشان خواست. من هم با داستانهایت پرواز کردم. برایم یک قالی سلیمان شدی، اول رفتم تا قلعه حسن خان، نشستم کنار چشمه به دیدن آب بازی بچه ها، چه خوب بود تصویرسازی هایت، من خنکی آب چشمه را روی پاهایم حس کردم.

توی داستان « نمی دانم، تو بگو » خودم را دیدم، آنجا که نوشته بودی« تلفن زنگ می زند. شماره آشنا نیست. شماره های آشنا را هم به زور جواب می دهم...» من بودم آن که شماره های آشنا را هم به زور جواب می دهد. آن جا که نوشتی« ...عجب جای خوشگلی..» من درخت و سبزه و قنات را دیدم، حتی آن آب که رو به بالا فوران می کرد. سر مزار که نشستند، من بوی گلاب را هم حس کردم.

داستان « ترنج قالی » یت را دوبار پشت سر هم خواندم فریبا جان...

نگاهی به رمان «شهرزاد چاه» نویسنده «مژده ساجدین»؛ «اسماعیل مسیح گل» / اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

داستان اصلی شهرزادچاه بین سالهای سی و سه تا پنجاه و هفت هجری شمسی روی می‌دهد. شاهناز -شهرزاد همراه مادربزرگ و دایهٔ پیرخود در خانه‌ای بزرگ و قدیمی در تهران زندگی می‌کند. در پنج سالگی تعبیر خواب‌های زنان را به صورت تصاویر متحرک در قدح آب می‌بیند. به مرور از طریق روایت‌های نیلو تا حدی با سرگذشت غریب مادر و مادربزرگ خود آشنا می‌شود. در هجده سالگی با ستوان جوانی ازدواج می‌کند. پس از بازگشت از ماه عسل, به مرگ ناگهانی و شگفت مادربزرگ و دایه پی می‌برد. چند سال پس از ازدواج, مدل تابلوی چای شهرزاد می‌شود, با مؤسس کارخانه, شهریار که مردی جوان، زال و از پارسیان هند است رابطه پیدا می‌کند, برای درمان نازایی به لندن می‌رود تا جنینی را که بیست و چند سال در زهدان خود حمل می‌کرده، از او جدا کنند.

نشانه‌شناسی داستان «ماموگرافی» نویسنده «مهناز رضایی (لاچین)»؛ «اسماعیل زرعی»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

«برویم گشتی بزنیم!»

مجموعه داستان «پرواز به سوئیس»، انتشارات: طنین‌ِ قلم مشهد، چاپ: اول، 1394

پرواز به سوئیس، مجموعهٔ 15 داستان کوتاه است که این سطور فقط به یکی از داستان‌های آن اختصاص داده شده است؛ چنانچه مجالی باشد به بقیه نیز می‌پردازیم. (ماموگرافی) طرح‌ِ ساده‌ای دارد، اما زبانی غنی؛ روایت‌گرِ آناتی از لحظات‌ِ بزرخی زنی تن‌فروش؛ شرح‌ِ دقایقی که گویی نه یک تن، کل‌ِ هستی رو به افول دارد. داستان، زمانی روایت می‌شود که زنی بی‌نام‌ونشان، غرقه در نگرانی، و پُر از مشغله‌های ذهنی، در ماشینی شاسی بلند که سرعتی دیوانه‌وار دارد، نشسته است.

یادداشتی بر رمان «جلبک» نویسنده «کتایون سنگستانی»؛ «زهرا دستاویز»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

بنشاد قهرمانی از جنس سرگردانی‌ها

"جلبک" اثر کتایون سنگستانی به عنوان اولین رمان ایشان در 116 صفحه توسط نشر چشمه، تابستان سال جاری (1395) به چاپ رسیده است. کلیت کتاب برشی است از زندگی یک دختر 21 سالهٔ دانشجو و اشاره به وقایع ریز و درشتی دارد که در پس اوضاع نابسامان مالی، بحران خانواده، بحران کار و عدم امنیت شغلی، سرگردانی‌ها و پرسه زدن‌های روزانهٔ دختر در سطح شهر بر سر راهش سبز می‌شود.

بررسی عناصر داستانی در رمان «به هادس خوش آمدید» نویسنده «بلقیس سلیمانی»؛ «یوسف اسماعیل‌زاده» / اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

چکیده: «به هادس خوش آمدید»، سومین رمان بلقیس سلیمانی است که بعد از «بازی آخر بانو» و «خاله بازی» در زمستان سال 1388 به بازار کتاب عرضه شد. بلقیس سلیمانی در این کتاب نیز به یکی از معضلات اجتماعی و دغدغه‌های جامعه پرداخته است. سلیمانی در این رمان به زندگی دختر جوانی به نام «رودابه» می‌پردازد. رودابه دختری بیست ساله از اهالی روستای گوران در نواحی استان کرمان است. او در یک خانواده خان زاده متولد شده است. در «به هادس خوش آمدید» شیوهٔ دانای کل را انتخاب کرده است و این راوی است که داستان را روایت می‌کند. و در دو مجموعه داستانی‌اش در هر داستانک، زاویهٔ دید متفاوتی را انتخاب کرده است. سلیمانی از طریق این شیوهٔ نقل به خوبی با خواننده ارتباط برقرار کرده است و خواننده می‌تواند شخصیت‌ها را در صحنه‌های داستان حس کند. این مقاله به بررسی ونحوه استخدام عناصرداستان در رمان "به هادس خوش آمدید" می‌پردازد.

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692