مقاله نگاهی به داستان «گل» اثر «جیمز جویس»؛ مترجم «صبا محمودوند»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

saba mahmoodvand

ماریا در دوبلین و در یک رختشوی‌خانه صنعتی کار می‌کند که کارکنان آن قبلاً روسپی بوده‌اند یا افرادی هستند که مصرف الکل را ترک کرده و خود را با انجام کار مفیدی مشغول کرده‌اند، ماریا یکی از کارمندان آنجاست، او را به عنوان یک آشتی‌دهنده واقعی و شخصی که تسلی‌بخش صحبت می‌کند می‌شناسند،

جو و آلفی که برادر هستند به او کمک کردند تا شغلش را در رختشوی‌خانه پیدا کند، او قصد دارد به مناسبت شب هالوئن 1 و به امید لذت‌بردن از جشن به خانه جو برود، برای این‌که خودش را آماده کند شب قبل از جشن زنگ بیداری ساعتش را به جای ساعت ۷ روی ساعت ۶ تنظیم می‌کند تا در صبح روز عشاء ربانی 2 زودتر بیدار شود، بعد از بیدار شدن لباس می‌پوشد و روبه‌روی اینه می‌ایستد به تصویر بدن خود در اینه توجه می‌کند و به شکلی غیرعادی و با توجهی توأم با عشق به خود می‌نگرد و فکر می‌کند که علی‌رغم افزایش طول عمرش هنوز هم روی فرم و متناسب باقی مانده است.

اما نگران جو و آلفی است که با هم اختلاف دارند، گرچه آنها برادر هستند و زمانی بهترین دوستان یکدیگر بوده‌اند، ماریا برای خوشحال‌کردن بچه‌ها در شب جشن مقداری کیک کشمشی 3 و کیک آلو می‌خرد که دو شیلینگ و چهار شاهی هزینه می‌برد و این برای ماریا مبلغ زیادی است، در خانۀ جو به ماریا خوش آمد گفتند و از او پذیرایی کردند، ماریاکیک‌ها را به بچه‌ها داد، اما نتوانست کیک‌های آلوده را پیدا کند، از بچه‌ها پرسید آیا کیک‌ها را خورده‌اند و بعد از شنیدن پاسخ منفی دریافت که باید آن را در تراموا جا گذاشته باشد، وقتی پی‌برد هزینه‌ای که برای خرید کیک پرداخت کرده بود به هدر رفته و غافلگیری بچه‌ها با کیک‌های آلو منتفی شده نزدیک بود گریه‌اش بگیرد، اما جو به او گفت اهمیتی ندارد و او را نزدیک آتش نشاند و درباره آنچه که در اداره گذشته با او صحبت کرد، ماریا سعی کرد چند کلمه‌ای از آلفی تعریف کند، اما جو برانگیخته شد و گفت که نمی‌خواهد حتی یک کلمه هم دربارۀ او بشنود.

 یکی از سنت‌های ایرلندی در شب هالوئن نوعی بازی دربارۀ پیشگویی آینده است که شخصی با چشمان بسته به میز نزدیک می‌شود تا یک شئ را بردارد و چیزی که برمی‌دارد آیندۀ او را پیش‌بینی می‌کند. وقتی چشمان ماریا را بستند و او را نزدیک میز بردند، او دستش را دراز کرد و روی یکی از بشقاب‌ها فرود آورد، به جای آب، حلقه یا کتاب دعا، چیزی نرم و خیس را برگزید و با انگشتانش آن را لمس کرد 4، به محض برداشتنش صدای پچ‌پچ و زمزمه شنید، خانم دانلی اصرار کرد که دوباره باید از سر شروع کند زیرا آنچه انتخاب کرده مناسب نبوده و این بار کتاب دعا را برداشت، خانم دانلی گفت چون ماریا کتاب دعا برداشته است سال تمام نشده وارد صومعه می‌شود.

 سپس جو و خانم دانلی از ماریا می‌خواهند ترانه بخواند و او ترانۀ «به خواب دیدم که زندگی می‌کنم.»5 را می‌خواند، به بند دوم که می‌رسد بند اول را دوباره می‌خواند اما هیچکس اشتباهش را به رویش نیاورد، این ترانه جو را منقلب کرد و اشک در چشم‌هایش جمع شد.

