• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • آشنایی با برنده جایزه نوبل ادبیات «گرازیا ماریا کوزیما دامیانا دلدا» «گیتا بختیاری»/ اختصاصی چوک

آشنایی با برنده جایزه نوبل ادبیات «گرازیا ماریا کوزیما دامیانا دلدا» «گیتا بختیاری»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 gita bakhtiarii

"ما نی هستیم و سرنوشت باد است.".

در ساعت 6:45 بعد از ظهر، در طول ماه گرفتگی یک عصر زمستانی فوق العاده تاریک و یخبندان در 8 دسامبر 1927 یک زن کوچک ایتالیایی پس از یک سفر سه روزه با قطار و کشتی به ایستگاه مرکزی استکهلم رسید. این اولین سفر او به شمال اروپا بود. از پاسپورت او که تنها دو هفته قبل از ورود او به استکهلم در رم صادر شده است، تصویری کلی از زن خجالتی که به زودی در مرکز توجه قرار می‌گیرد به دست می‌آوریم: قد: 1.55 متر. سن: 56; چشم: شاه بلوط؛ مو: سفید؛ رنگ چهره: گلگون; تاریخ تولد: 27 سپتامبر 1871. محل تولد: Nuoro، Sardinia.

گرازیا ماریا کوزیما دامیانا دلدا، توسط کمیته‌ای به سرپرستی، اریک اکسل کارلفلد، با دسته گل‌هایی به رنگ‌های ملی سوئد و ایتالیا مورد استقبال قرار گرفت تا جایزه ادبی خودش را از کمیته نوبل برای"قصه‌های آرمان‌گرایانه و برانگیزاننده‌ای که در پرتو الهام گرفتن از احوال زندگی مردم زادگاهش نوشته و همچنین به دلیل وصف‌های زلال، عمیق و سراسر احساسیش از نگرانی‌های انسان در مفهوم کلی» دریافت کند.

اگرچه این اعلام برخی از مردم را شگفت‌زده کرد، اما این نویسنده شگفت‌انگیز ایتالیایی محبوب چندین سال در میان نامزدها قرار داشت. اولین نامزدی او توسط آکادمی به سال 1913 برمی‌گردد، زمانی که توسط دانشگاهیان ایتالیایی مطرح شد. در واقع، نام او به طور مداوم برای تقریباً دو دهه ذکر شده بود. دلدا در آکادمی سوئد و در میان منتقدان ادبی که بسیاری از آنها ایتالیایی می‌دانستند، خوانندگان متعهدی داشت. او توسط یکی از مترجمان سوئدی خود، کارل آگوست هاگبرگ، و بارها توسط وزیر سوئدی در رم، کارل بیلت، به عنوان نامزد پیشنهاد شده بود. در اوایل قرن بیستم، شهرت بین‌المللی دلدا به‌عنوان یک نویسنده با رمان‌هایی مانند «الیاس پورتولو» و «خاکستر» که هر دو در سال 1903 منتشر شدند، به خوبی تثبیت شده بود.

زندگی: گرازیا ماریا کوزیما دامیانا دلدا به سال 1871 در نوئورو، جزیرۀ دورافتاده‌ای در ساردنی، جنوب ایتالیا، در

خانواده متوسط جیووانی آنتونیو دلدا و فرانچسکا کامبوسو، به عنوان چهارمین فرزند از هفت فرزند قدم به دنیای سنت‌زده ساردنی گذاشت، در دل طبیعت بکر و شگفت این جزیره بالید؛ از میان سنت‌ها و بندهای اجتماعی آن دیار قد کشید. او در خانه و شهری زندگی کرد که در بسیاری از رمان‌ها و داستان‌های کوتاهش نقش بسته‌اند.

گرازیا، دختری خوش رفتار و ساکت در میان برادران و خواهران مشکل‌سازتر، اغلب توسط مادر پرمشغله‌اش فرانچسکا نادیده گرفته می‌شد و به حال خود رها می‌شد. دختر جوان به پدرش نزدیک بود و از شنیدن و تماشای مهمانان بسیار لذت می‌برد. پدرش زمیندار و آسیابان جیووانی، خود عاشق کتاب و شاعر بود، که زمانی یک دفتر چاپ برای انتشار روزنامه کوچک و اشعار خود تأسیس کرد.

گرازیا دلدا با وجود پرورش در جامعه‌ای که هنوز حق تحصیل و تفکر را برای زنان به رسمیت نمی‌شناخت و وضعیت مناسبی هم برای فعالیت اجتماعی نداشتند تا سوم ابتدایی بیشتر درس نخواند، اما قبل از ورود به مدرسه عموی مادری او، سباستیانو کامبوسو، که روحانی دانشمندی بود و می‌توانست با خارجیها به زبان لاتین صحبت کند شیفتگی کودک باهوش به جادوی کلمات را مشاهده کرد و کمی قبل از شروع کلاس اول خواندن و نوشتن را به او آموزش داد.

هنگامی که مدرسه رسمی او شروع شد، مکان مورد علاقه دلدا در مسیر مدرسه قدیمی صومعه، کتابخانه سیگنور کارلینو در Bia Maiore (امروزه کورسو گاریبالدی) بود، پس از پایان سوم دبستان ایامش را در خانه عمه‌اش می‌گذراند که کتاب‌خانه بزرگی داشت. توانست تحت تعلیمات خصوصی معلمی معلومات خود را افزایش دهد و ضمن مطالعه آثار ایتالیایی به مطالعه آثار نویسندگان فرانسوی و روس بپردازد. با وجود محدودیت‌هایی که در زندگی داشت، راه خود را پیدا کرد؛ دست به قلم برد و روایتگر عشق‌های سودایی مردم زادبومش شد و سرانجام نامش در تاریخ جوایز نوبل، به عنوان دومین زن نویسنده پس از سلما لاگرلوف سوئدی و دومین نویسنده ایتالیایی پس از جوزپه کاردوچی ثبت شد.

اما مانند زندگی بیشتر دهقانان، زندگی گرازیا نیز سختی‌های خود را داشت. در دوران کودکی او، راهزنان در منطقه بارباگیا، قانون شکنان بی‌خانمان و ولگردها رو به افزایش گذاشتند. داستان ماجراها، جنایات و بدبختی‌های آنها ذهن بچه‌ها را پر از هیجان و جسارت می‌کرد.

 نه ساله بود که سخت‌ترین زمستان در تاریخ را تجربه کرد. برف کوه‌ها و شهرها را مدفون کرد. بسیاری از مردم در طلسم وحشتناک سرما از گرسنگی یا یخ‌زدگی مردند، مرگ در خانه دلدا نیز تلفات خود را گرفت. خواهر کوچک او جیووانا که سه سال از خودش کوچکتر بود، یک روز در تختش مرده پیدا شد. گرازیا همیشه از او به عنوان زیباترین خواهرش یاد می‌کرد. در آن زمستان ناقوس‌های کلیسا اغلب در باد به صدا درآمدند. آن زمستان همه چیز را تغییر داد. طلسم رنج انسانی در آن زمستان هرگز او را رها نکرد.

قله و نقطه عطف نوجوانی او صعود او به مونت بردیا در یک سواری طولانی به سمت شرق از Oliena به Dorgali بود. کوه‌ها و داستان‌های شبانانش از همان روزهای اول او را به وجد آورده بود. سرانجام یک روز به تنهایی به قله صعود کرد و برای اولین بار دریای مدیترانه را دید. دریا به عنوان یک مکاشفه منحصر به فرد برای او و چشم اندازهای جدیدی را در زندگیش گشود. رویای روم و نویسنده شدن از اعماق روحش در ذهنش برخاست. به قول خودش، او سپس با سر در «دریایی از رویاها» فرو رفت.

 با تمام سختی‌هایی که در دوران نوجوانی وجوانی بخاطر ورشکستگی پدرش، برادر الکی و برادرمجرم دیگرش به ضرب سکه تقلبی در زندان؛ شروع به نشان دادن علاقه خود به نوشتن رمان‌های کوتاه کرد که بیشتر از زندگی دهقانان ساردینیا و مبارزات آنها الهام گرفته شده بود. معلمش او را تشویق کرد که نوشته‌هایش را به یک روزنامه بفرستد و در سن 13 سالگی، اولین داستان او در یک مجله محلی منتشر شد اما در دهکده‌اش بجای استقبال و شهرت بدنامی برای او بیشتر شهرت یافت. سوءظن و شایعات او را دنبال کرد. پدر و مادرش به عنوان والدینی غیرمسئول مورد حمله قرار گرفتند. زنان روستایی مجله را سوزاندند و سرزنشش کردند، دلدا برای دوری از این اتفاقات تا مدتی داستانهایش را با نام مستعار در مجلات محلی منتشر می‌کرد؛ در هفده سالگی اولین داستان کوتاه‌اش به نام «خون کسی از اهالی ساردنی» را برای یکی از مجلات در رم فرستاد که منتشر شد.

برخی از کارهای اولیه دلدا بین سال‌های 1888 و 1889 در مجله L'ultima moda منتشر شد. اگرچه خانواده‌اش از تمایل او به نوشتن حمایت خاصی نکردند اما این عدم حمایت سبب نشد که در سال 1890 اولین مجموعه داستان‌های کوتاه خود را به نام «به رنگ آبی» (Nell'azzurro) منتشر نکند. تمرکز اصلی دلدا بازنمایی فقر و مبارزات مرتبط با آن از طریق ترکیبی از عناصر تخیلی و اتوبیوگرافیک بود.

با انتشار نخستین رمانش، «راه خطا» با نثری همراه با داستان و شعر به شهرت رسید. در همین زمان شروع به همکاری منظم با روزنامه‌ها و مجلات کرد، به ویژه La Sardegna، Piccola Rivista و Nuova Antologia. آثاری خلق کرد که هم بسیار مورد توجه قرار گرفت و هم انتقادهای زیادی را به همراه داشت.

 در نخستین سال سده ۲۰ (میلادی) در بیست و نه سالگی با پالمیرو مادزان یکی از کارمندان وزارت دارایی، در کالیاری ملاقات کرد و در سال 1900 ازدواج کردند و درست پس از انتشار کتاب «پیرمرد کوهستان» (vecchio della montagna-1900) به رم نقل مکان کردند و تا پایان عمر در آن شهر زندگی کرد علیرغم تولد دو پسرش، ساردوس (1901) و فرانچسکو "فرانتس" (1904)، موفق شد به نوشتن پربار ادامه دهد و سالی یک رمان منتشر کند.

در سال 1903 او «الیاس پورتولو» را منتشر کرد یک تابلوی هنرمندانه از نبرد میان خویشتن‌داری و وسوسۀ قهرمان کتاب الیاس پورتولو؛ نبردی که به پیروزی وسوسه منجر می‌شود. این اثر که با موفقیت تجاری و انتقادی روبرو شد سبب شد تا دلدا شهرت خود را به عنوان یک نویسنده به رخ بکشد. پس از آن «Cenere» (خاکستر، 1904); «L'edera» (پیچک 1908)؛ «Sino al confine» (درمرز 1910)؛ «Colombi e sparvieri » (کبوتر و گنجشک 1912) و محبوب‌ترین کتاب او، Canne al vento (نی در باد، 1913).

در سال 1916 Cenere الهام بخش یک فیلم صامت با بازیگر مشهور ایتالیایی Eleonora Duse بود. این اولین و تنها بار بود که دوز، مجری تئاتر، در یک فیلم ظاهر شد.

گرازیا همانطور که مسیر پیشرفت و شهرت را طی می‌کرد از هجمه هم صنفهای خودش هم درامان نبود لوئیجی پیراندلو، -شاید ناخواسته- ضربه مهلکی به هموطن ایتالیایی خود دلدا وارد کرد. نویسنده شاهکار دراماتیک Sei personaggi in cerca d'Autore (شش شخصیت در جستجوی نویسنده) رمانی طنز با عنوان سو ماریتو (شوهر او، 1911) نوشته بود که زندگی خصوصی مضحک یک نویسنده زن مشهور را به تصویر می‌کشید. به نام سیلویا رونسلا و همسر-مدیر ساده لوحش. این اثر به گونه‌ای نوشته شده بود که مخاطبان معاصر بلافاصله زوج رومی را پالمیرو مادسانی و همسرش گرازیا دلدا شناسایی کردند. داستانی از یک نویسنده زن جدی و بازنشسته، بی‌تفاوت و از نظر اجتماعی بی‌معنا؛ اثری که تأثیر آزاردهنده‌ای بر روح دلدا و همسرش باقی گذاشت.

در سال 1926 هنریک شوک، عضو آکادمی سوئد، دلدا را برای " قصه‌های آرمان‌گرایانه و برانگیزاننده‌ای که گراتزیا کوزیما دلددا در پرتو الهام گرفتن از احوال زندگی مردم زادگاه نوشته و همچنین به دلیل وصف‌های زلال، عمیق و سراسر احساس او از نگرانی‌های انسان در مفهوم کلی» برنده نوبل ادبی اعلام کرد.

بنیتو موسولینی که به تازگی قدرت خود را تثبیت و فاشیسم را پایه‌گذاری کرده بود، تصویری امضا شده از خود را برای دلدا فرستاد، همراه با تقدیمی که در آن "تحسین عمیق" خود را برای نویسنده ابراز کرد.

دلدا حتی با افزایش سن و شکننده‌تر شدن جسم، دست از نوشتن نکشید. آثار بعدی او «La Casa del Poeta» (خانه شاعر، 1930) و «Sole d'Estate» (خورشید تابستان، 1933)، نشان دهنده دیدگاه خوش بینانه‌تری از زندگی است، حتی در شرایطی که او با مشکلات جدی سلامتی مواجه بود.

