فیلمنامه نویس: خسرو سینایی، حمید فرخ نژاد
بازیگران: سعید پورصمیمی، حمید فرخ نژاد، مهدی احمدی، غزل صارمی، سلیمه رنگزن و.../ تاریخ انتشار: 1378/ موسیقی: خسرو سینایی/ فیلمبرداری: علی لقمانی/ مدت زمان فیلم: 110 دقیقه
موفقیتهای فیلم:
سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه در هجدهمین دوره جشنواره فیلم فجر (۱۳۷۸)، برای خسرو سینایی و حمید فرخنژاد/ سیمرغ بلورین نقش دوم مرد در هجدهمین دوره جشنواره فیلم فجر، برای حمید فرخنژاد/ دیپلم افتخار نقش دوم زن در هجدهمین دوره جشنواره فیلم فجر، برای سلیمه رنگزن/ جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد در جشنواره بینالمللی فیلم کارلووی واری (دوره سی و پنجم، ۲۰۰۰) برای حمید فرخنژاد
تقدیرنامه هیأت داوران فدراسیون بینالمللی انجمنهای فیلم در جشنواره بینالمللی فیلم کارلوی واری (دوره سی و پنجم) برای بهترین فیلم (قاسم قلی پور)
فیلم برگزیده تماشاگران در هجدهمین دوره جشنواره فیلم فجر
جشنواره جشن خانهسینما (دوره چهارم، ۱۳۷۹): بهترین فیلمنامه (خسرو سینایی)، بهترین فیلمنامه (حمید فرخنژاد)، بهترین فیلم (قاسم قلیپور)، نقش اول مرد (حمید فرخنژاد) بهترین کیفیت لابراتواری برای استودیو بدیع
جشنواره بینالمللی فیلم کارلووی واری (جمهوری چک) سال ۲۰۰۰، Don Quijote Award - Special Mention (خسرو سینایی)
خلاصهی فیلم:
احلام، خلاف سنتهای قبیلهشان (ازدواج اجباری دختر عمو و پسر عمو) میخواهد که با استاد خودش دکتر پرویز ازدواج کند، ولی هم مادرش و هم خالهاش با او سرسختانه مخالفت میکنند و کمکم در قبیله، پشت سر احلام حرفهایی زده و شنیده میشود. احلام به پسر عمویش فرحان میگوید که خواهان ازدواج با او نیست و تفاهمی میانشان وجود ندارد، ولی فرحان طبق سنتهای قبیله میگوید که این کار محال است.
احلام و پرویز که نتایج تلاشهایشان را نمیبینند، تصمیم به فرار میگیرند که ناکام میمانند.
احلام به ناچار و خلاف میل باطنی لباس عروس میپوشد و به حجلهی فرحان میرود، ولی در آن اتاق اقدام به خودسوزی میکنند و خودش را به آتش میکشد.
از طرفی، خاله که از این اقدام احلام بیخبر است، شاید برای نجات احلام از این ازدواج اجباری، فرحان را با چاقو مورد حمله قرار میدهد.
نقد و بررسی فیلم:
صحنههای آغازین فیلم، سرخ شدن آتش سیگار و دود است که نوعی مخاطب را برای کشمکشهای فیلم آماده میکند. آغاز فیلم روز عروسی فرحان و احلام است و هنوز خاله بعد از آنهمه کشمکش میگوید: مگر من چه خیری از پسر عمو دیدم که او ببیند.
با ادامهی فیلم با جامعهای آشنا میشویم که به آن عشیره میگویند .
در عشیره ارتباط زن، ملک، خون، مرگ، ارتباطی نزدیک و تنگاتنگ است، بهنوعی زن- ملک. اگر غیر از این باشد ابتدا خون و بعد مرگ در انتظار آن ایدئولوژی است.
در این فیلم، تلاش مستقیم شخصیت احلام و دکتر پرویز و تلاش غیرمستقیم شخصیت خاله بر روی عدم آن تساوی است.
قوانین عشیره، قوانینی پر از تعصب و نگاههایی ناسیونالیستی است (اعتقاد به پاکی خون و برتری نسبت به غیر عشیرهای)
حاکمیت عشیره تا آنجاست که فرحان به احلام میگوید: منو تو حرف نمیزنیم، عشیره حرف میزند.