در سال ۱۹۰۴، جیمز جویس دربارۀ دوبلینی‌ها نوشت: «مجموعۀ دوبلینی‌ها را فراخواندم تا روح از کار افتادۀ شهر را فاش کنم.» جویس دربارۀ کتابش می‌گوید که فصلی است دربارۀ تاریخی اخلاقی میهنم، او اشاره کرده بود که دوبلین به عنوان «مرکز از کار افتادگی» کانون توجه اوست و و فقدان توسعه در جامعۀ ایرلند را توصیف می‌کند، از طرف دیگر فرهنگ کلیسای کاتولیک رومی و انگلیسی را نشان می‌دهد.

داستان «گِل» داستان دهم از مجموعه دوبلینی‌هاست، داستان‌های این کتاب یک توالی منطقی را دنبال می‌کنند و جویس به سه موضوع اصلی در این داستان‌ها می‌پردازد؛ سکون، فساد و مرگ، او سعی می‌کند سکون و ازکارافتادگی را از طریق رنگ‌های قهوه‌ای و زرد نشان دهد، در داستان «گِل» رنگ قهوه‌ای معنای خاصی دارد و به مرگ دلالت می‌کند.

شخصیت اصلی داستان دختری مجرد به نام ماریا است که دیگر مثل قبل جوان نیست، ماریا خانواده، ثروت و موقعیت اجتماعی ندارد، اما این کمبود و نیازمندیِ ماریا به گونه‌ای خیالی در داستان بیان شده زیرا به میزان کافی همه چیز برای زندگی‌اش دارد و راضی به نظر می‌رسد، جویس از یک حالت استعاری استفاده نکرده است تا وضعیت ماریا را به مرتبه بهتری ارتقا دهد، در واقع بیشتر نیازهای ماریا و مجموعه‌ای از اعمال او را تحت نظر قرار داده تا شکلی از رضایتمندیِ سطحی را همراه با نیازمندی و فقدان به تصویر بکشد.  داستان از زاویه دید سوم شخص بیان می‌شود، گرچه بسیاری بر این باور هستند که گویندۀ اصلی داستان ماریا است. در داستان «گِل» شرح وقایع از زبان نیازهای ماریا بیان شده و در واقع خواسته‌ها و آرزوهای ماریا هستند که صحبت می‌کنند، طرز روایت به گونه‌ای است که اهمیتِ وقایع بیشتر به سوی ماریا معطوف می‌شود. در ابتدای داستان یک کیک کشمشی وجود دارد که به نظر می‌رسد بریده نشده، اما اگر شما نزدیک‌تر بروید می‌بینید که کیک‌ها را برش داده‌اند، این نشانۀ جزئی به صورت غیر صریح چیزی را که جویس می‌خواهد به ما می‌گوید؛ ماریا کیک‌ها را برش داده، اما به نظر می‌رسد که بریده نشده‌اند، اگر با نگاهی باریک‌تر داستان را تحلیل کنیم این پیام کشف می‌شود که ارتباطی بین برش کیک‌ها و زندگی ماریا وجود دارد؛ در زیر زندگی ساده انگارانۀ ماریا زندگی دیگری وجود دارد که باید برجسته شود. کاربرد نظم‌یافتۀ رمزها در تار و پود داستان‌های جویس مایۀ برقراری ارتباط در میان عناصر به ظاهر مجزای داستان می‌گردد.

ماریا در رختشوی‌خانه «دوبلین در جوار نور چراغ» کار می‌کند که توسط پروتستان‌های مسیحی اداره می‌شود و زنان بدکاره‌ای که توبه کرده‌اند در آنجا سکونت گزیده‌اند، ماریا از کار کردن در آنجا لذت می‌برد چرا که افراد خیلی خوبی با او زندگی می‌کردند و مدیرۀ مؤسسه خانم خیلی خوبی بود، گرچه برای ماریا مکان خوبی بود، اما در این مکان برای رهایی و پاک گردانیدنِ زنان از گناه اعمال مذهبی انجام می‌شد، ظاهراً یک مکان خیریه است اما از درون تاریک است.