گرازیا دلدا ده سال دیگر پس از دریافت جایزه نوبل با سرطان سینه دردناک که به آرامی در حال گسترش بود زندگی کرد و این بیماری لاعلاج را به قهرمان اصلی آخرین آثرش «کلیسای تنهایی» داد تصویری نیمه اتوبیوگرافیک از یک زن جوان ایتالیایی است که با بیماری کشنده سرطان کنار می‌آید.

گرازیا دلدا در سن 64 سالگی بر اثر سرطان سینه در رم درگذشت. او را در لباس مخملی مایل به قهوه‌ای پوشاندند که ده سال قبل در جشن نوبل در استکهلم پوشیده بود، و در نقطه‌ای آرام در پای‌مونت اورتوبنه، نزدیک به خانه او در نورو، زیر سایه درختانی به خاک سپردند

چند ماه پس از مرگ او پسرش ساردوس نیز مرد و کمی بعد پسر دیگرش فرانتز نیز از دنیا رفت. اما به هر حال فرزندان فرانتز نامه‌ها و دست‌نوشته‌های او را حفظ کردند و هم‌اکنون نسخه‌های دست‌نویس آثار او در موزه شهر نوئورو نگهداری می‌شود و آثار او در کتاب‌خانه ملی رم موجود است.

پس از مرگش یک نسخه خطی کامل از رمان «کوزیما» که با جوهر روی کاغذ آبی روشن نوشته شده بود، پیدا و منتشر شد. قهرمان همنام آن به نام خود نویسنده، که نام میانی او کوزیما بود، نامگذاری شد، داستان از زندگی دلدا تا اولین سفر او با قطار به پایتخت کالیاری در جنوب ساردینیا در 21 اکتبر 1899 می‌گوید. این سفر منجر به ازدواج او شد. کوزیما نیمه اول زندگی دلدا را به یاد می‌آورد، دنیای ساردین روح نوشته‌های اوست همچنین توضیح می‌دهد که چگونه او نویسنده شد.

زادگاه و خانه کودکی دلدا در Nuoro به عنوان یک بنای میراث ملی اعلام شد و در سال 1968 توسط شهرداری خریداری و در سال 1979 آن را به قیمت نمادین 1000 لیر ایتالیا به موسسه قوم نگاری منطقه‌ای ISRE تحویل داده شد. مؤسسه خانه را به موزه‌ای برای بزرگداشت نویسنده تبدیل کرد که اکنون موزه «دلددیانو» نامیده می‌شود. این موزه شامل ده اتاق است که مهمترین قسمت‌های زندگی دلدا را به نمایش می‌گذارد.

 

سبک ادبی دلدا

نوشتن زندگی او بود. او زنی آرام و محجوب بود که زیاد صحبت نمی‌کرد. از صحبت‌های دوستانه و صمیمی و و جشن‌های سنتی لذت می‌برد، اما از بحث‌های سیاسی، بحث‌های جدی، مهمانی‌ها یا اجتماع لذت نمی‌برد. نویسنده گوشه‌گیر و خجالتی اجازه داد نوشته‌هایش جای او حرف بزنند. با این حال، درست مانند دوران کودکی‌اش با روشی آرام، مطالب کتاب‌هایش را جمع‌آوری می‌کرد، به دقت گوش می‌داد و مشاهده می‌کرد؛ نتیجه بیش از سی رمان و حدود چهارصد داستان کوتاه بود که بیشتر آنها در نوزده کتاب گردآوری شده بودند. او همچنین مقالات بسیاری، نمایشنامه، لیبرتو اپرا و شعر نوشت.

زبان مادری گرازیا دلدا، لوگودورز ساردو بود، یک گویش ایتالیایی که می‌توان آن را به‌عنوان یک زبان رومی دیگر در نظر گرفت. دلدا در اولین سالگرد اتحاد ایتالیا به دنیا آمده بود و رفتن به مدرسه و یادگیری خواندن و نوشتن به معنای یادگیری یک زبان "خارجی" بود؛ زبانی که بسیار متفاوت از اصطلاح گفتاری بومی او بود. با این حال، علیرغم تحصیلات محدود او در این زبان، زبانی بود که او تمام آثار مکتوبش را با آن تولید کرد.

