اتاق د وازده متری کسری فقط شامل دوقفسه کتاب و یک میز کامپیوتر بود که درآن با دوست ِ قدیمیش، بیژن گرم صحبت بودند و گاهی پس از گفتنِ خاطره ایی می زدند زیر خنده.
چت از طریق واتساپ
اتاق د وازده متری کسری فقط شامل دوقفسه کتاب و یک میز کامپیوتر بود که درآن با دوست ِ قدیمیش، بیژن گرم صحبت بودند و گاهی پس از گفتنِ خاطره ایی می زدند زیر خنده.
( صحنه ،خانه ی تارا را نشان می دهد.تارا ،بر روی تراسی در سمت راست صحنه قرار دارد ومیخواهد یا کریمی راکه زخمش رو خوب کرده ،پر بدهد در همین حین پیامگیر به صدا در می آید و سارا در حالی که بوسه ای بر بال یاکریم میزند به پیام گیر گوش میدهد. )
«خانم ماسکتون!»
قدم هایش ایستاد و با ترس به پشت سرش نگاه کرد. فکر می کرد قبل از آنکه مرد نگهبان مچش را بگیرد از پشت محافظ رد می شود؛ اما مرد او را دیده و برای هر فراری دیر شده بود.
1
اتاق گرم بود و بوی نفت توی آن میپیچید. چیاکو لحاف قرمز را از رویش برداشت و لب پنجره رفت. چلپ و چلوپ دوتا ماهی قرمز که توی حوض بالا و پایین میپریدند شنیده میشد.
ازش میخواستم به خیال خودش شمعی را فوت کند که برای جشن زادروزش روشن کردهاند ...
87 سال، 87 شمع!
با دست و پای گچ گرفته و سر باندپیچی شده، روی تختی در سالن پذیرایی خانه دراز کشیده بودم. با هر تکانی که میخوردم همه اعضای بدنم درد میگرفت و دلیلش، حادثهای بود که حدود یک هفته پیش برایم رخ داد.