 در نوامبر ۱۹۰۶ جیمز جویس به برادرش استانیسلاوس که معنای Dublin by Lamplight را پرسیده بود می‌نویسد: «نام رختشوی‌خانه‌ای است در بالزبریج که جماعتی از زنان بی‌شوی و فرزند و دختران مجرد با سن بالا آن را می‌گردانند، به نظرم مثل خانه مریم مجدلیه است.» در آن زمان در ایرلند، خانواده‌ها و کلیساها زنان را به خاطر اینکه مرتکب به انجام کاری خلاف شده بودند وا می‌داشتند که در چنین مکان خیریه‌ای باشند؛ کارهای خلافی چون بوسه، عشوه و دلبری، قربانی تجاوز بودن یا حتی زنانی که خیلی زیبا بودند را نیز در چنین مکانی نگه می‌داشتند، آن‌ها ۱۲ ساعت در روز کار می‌کردند، بدون این که هیچ حقوق و حق الزحمه‌ای داشته باشند و خیلی از زنان در همان‌جا درگذشتند، زنانی که در رختشوی‌خانه دوبلین بودند تنها زنان بدکاره و مجرم نبودند، آن‌ها زنان ایرلندی بودند که از جامعه رانده شده بودند. ماریا دیدگاه خوبی دربارۀ افراد رختشوی‌خانه داشت و دربارۀ آنها به نیکی سخن می‌گفت که همین دیدگاه سؤالات مبهمی ایجاد می‌کند:

آیا او آنقدر خام و ساده‌لوح بود که از ماهیت چنین زنانی بی‌اطلاع بود؟ یا به عنوان یک عضو از رختشوی‌خانه در موقعیت بدی گرفتار شده بود که قادر نبود نظر واقعی خود را بگوید یا شاید به خاطر این بود که اگر او دربارۀ آنجا صحبت کند چیزی را دربارۀ خودش فاش می‌کند. ظاهراً ماریا آزاد بود به هر جایی که بخواهد برود، اما در واقع اینگونه نبود و حتی به علت نداشتن همسر محدودیت بیشتری در اجتماع داشت.

شخصیت‌پردازی جویس از ماریا جالب است، او ماریا را به شکل یک زنِ جادوگر در اندامی ریز نقش با بینی و چانۀ دراز به مخاطب نشان می‌دهد. جادوگرها معمولاً از اجتماع طرد شده و در حاشیۀ جامعه زندگی می‌کنند، می‌توان در نظر گرفت که ماریا از جامعه ایرلند بیرون رانده شده و به گوشه‌ای دیگر از این جامعه پناهنده شده است، بنابراین شخصی است که خانواده، ثروت، همسر و چیز دیگری ندارد. تا حدی غیرمنطقی به نظر می‌رسد که شخصیت اصلی از همه جا طرد شود و در تنها مکانی که می‌تواند پناهنده شود «گِل» را برمی‌گزیند، به این ترتیب او دوباره طرد می‌شود، گرچه در هیچ یک از موقعیت‌ها تمایلی به مرگ وجود ندارد. ماریا جلوی اینه می‌ایستد، او به یاد می‌آورد که وقتی یک دختر جوان بود چگونه لباس می‌پوشید و حالا خوب بودنِ بدنش وجه اشتراکی دارد با افرادی که در رختشوی‌خانه هستند، هر دوی آنها از درون رازهای تاریکی دارند، رازی که در یک دورۀ زمانی بین جوانی ماریا (که دختری خوب و زیبا بوده) و حالا که ظاهری مانند یک ساحره دارد به وقوع پیوسته است.

