عفریت جنگ از رحم شیطان زاده شد و به سن بلوغ رسید. یک روز جنگ گلوی انسانیت را تحت فشار دستانی خون آلود خرد کرد.
چت از طریق واتساپ
عفریت جنگ از رحم شیطان زاده شد و به سن بلوغ رسید. یک روز جنگ گلوی انسانیت را تحت فشار دستانی خون آلود خرد کرد.
برفها کمکم در حالِ آب شدن بودند.پانی و پِنی که در کلبۀ پدر و مادرشان زمستانی پر از گرمی و شادی را کنارِ دوستانشان گذرانده بودند، ازنزدیک شدنِ فصلِبهار نیز بسیار خوشحال شدند.
آن شب، وزشِ بادِ شدید برگهای درخت انار را کَند.
برگها آن شب، وزشِ بادِ شدید برگهای درخت انار را کَند.
سیمین کنارم نشست.
داشتم با خودم فکر میکردم، یادم نمیآید آخرین بار کی دیدمش. چقدر عوض شدهبود. ابروهای بیجانش حالا پر شدهبود از هاشور و پشت پلکهایش، لابلای مژهها بنمژه زده بود.
من مقصر نبودم. بودم؟ شاید هم بودم. من فقط به آن علاقهمند بودم. گناه من این بود؟ با بدبختی مادرم را راضی کردم که حساب دودوتا چهارتای روی کاغذ به کار و زندگی من نمیآید. من میخواهم یک قاب را بیندازم در سه در پنج لنز دوربین و زندگی را آنطور که دوست دارم ببینم و ثبت کنم. حرفهایم را نفهمید.
نگاهت که میکنم سرت را برمی گردانی و مشغول کارت می شوی،کاری که میدانم چقدر میخواستی تو را با آن تیپ شخصیتی انتخاب کنم،انتخاب که هیچ اصلا بلندت کنم.و بنشانمت پشت این کار. برگرد به من نگاه کن چرا اخم کرده ای؟