جامعهی عشیره بهنوعی نمایندهی شهرها و روستاهایی است که هنوز وجود دارند و قوانینی عجیبتر از اینها را در درون خود جای میدهند. قوانینی ساخته شده از صرفاً و صرفاً تعصب و نگاهی سلطهطلبانه به زنان و غرق شدن در سنتهایی که جای تعقل و منطق در آنها نیست.
جامعهی عشیره، جامعهای است که عموم زنان لباسانی سیاه میپوشند و آوازهایی شبیه ناله میخوانند و بهنوعی غمزده هستند، نقش چندان مثبتی در زندگی ندارند، نان میپزند و بچه میزايند و تماماً ملک مردان این جامعه هستند. آنها بهدلیل وجود و باطنشان مهم نیستند، آنها مهم هستند زیرا که نقش غیرت و تعصب را در درون مردان بازی میکنند وگرنه به خودی خود، مهم و باارزش نیستند.
تعصب و غیرت خدشهدار شده در اینجا فقط با ریختن خون جبران میشود و هر چیزی خلاف مسیر متعصب این جامعه با خطر حذف مواجه است.
جامعهی عشیره، یك جامعهی تکارزشی است، تعصب حرف اول و آخر را میزند.
تصمیمگیری و ساخت قوانین بهدست مردان است، بزرگان قبیله کدخدای این جامعهی تعصبزده هستند و فقط موافقت آنهاست که میتوانند قوانین را تعدیل ببخشد.
مردان نیز همانند زنان، نقش چندان مثبتی ندارند، سرتا پای وجودشان را تعصبات فراگرفته و تنها فایدهشان، آوردن به اصطلاح نان سر سفره است.
نحوهی شکلگیری یک جریان، از شاید شاید گفتن در یک خانه آغاز میشود و چیزی طول نمیکشد تا تمام آن شهر یا روستا، با آن شاید احتمالی و خودساخته همراهی کنند و در مسیر پر جریان این شایدها شنا کنند.
شایدهایی که میتوانند به تصمیماتی غیرمنطقی و ناعادلانه ختم شود (کشته شدن بسیاری از دختران بهدست برادران و پدر و پسر عموهایشان و... که به اصطلاح حرف پشت سرشان است).
شخصیت فرحان در ابتدا، یک شخصیت مستبد و حاکم نمایان میشود، بعد از اینکه مخالفت شدید احلام را میبیند، درگیر یه تحول تدریجی میشود، تا آنجاکه او هم خسته از قوانین عجییب و پوسیدهی عشیره نمایان میشود.
فرحان در درونش راضی به این قوانین و سنتها نیست، فرحان موافق این ازدواج است، بهدلیل اینکه راهی جز این نیست، ازدواج در عشیره تعریف دیگری دارد و بیشتر از آنکه اتفاقی عاطفی باشد، یک امر کاملاً مکانیکی و قانونمند است.
او یک تنهای محکوم به زندگی در این جامعه است، برای او احلام یک قانون است تا یک دختر عمو یا همسر، علاقه و دوست داشتن برای فرحان ناشناخته و گنگ است.
این کشمکشها و فرارهای احلام، فرحان را خسته میکند، خستگی او تا آن حد است که راضی به تن دادن ازدواج احلام و پرویز میشود و اعتراف میکند که «مرد عشیره بودن هم سخت است».
در این صحنه، شخصیت فرحان، دارای عمق بیشتری میشود و نگاه مخاطب به او دچار چالش میشود.
شخصیت فرحان، یک شخصیت عمیق و با پرداختی خوب است که سهم عمدهی جذابیت این نقش، مدیون بازی بینظیر حمید فرخنژاد است که چند سر و گردن از دیگر بازیگران بالاتر میایستد.
تسلط خوب حمید فرخنژاد برروی زبان و لهجه و بازیهای غیرکلامی (حرکت دست، حالت چهره، خندههایی با درونمایههایی دوگانه) به خلق یکی از درخشانترین بازیهایش در سینما منجر میشود.
ولی دیگر شخصیتهای فیلم در تقابل با حمید فرخنژاد، ضعیف ظاهر میشوند و این بهنوعی یک عدم انسجام در انتخاب بازیگر است.
