نمیتوان بهطور مشخصی «هنر برای هنر» را نوعی مکتب ادبی دانست. نخستینبار در فرانسه، ویکتو هوگو (شاعر، داستان و نمایشنامه نویس فرانسوی) این جمله را بهکار برد و بعدها تئوفیل گوتیه ملقب به جادوگر ادبیات (شاعر، رماننویس و منتقد هنری)، به توجیه و رواج آن پرداخت. از این رو، نمیتوان مبانی مشخصی نیز برای آن در نظر گرفت.
شاعران و نویسندگان تحتتاثیر این نظریه هر کدام بعدها نظریات متفاوت خود را برای این تفکر بیان کردند. اعتقاد گوتیه به جاودانگی هنر بر خلاف گزرا بودن هر چیز و تلاش او برای دستیابی به این مقصد باعث شد که او، دشواری بیان را ترجیح و مکتب هنر برای هنر را بر قرار سازد. نظریه هنر برای هنر، نوعی بیقیدی و فرار از اجتماع است و شعرایی که به این نظریه متوسل شدند، از مبارزات اجتماعی وحشت داشتند. بیشتر خواهان آن بودند که به جای فکر کردن درباره مسائل اجتماع به فکر ذوق و هوس خود برای خلق آثار باشند. گاهی در مقابل هیجانآورترین مسائل زندگی چنان خونسرد بودند و آنچنان با بیحس آن مسائل را بیان میکرند که انسان را دچار وحشت میساخت و این بیحسی زاییده فلسفهای است که در نظریه هنر برای هنر شعرا را پایبند کرد. از این رو، شاعر باید سعادت واقعی را در سکون و آرامش جستجو کند. مشخصههای مبانی هنر برای هنر بعد از مدتی پایههای مکتب پارناس را به وجود آورد و پیروانش را پارناسین نامیدند. پارناسها گروهی شدند که به مخالفت مکتب رمانتیسم برخواستند و تحتتاثیر تفکر هنر برای هنر، وقتشان را صرف ارائه هدف در حد کمال و رسیدن به زیبایی مطلوب و آرمانی کردند.
پارناسینها اکثراً شاعر بودن و این مکتب بیشتر به شعر اقصاص داده شد، نه به رمان یا نمایشنامه. نویسندگان که پیرو مکتب پارناس شدن قالب ادبی شعر را برای بیان تفکرات و عقاید خود انتخاب کردند؛ زیرا این مکتبی شکلگراست و به زبان و فرم ظاهری آثار ادبی بیش از محتوا توجه دارد و هدف هنر را تنها در درک زیبایی و لذت بردن از آن میداند. از دید آنها، وقتی کلام و فکر به اوج زیبایی برسد در قالب شعر ظاهر میشود. آنها در اشعار خود بهدنبال هدف خاصی نیستند. بر این عقیده معتقداند: جستجوی هدفی معین در هنر، آن را از طبیعت و ذات خود دور میکند. کانت باور داشت، «ذات زیبایی مستقل و جدا از منافع مادی است. یک اثر هنری ذاتاً ویژگیهایی دارد که زیبایی را برای خود فراهم میکند. زیبایی محض در یک اثر هنری جز در تصویر (فرم) آن متجلی نیست». به این معنا که: هنر باید آزاد و مستقل از هر گونه نگرانی، دغدغه و فکر، عاری از قاعدههای اخلاقی، اجتماعی و محتوایی و دور از تفسیرهای اخلاقی، تاریخی، جامعهشناسی و روانشناسی باشد. آنها ادعا داشتن مفید بودن یا در بند و در اجتماع بودن ارزش هنر را از میان میبرد. هنری محض است که فقط زیبا باشد و از جنبههای زیباشناسی قابل بررسی و برای هنر محض احترام خاصی قائل بودند. باورشان این بود: بدی زاییده زندگی است، باید هیجان را درون خود کشت و گریبان خود را از دست هیجانی به نام امید نجات داد، روح را از تمام آرزوها و هوسها دور نگاه داشت. در اشعارشان نشانی از امید و آرزو دیده نمیشود. آنها به محتوا، موضوع و هدف توجه نداشتند. پارناسینها، برای فرم ادبی اهمیت ویژهای قائل شدند و به زیبایی شکل و طرز بیان اهمیت میدادند و بر رمانتیکها به سبب بیدقتی بر فرم آثارشان خرده گرفتن و هنر خود را برعکس رمانتیکها از سطح عامه مردم بالاتر بردن و با زبان زیبا و فاخر هوادارانی از قشر ممتاز جامعه برای خود دست و پا کردند. به ندرت در اشعارشان انتقال پیام اخلاقی دیده میشود. شعارشان این بود: هنر آزاد است، جلال است، گل کردن است و شکفتگی روح..