آشپزی که کیک کشمشی را درست کرده بود یک سکه یا حلقه را برای غافلگیری در کیک پنهان کرده بود، در رختشوی‌خانه لیزی فلمینگ به ماریا می‌گوید: «مطمئن باش که حلقه را برمی‌داری.» و با شنیدن این حرف ماریا می‌خندد و می‌گوید که یک حلقه یا همسر نمی‌خواهد، همزمان درخششی از شرم و ناامیدی در چشمان ماریا پدیدار می‌شود، اما با این وجود که به وضوح می‌گوید نیازی به حلقه یا همسر ندارد، دلیل ناامیدی‌اش چیست؟ آیا ممکن است برای داشتن رازی مخفی در گذشته‌اش باشد؟

نکتۀ مهم دیگری که از حلقۀ پنهان داخل کیک منتج می‌شود، این است که هرگز از پیدا کردن حلقه سخنی به میان نیامده

که نشان می‌دهد هیچ یک از ساکنان رختشوی‌خانه از آنجا بیرون نمی‌رود و از طرف دیگر تأکیدی است بر این‌که آنها مطرود جامعۀ ایرلند هستند و بی‌رحمی و سهل‌انگاریِ جامعه را به تصویر می‌کشد که دیگران را قضاوت می‌کنند.

 ماریا در انتهای داستان «ترانۀ به خواب دیدم که زندگی می‌کنم را می‌خواند.» او باور می‌کند که بهای هر کار اشتباهی را که در گذشته انجام داده پرداخته است و حالا آرزوی جبران گذشته را در سر دارد اما آنچه که او انتخاب کرده و دست بر «گِل» نهاده است حاکی از مرگ و شکست در رسیدن به خواسته‌اش بود. او باید بهای آنچه را که انجام داده بود پرداخت می‌کرد و با بی‌تفاوتیِ مردم نسبت به وضعیتش کنار می‌آمد و شاید به این دلیل است که راوی دربارۀ دوباره خواندن بند اول شعر می‌گوید: «هیچ‌کس سعی نکرد اشتباهش را به او نشان بدهد.» و بدون شک ماریا اشتباه گمان می‌کند که محکوم به مرگ است.

بند اول ترانه‌ای که ماریا خوانده بود:

به خواب دیدم که زندگی می‌کنم در تالارهای مرمرین

با رعایا و بردگان در کنارم

و من برای همۀ ساکنان چهاردیواری

امید و افتخار بودم.

ثروتی بیکران داشتم و می‌بالیدم

به آوازۀ بلند نیاکانم

همچنین به خواب دیدم و این بیش از همه فریفته‌ام کرد

که باز همچنان دوستم می‌داری. ■

  1. هالوئن (Hallow’en) که به آن Hallow Eves و All Hallow Eves هم گفته می‌شود، شب سی و یکم ماه اکتبر است، قبل از ظهور مسیحیت آخرین شب عبارت بوده از شب همۀ ساحران. با ظهور مسیحیت این شب را به شب همۀ قدیسان تغییر نام دادند.
  2. عشاء ربانی یا شام خداوند یا آیین سپاسگزاری یکی از هفت‌آیین مقدس (هفت‌راز) است که تقریباً در تمام فرقه‌های مسیحیت به انجام می‌رسد. به آن تقسیم مقدس، راز محراب، راز خجسته هم گفته شده‌است. شیوه اجرای این آیین در میان فرقه‌های مختلف مسیحیان اندکی متفاوت است، اما چند مسئله در میان تمام فرقه‌ها مشترک می‌باشد. منشأ این آیین به آخرین شامی بازمی‌گردد که عیسی مسیح در شب دستگیری خود توسط سربازان رومی با حواریون خود خورد. از آنجا که به باور مسیحیان سرشت او با سرشت «خداوند» یکی است.
  3. نوعی از کیک به نام Barmbrack که شبیه به کیک کشمشی است و یکی از سنت‌های ایرلند است که در روز هالوئن پخته می‌شود و چیزهایی نمادین مانند حلقه و ... در آن قرار می‌دهند.
  4. منظور از چیز نرم و خیس همان «گِل» است.
  5. ترانۀ مشهور از پردۀ دوم اپرای دختر بوهمی اثر مایکل ویلیام بالف.

منبع: The short story, Belghis Rovshan, Hossein Rahmani

دیدگاه‌ها   

#1 نازنین عظیمی 1402-11-16 10:38
عالی بود. بسیار دقیق و مبسوط نوشته شده بود. دست‌مریزاد خانم نویسنده. موفق باشید.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مقاله نگاهی به داستان «گل» اثر «جیمز جویس»؛ مترجم «صبا محمودوند»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692