بازی غزل صارمی در نقش احلام، با دیالوگهای شعاری و لحن تئاتریاش از کار تا حدی بیرون میزند، بهنوعی میتوان گفت بازی او طبیعی جلوه نمیکند و در نتیجه تا حدی بر روی باور پذیری تأثیر میگذارد.
مکس زیاد ایشان در بین دیالوگها و خیرگی بیش از حد در زمان اجرای دیالوگها، همخوانی خوبی با محتوای دیالوگهایش ندارد.
کارگردان در دکوپاژ فیلم تا حد تقریباً قابل قبولی موفق بوده است، انتخاب صحنهها و نحوه جاگیری شخصیتها در درون صحنه و موسیقی زیر متن فیلم، خوب از آب درآمدهاند، به چند صحنهی خوب میشود اشاره کرد:
صحنهای که احلام در پشت میلهها پرویز را با حالت ملتمسانه و درمانده صدا میکند و یا صحنهای که احلام در میان نخلهای بیسر، که تداعیگر جنگ هستند (با وجود اینکه احلام بهنوعی در حال رفتن به جنگ با فرحان است) و یا صحنهای که وکیل و پرویز در کنار رودخانه در باب، شباهت رودخانه و زندگی، حرف میزنند که ایکاش کارگردان به هوش مخاطب اعتماد بیشتری میکرد و دیالوگهای وکیل مبنی بر اینکه: «من عاشق نشدم و نمیفهمم تو چی میگی» حذف میشد. زیرا که عاشق نشدن و دل به دریا نزدن او، با دیالوگهای قبلی ساخته شده و آوردن این توضیح اضافه، مؤلفهی هنری کل دیالوگهای آن صحنه را از بین میبرد.
و اما پایانبندی فیلم چیزی که مخاطب در پایان فیلم با آن مواجه است، صحنههایی استعاری است (این زندگی محکوم به سوختن است).
این سوختن و ساختن و یا هرچیزی از این دست اصطلاحات را کارگردان در روال فیلم نشان داده است، باتوجه به وجود شخصیت خاله که نماد سوختن و آتش گرفتن از دست این رسوم است.
پس نیاز و علت آوردن این اتفاقات در پایان فیلم چیست؟!
پایان فیلم با تصادف پرویز و عروسی غمبار احلام و فرحان که منجر به خودسوزی احلام و چاقو خوردن فرحان میشود اتمام مییابد.
در این صحنهها یک عدم قطعیت نهفته است، مرگ هیچ کدام از این سهنفر قطعی نیست، شاید اهالی عشیره آن آتش را خاموش کنند و شاید فرحان زنده بماند و شاید پرویز زنده باشد.
این صحنهها میآیند تا با عدم قطعیتشان بگویند که بود و نبود این اشخاص فرق چندانی به حال عشیره ندارد، هیچ نوع فردیتی برای عشیره مفهومی ندارد.
اقدام خاله که جنبههای روانشناختی دارد و بحث در باب آن نیاز به کاویدن در شخصیت او را دارد، خاله همواره دیدی با احساسات دوگانه به مردان دارد، نفرت و عشق.
از طرفی آرزوی داشتن پسری همچون فرحان را دارد و از طرفی اقدام به قتل احتمالی او میکند.
ممکن است این کار برای نجات احلام از تن دادن به این ازدواج باشد ولی اقدام به این کار آن هم در این جامعهی متعصب و عشق او نسبت به فرحان، یک عمل صرفاً فداکارانه نیست.
او در ناخودآگاهش نفرت به مردان دارد و در خودآگاه عشقی با درون مایهای نفرتانگیز.
آتش گرفتن و مردن احلام با زنده ماندن و آتش گرفتن روحش در روال زندگی توفیر چندانی ندارد. بود و نبود پرویز (نماد مردی با افکاری مدرن) نمیتواند این رسومها را که عمیقاً در کالبد آن جامعه فرو رفته عوض کند.
در عروس آتش، مبارزهی با سنتهای غیرمنطقی با شکستی تلخ و دردناک مواجه میشود، این سنتها در کالبد این جامعه فرو رفتهاند و این مبارزهها هنوز قربانی خواهند گرفت و خونهای زیادی خواهد ریخته شد تا این باورها، شاید تعدیل شوند.
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا