دیگر نه صدای نفسنفسزدنهایش و فرود آمدن پاهایش بر روی برفهای سفت را میشنید و نه صدای هشدار مأموران اساس پشت سرش را... فقط صدای کوبیده شدن قلب به در و دیوار سینه، در مغزش طنینانداز بود؛ طوری دیوانهوار میتپید که حس میکرد تا چند لحظه دیگر قلبش سینه را میشکافد.
چت از طریق واتساپ