زغال های نيمه روشن زير خاکستر سفيد، مثل چراغ خطر سر چهارراه، چشمک ميزد. منقل خاموش می شد و صدای خرناس های بلند آقام، ناله های ضعيف ننه و نفس های خس دار زينب را کور می کرد. دلم شور می زد ، و احساس می کردم اشکنه سر شب توی دلم قل می زند.
چت از طریق واتساپ