کاش خدایی که آن بالا نشسته است
و دارد چای می نوشد
کاش خدایی که آن بالا نشسته است
و دارد چای می نوشد
مرد
ساختمانی وسیع
دیشب در جاده بودم و آسمان نیمه ابری اما ابرهایی انباشته که دلشان هوای گریه دارد و ماه هم بدر کامل ... گاهی که ابر قد می کشید از مهتاب هیچ پیدا نبود مگر هلالی و من دلم می گرفت مثل اینکه نیامی در سینه ام فرو برده باشند
همه اندوهم
بالهایی ست