• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • نگاهی به رمان «چهل‌سالگی» نویسنده «ناهید طباطبایی»؛ «مریم عرفانی‌فر» / اختصاصی چوک

نگاهی به رمان «چهل‌سالگی» نویسنده «ناهید طباطبایی»؛ «مریم عرفانی‌فر» / اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 maryam erfanifar

 می‌گویند چهل سالگی سن کمال و پختگی انسان است. سنی که انسان از هیجان‌های دوران جوانی دور می‌شود و منطقی و معقول رفتار می‌کند. شاعران و نویسندگانی هستند که در این سن دچار تغییرات و تحولات خاصی در وجودشان می‌شوند و مسیر زندگی آن‌ها ناگهان تغییر می‌کند. به طور مثال می‌توان به ناصرخسرو قبادیانی اشاره کرد که بعد از خوابی که در چهل‌سالگی می‌بیند ناگهان متحول می‌شود و سفری هفت‌ساله را شروع می‌کند که ماحصل آن کتاب سفرنامه‌اش است.

چهل سالگی رمانی نوشته ناهید طباطبایی است که نشر چشمه آن را یازده بار منتشر کرده و مصطفی رستگارپور آن را به شکل فیلم‌نامه‌ای درآورده و علی‌رضا رئیسیان نیز فیلم را ساخته. چهل سالگی و جامه دران دو اثر این نویسنده هستند که اقتباس سینمایی از آن‌ها شده است.

ساده‌نویسی در رمان

و اما در این رمان ما یکراست و بدون هیچ‌گونه حرف اضافه و مقدمه‌ای به اصل ماجرا پرت می‌شویم. نویسنده نمی‌خواسته که به اصطلاح لقمه را دور سرش بچرخاند و خواننده‌اش را گیج و سردرگم کند. ما به عنوان خواننده در همان شروع، وارد قصه می‌شویم.

می‌دانیم که نقطه شروع برای یک نویسنده بسیار مهم است و البته در این رمان ما شاهد شروعی خوب هستیم. احساس یک زن که در آستانه میان‌سالی قرار دارد در همان آغاز ماجرا توسط نویسنده شرح داده می‌شود.

«شده بود یک انار یک انار خشکیده که پشت یک مشت خرت‌وپرت گوشه یک انبار زیر شیروانی افتاده بود و اگر کسی برش می‌داشت و تکانش می‌داد می‌توانست صدای به هم خوردن دانه‌های خشکش را بشنود... بعد صدایی شنید. صدای یک آهنگ بود. آهنگی آشنا و قدیمی که با خود حسی از امنیت و گرما را به دنبال می‌آورد. آهنگ را با گوش‌هایش می‌شنید با زبانش می‌چشید با بینی‌اش می‌بویید و با دستانش لمس می‌کرد.» ص 2 ملاحظه می‌کنید که نویسنده چطور در همین نقطه آغاز ضمن اشاره به حس منفی و خستگی

شخصیت اصلی خود و ترسیم فضای کلی رمانش به طور غیرمستقیم و کاملاً ماهرانه خواننده خود را متوجه این موضوع می‌کند که آلاله به موسیقی علاقه‌مند است و بعدها نیز مشخص می‌شود بسیاری از ارکان زندگی او با موسیقی پیوند ناگسستنی دارد و اصلاً او در گذشته نوازنده ساز نیز بوده است.

از نظر زبانی جملات نویسنده کوتاه، ساده و روان است و ما اصلاً به پیچیدگی خاص زبانی در این رمان برنمی‌خوریم. البته بد نیست به این نکته اشاره کنیم که ساختار رمان اساساً پیچیدگی خاصی ندارد و برای بیان آن نیاز به پیچیده‌گویی هم نیست.

محتوای رمان

چهل‌سالگی ناهید طباطبایی از آن دست رمان‌هایی است که به دغدغه‌های زنان می‌پردازد. زنی که در آستانه چهل‌سالگی قرار دارد و همین موضوع بیش از بیش ذهن او را مشوش کرده است. نگرانی آلاله (شخصیت اصلی رمان) از این است که نکند پیر شده باشد و وقتی دوست و همکارش خانم شیرازی از او می‌پرسد از چه می‌ترسی؟ در پاسخ می‌گوید از پیری. پس محور اصلی رمان زنی است که از پیری می‌ترسد. این زن کارمند است. همسری و دختری دارد؛ اما پیری و ترس از آن چنان ذهن او را درگیر کرده که نگران و مضطرب شده است.

شخصیت‌پردازی در رمان

می‌توان این اثر را از آن دسته آثاری دانست که بر اساس شخصیت شکل گرفته‌اند یا به عبارت بهتر شخصیت‌محور هستند. آلاله شخصیت اصلی ماجرا زنی است که در اجتماع حضوری پررنگ دارد، تحصیلکرده و در ظاهر زندگی خوبی نیز در کنار همسرش و دخترش می‌گذراند. اما در آستانه چهل‌سالگی، آلاله دچار تشویش ذهنی می‌شود و این تشویش باعث می‌شود او تصمیمات جدیدی در زندگی‌اش بگیرد؛ یعنی کارهایی بکند که در دوران جوانی و دانشجویی به هزار دلیل آن‌ها را رها کرده بود. از این نظر چهل‌سالگی برای آلاله سن خاصی است. سنی همراه با تغییرات بزرگ در زندگی روزمره او.

