شعری از «زینب فرجی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zeinab faraji

کاش خدایی که آن بالا نشسته است

و دارد چای می نوشد

زخم هایم را یکی یکی

روی دیوار نقاشی کند

شاید ازدریای مدیترانه سردربیاورد

بعد به خلیج فارس که  می رسید

نامه ام را با بطری پست می کرد 

وکمی از پسرهمسایه درس فداکاری می آموخت

او که فوق لیسانس دارد

که بیکار است

که دلباخته ی من است

و انگورهای حیاط شان که هی می رسد

می فروشد

تا پول

 پول

 پول

 جور شود

برای عمل زیبایی

برای بینی من

از این زمین لعنتی که صدا،صدا،صدا می آید

من بیزارم

چون سربازها به جای گل

تفنگ دارند

به جای قلب

سنگ،

ببخشید نباید ازجنگ حرف می زدم

آخر پدرم بدون یک پا

بدون یک دست

باز سرچهار راه دست فروشی می کند

احساس

رنج

عاطفه ....

ولی آه دربساطش نیست !

تا با ناله سودا کند

شاه توت ها

پیراهنم را خونی کرده اند

و من اصلا دوست ندارم

با این همه کثافت

سرجلسه ی امتحان حاضر شوم

و به خدا

که همیشه

بالای سر دکتر،مهندس ،کارگر،بیکار و معلم می ایستد

بگویم

وای اگرحواست به من بینوا نباشد !

می توانم خودسوزی کنم

کارگر نباشم

درخت نباشم

ودرکمیته ی امداد استخدام شوم

و به آنها که سقفی ندارند

آسمانم را بدهم

و نسخه ی جنگ را بپیچم

گرانی را تمام کنم

و به آغوش شعرهایم برگردم

سطر به سطر

دسته به دسته

همچون قوهایی در زیرسیگاری ات !

#زینب_فرجی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شعری از «زینب فرجی»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692