نام داستان «دایره ی سگی» نویسنده «سهیلا عباسی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zzzz"رها" در اُتاق اِنتهای راهرو روی زمین ولو بود. یک دستش زیر سر و دست دیگرش حایل پستان های اَنباشته از شیر بود. موهایش مانند ماری زخمی درهم پیچیده و اِنحنای بدنش را می پوشاند، رد گزشی روی گردنش دیده می شد که نشان از تلاشی شهوانی داشت. خط موزونی که از شانه، بازو، پستانها، کپل و ساق پاهایش می گذشت؛ نشان می داد که از جوانی و زیبایی بی بهره نیست و چشم های سیاه و اَفسونگرش می توانست هر مردی را به دام خود بیاورد، با آن حال ضعف و رخوت ناشی از مصرف مواد مخدر تمام اَندامش را مچاله و چشم هایش تاب بازماندن را نداشت.

داستان «صدا» نویسنده «نيما يوسفي»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

nima yosefiقطار ساعت ٢٣:٢٠ كمي قبل گذشت.

 از الان تا نيمه شب دو قطار ديگر باقي بود و بعد تا ساعت سه صبح قطاري نمي گذشت. سعي كرد در بيست دقيقه سكوتي كه تا ساعت ٢٣:٤٠ طول مي كشيد به خواب فرو رود. گاهي مي شد كه بي آنكه به خودش  زياد فشار بياورد خوابش مي برد اما الان كه فكر مي كرد دو تا قطار ديگر خواهد گذشت خوابش نمي برد. تصور سنگيني قطار بر ريل هاي آهن سرد شبانه در اين شب پاييزي خواب را از چشمانش مي ربود.

داستان «هديه كريسمس» نویسنده «شایان شکروی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

shayan shokraviفروشگاه " دنياي ما عروسكها " امسال بخوبی توانسته بود رضايت مشتري هايش را جلب كند و گويا تصميم داشت براي كريسمس سنگ تمام بگذارد . سفارش هاي زيادي را دریافت کرده ، حتي اين يك روز مانده به كريسمس هم از تعداد سفارش ها كم نشده بود . مديريت فروشگاه بر اين باور بود كه موفقيت بدست آمده مربوط به سري جديد عروسك هاي "چارمينگ" است . عروسك هاي فوق العاده اي كه هر كدام از قبل نام گذاری  شده بودند  و مدير فرشگاه صف مشتري ها و افراد پشت ويترين را شاهد غير قابل انكار اين موفقيت قلمداد ميكرد .

داستان «تفالۀ ته استکان» نویسنده «فرشاد اسکندری شرفی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

farshad eskandariآقای میرزایی جفت بانک ملی لباس‌فروشی زنانه دارد و خانمش پرستار بیمارستان است. شیفت خانمش تقریباً یک‌هفته‌درمیان است و حالا که مرخصی زایمانش تمام شده، آقای میرزایی مجبور است پسر ده‌ماهه‌اش را مثل کبوتر دوبرجه، روزهای زوج بگذارد پیش مادرش و روزهای فرد هم پیش مادرزنش.

داستان «مادران سرخ» نویسنده «سبا عسکری»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

saba askariامروز هم مثل دیروز  صدای آجرهای روی هم آوار شده ی ساختمان کناری از پنجره ی باز آشپزخانه  می آمد  .هنوز به همان حالت   روی کاناپه ی زرد چرکش نشسته و  سعی میکند صدای گنجشک هارا درون  ذهنش بسپارد.نفس عمیقی میکشد وبه زحمت بلند میشود .سرش آنقدر سنگین است که دلش میخواهدبه دیوار بکوبدش .. یک سال گذشته  ..

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692