اما نکته‌ای که بد نیست به آن اشاره کنم این است که همسر آلاله از نظر پرداخت شخصیت خیلی باورپذیر از کار درنیامده است. تنها تصویری که ما از او در ذهنمان می‌ماند این است که این مرد می‌خواهد به اصطلاح روشن‌فکر باشد و دوست ندارد مثل کلاه مخملی‌های عصر حجر رفتار کند. او در برخورد با همسرش خیلی سطحی و پیش‌پاافتاده رفتار می‌کند. ضمن اینکه برخورد تقریباً ساده‌انگارانه مرد با موضوع برخورد همسرش با عشق قدیمی، برای منِ خواننده باورناپذیر و غیرملموس است. سؤال اینجاست اگر مرد واقعاً همسرش را دوست دارد که گویا دارد پس چرا نشانه‌های بیشتری از این عشق به ما نشان داده نمی‌شود؟

ما در اینجا به این نتیجه می‌رسیم که فرهاد عشق عمیق و آشکاری نسبت به همسرش ندارد؛ چون اگر خلاف این بود زن دچار رخوت در زندگی نمی‌شد و برخورد با عشق قدیمی آن‌قدری برایش موضوعیت نداشت که برود موهایش را رنگ کند یا لنز بگذارد و غیره. من می‌خواهم بگویم که اتفاقاً آلاله برخلاف تصور همه زندگی خوبی ندارد و همه‌چیز رنگ و لعابی است که فقط در ظاهر نمایان شده.

شخصیت اصلی از نقاب حرف می‌زند و می‌گوید آدم باید به تعداد کسانی که می‌شناسد ماسک داشته باشد. من هم می‌خواهم بگویم همه زندگی این زن ماسک است، شاید خودش هم از این موضوع خبر نداشته باشد؛ اما در واقع همین است. ماسک خوشبختی که با ورود هرمز ناگهان می‌شکند و زن را به یاد حسرت‌هایش می‌اندازد و مشکل این است که این نقاب‌ها را تا ابد نمی‌شود روی صورت نگه داشت و بالاخره دیر یا زود این نقاب‌ها شکسته خواهد شد و صورت حقیقی انسان آشکار. ما در مورد آلاله هم همین موضوع را دیدیم که بالاخره این زن مجبور شد تغییراتی در برنامه روزانه زندگی خودش بدهد و برود دنبال آنچه که قبلاً رهایش کرده بوده. (منظورم ساز زدن است.)

ما در این رمان که اتفاقاً اقتباس سینمایی از آن شده است با دو زن روبه‌رو هستیم. یکی آلاله زنی که در جستجوی جوانی

 است و دوست دارد دوباره به جوانی (نوزده سالگی‌اش) برگردد (و در خواب‌هایش این را می‌بیند) و دیگری خانم شیرازی همکار او که زنی مجرد است و اتفاقاً او هم ترس‌هایی را دارد درست مثل آلاله دوست و همکار صمیمی و نزدیکش.

«اگر پرونده زندگی مرا نگاه کنی به اندازه ده سال هم زندگی نکرده‌ام. نه گردشی نه شوهری نه تفریحی نه بچه‌ای... آخر سر هم همین طوری می‌سپارندم به بایگانی راکد و آن وقت حتی هیچ کس نیست که برایم حلوا بپزد و سر خاکم بیاید.» ص 9

باید بگوییم که نگاه کلی زنان نسبت به خود در جامعه آن دوره را در ساخت و بافت این رمان می‌توان دید. در جایی از رمان نویسنده می‌نویسد: «مرد گهگاه برمی‌گشت و به او نگاه می‌کرد. آلاله مقنعه‌اش را جلوتر کشید و با خود گفت به یک زن این طوری نگاه نمی‌کنند، وقتی به یک چهل‌ساله این طوری نگاه کنند احساس می‌کند یا صورتش کثیف است یا خیلی بی‌ریخت شده.» ص 7

موضوع دیگری که در این رمان به آن اشاره شده است عشق است. عشق فی‌نفسه برای زن در این رمان یادآور خود است. عشقی که در مواجهه با آن همه‌چیز رنگ دیگری به خود می‌گیرد و آدمی خودش را در آن شور و وجد بازمی‌یابد. خودی که در گذر زمان انگار رویش را خاک گرفته و لابه‌لای سال‌های زندگی مدفون شده است و حالا این نیرو و قدرت مثال‌زدنی عشق است که می‌تواند این زنگارها را پاک کند و خود حقیقی‌اش را بازیابد. بازیابی که فقط به مدد عشق امکان دارد و بس.

آلاله با هرمز (عشق دوران جوانی) روبه‌رو می‌شود. این برخورد برای او می‌تواند نقطه عطفی در زندگی روزمره‌اش باشد. زندگی‌ای که برایش کسالت‌بار و بی‌رمق شده بود و آن‌قدر بی‌حوصله‌اش کرده بود که دیگر حتی حوصله رفتن به اداره را نداشت؛ اما او در نهایت توانست بر این احساس یاس چیره شود و بین نوزده سالگی و چهل سالگی‌اش ارتباط تنگاتنگی برقرار کند و در آخر اینکه به نظر من هر زمان که انسان بتواند رویاها و آرزوهایش را دنبال کند هنوز جوان است. ■

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

نگاهی به رمان «چهل‌سالگی» نویسنده «ناهید طباطبایی»؛ «مریم عرفانی‌فر» / اختصاصی چوک

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692