دلدا با افسانه‌ها و فولکلور ساردینیا و آداب و رسوم بومی بزرگ شد که صفات و مضامین فرهنگی را از دوران باستان حفظ می‌کرد. به دلایل فرهنگی، حتی بیش از دلایل تاریخی، عزیزش نورو را "دهکده‌ای از عصر برنز" نامید. به همین خاطر زندگی، آداب و سنن مردم ساردین در نوشته دلدا برجسته است. او اغلب بر توصیفات جغرافیایی دقیق تکیه کرده و شخصیت‌های او اغلب ارتباط قوی با محل پیدایش خود دارند. بسیاری از شخصیت‌های او رانده‌هایی هستند که در سکوت با انزوا مبارزه می‌کنند. به طور کلی کار دلدا بر عشق، درد، گناه و مرگ متمرکز است. رمان‌های او بیشتر به نقد ارزش‌های اجتماعی و هنجارهای اخلاقی می‌پردازند تا افرادی که قربانی چنین  شرایطی هستند. او با استفاده از باورها و سنت‌های مردم، از بومی‌ترین رخدادهای سرزمینش داستانهایی را به رشته تحریر درآورد و با شخصیت‌پردازی ماهرانه اوضاع و احوال قهرمان‌های داستان‌هایش را شرح می‌دهد. آن‌ها بیشتر از میان خدمتکاران، کشاورزان، چوپان‌ها، مالکان و راهزنان خرده‌پا برگزیده شده‌اند.

تمام عذاب‌های شخصیت‌هایش رنج خودش، درد خودش و اشک‌های خودش بود. و این رگه‌های سیاهی مدام در حال گشاد شدن بود. هدف دلدا در هنرش این بود که زندگی، احساسات و افکار فرهنگ خود را در مقیاسی وسیع‌تر به تصویر بکشد، و داستان‌های جزیره‌اش را به نگارش درآورد. زمانی که او در اوایل دهه بیست زندگی خود بود، به عنوان محقق به جمع‌آوری داستانهای فولکلور پرداخت، تا حدی با همکاری آنجلو دو گوبرناتیس و Rivista delle Tradizioni popolari ایتالیایی در یک پروژه تحقیقاتی شرکت کرد که منجر به انتشاراتی مانند «Tradizioni popolari di Nuoro» (1895) شد. نتایج تخیلی این دوره از مطالعات، انیمه داستانی و کنایه آمیز Oneste، "روح‌های صادق" (1894)، و جدی و اجتماعی نافذ "راه شر" (1896) بود.

از این نقطه به بعد، تمام نوشتن دلدا به تحقیق در مورد تعارضات اخلاقی، رنج‌های انسانی و مشکل اراده و سرنوشت تبدیل شد. او با تأثیر ادبی عمیق از نویسندگان طبیعت‌گرایان لوئیجی کاپاونا (1839-1915) و جیووانی ورگا (1840-1922) به او الهام بخشیدند تا ادبیات اصیل ساردینی را به تنهایی خلق کند و صدای ایتالیایی جزیره خود شود؛ همچنین با تأثیر از نستور الساندرو مانزونی (1785-1873)، که رمان را به یک هنر حماسی مدرن تبدیل کرد،Ogo Tarchetti (1839-1869)) که با مضامین کلاسیک و آرمان‌های زیبایی مخالف بود و بر زوال و وحشت در محیط‌های خود تمرکز داشت و آنتونیو فوگازارو (1842-1911) که دغدغه عمیق او روانشناسی، رویاها و اسرار بود مسیر ادبیش متأثر از ویریسم (واقع گرایی) شد و با زبانی کاملاً رئالیستی به بازنمایی عینی زندگی مردم طبقات فرودست اجتماع پرداخت و زبانی بی‌پیرایه و بی‌پرده را برای نمایش احوال شخصیت‌های داستانی‌اش به کار گرفت و واقعیت را هرچند زشت و خشن به تصویر کشید.

شخصیت‌هایش انسان‌های دردمند و رنج کشیده‌ای بودند که در تقلای رهایی از بندهای سنت و مذهب، با گناه، عصیان، حسرت، بی‌پروایی، بی‌قراری و مرگ در ستیز و جنگ بسر می‌بردند. اگرچه سبک نوشتاری او چندان آراسته نیست اما به خوبی توانست زیبایی محیط خشن و مالاریا زده ساردین را به تصویر کشد، که انسانها امید به رستگاری آسمانی از سختی‌های زمینی خود دارند. ■

منابع:

https://en.wikipedia.org/wiki/Grazia_Deledda

https://www.nobelprize.org/prizes/literature/1926/deledda/article/

----------------

 

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

آشنایی با برنده جایزه نوبل ادبیات «گرازیا ماریا کوزیما دامیانا دلدا» «گیتا بختیاری»/ اختصاصی چوک

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692