مرد
ساختمانی وسیع
بلند
تاریک!
شهر
ماشین هایش بیدارند
هوا گرم
زندگی سرد
جنگ!
چشم
روی هم بگذاری
بیرون
روز می شود
و باز
این هیولا
چراغ هایش روشن است
جا
برای آدم ها تنگ
ما
پنج طبقه زیر زمین
هنوز زنده ایم
آفتاب
باشد
نباشد
کارگران
موش ها
کفش های کهنه می جوند
و از کنار اهن ها و سیمان می دوند
زمین آیا می داند
شعر سپید یعنی :
تاریکی
بر زمین
سایه افکنده است!