برای پیروان این مکتب هنر وسیله نیست بلکه هدف است. شعر برایشان نشانهای است از روح کسی که احساسهای خود را خاموش کرده و معتقداند که هر هنرمندی که به فکر چیزی جز زیبایی باشد هنرمند نیست. میتوان گفت که آنها مدافع استقلال هنراند. معتقداند احساسگرایی صرف و غیرعادلانه نمیتواند منجر به آفرینش آثار هنری ماندگار و باارزش شود. هنر نباید در خدمت اخلاق و جامعه باشد؛ هدف هنر تنها کمال بخشیدن به زیبایی است، نه بررسی مشکلات آموزشی و مسائل اخلاقی؛ آنها وسواس خاصی در کاربرد تکنیک قوی برای اشعار خود داشتند، احساساتشان و هیجاناتشان را در شعر دخالت نمیدادند و توجه زیادی به وزن و قافیهپردازی داشتند و همچنان بهشدت وابسته به نظریه هنر برای هنر. تعهد سیاسی را بهطور کلی نفی میکنند و تنها در جستجوی زیباییاند و این جستجو را تنها وظیفه هنرمند میداند.
هوگو، با نظریهاش درباره اهمیت و اولویت ریتم و قافیه و تأکید بر فرم شعر پیروان و همفکران خود را تحتتآثیر قرار داد و الهام بخش گوتیه و لوکنت دولیل (لوکنت ودلیل، شاعر فرانسوی)، در باب ستایش شعر شد. گوتیه، که خود در گروه رمانتیکها فعال بود، تحتتآثیر بیانات هوگو در مقدمه کتاب «شرقیات»، درباره اهمیت وزن و قافیه شعر در مقدمه کتاب «مادمازل دوموپن» خودش، بهدفاع از نظریه هنر برای هنر برمیخیزد و مینویسد: فقط چیزی واقعاً زیباست که به درد هیچ کاری نخورد. هر چیز مفیدی زشت است. زیرا احتیاجی را بیان میکند. با این دفاع گوتیه از نظریه هنر برای هنر، یک یار دیگر به این تفسیر میرسیم که هنر باید بهعنوان عنصری مستقل و جدا از اهداف اجتماعی و اخلاقی مورد توجه قرار گیرد. گوتیه میگویید: «تنها هدف زندگی لذت بردن است. پس بخراش، بتراش، صیقلی ده به سخن، تا رویای شناور تو، آرام بگیرد در سنگ».
آنچه از دید پارناسینها اهمیت نداشت هیجانات شاعر بود. این تکنیک نه تنها شامل اصالت قافیهها، تنوع هجاها و صنایع ادبی میشد، بلکه به معنای انطباق تمام و کمال زبان و اندیشه نیز بود. گوتیه به این نتیجه میرسد که شعر باید کالایی باشد فرحبخش و بدین منظور باید چشم و گوشنواز باشد، زیبا و دلنشن بسان یک قطعه موسیقی، بیآنکه پیام مشخص و قابل فهمی به شنونده و خواننده القا کند، باعث سرخوشی مخاطب شود، این کار با تلاش روی شکل ظاهری شعر و نه مفهوم آن به دست میآید.
پارناس، در اساطیر یونان باستان نام کوهی است که
آپولون و الههها هنر در آن زندگی میکردند؛ علت انتخاب این نام نیز همان طور که آشکار است، رساندن شعر به مقامی بالامرتبه و جاودان بود. شاعران تحت این مکتب در اشعار خود به مدح زیباییهای عهد باستان و اسطورههای بزرگ بشری میپرداختند. آنها در واقع ادامه دهنده راه نظریه هنر برای هنر بودند؛ اصول نظری آنها، بر عقاید تئوفیل گوتیه بنا شده بود و باور داشتند: «شعر خردمندانه، ماهرانه، به درخشندگی الماس و سردی و بیتفاوتی سنگ مرمر است». شعر پارناس تغزل فردی را برنمیتابد و روی به توصیف میآورد؛ توصیفی نشات گرفته از شناختی عمیق از تمدنهای دوردست دنیاهای متفاوت یا ناپدید شده که شاعر دلتنگ آنهاست. شعر برای پارناسینها ابزاری است تا به کمک آن رستاخیز این زیبایی باستان را به پا کنند و این میسر نمیشود جز با بهکار گیری زبانی شاعرانه که به اندازه موضوعات توصیف شده، با شکوه، روحنواز و الهام بخش باشد. شاعر پارناسین که از ذهنیت (سوبژکتیویسم) فراری است، همچنان زیبایی را بدون دخالت احساس وسیله سعادت میداند. به ادبیات دوره کلاسیک علاقه و تمایل دارد و اندیشهها و هیجانات خود را در عالیترین زیبایی مطلوب هنر یونان، خدایان و بناهای سفید و اسطورههایش جستجو میکند. پارناسینها به ادبیات مدیترانهای و ایدهآل کلاسیک با دقت و صراحتی باز مینگرند.
در نظر آنها همه چیز توهمی بیش نیست و همه چیز عبارت از وهم و خیال و جریان بیپایان حوادث است. آنها بدبین بودن و ناامید و هیچ علاقهای برای بیان احساسات نداشتن. با این حال، در آثارشان هیجان پنهانی وجود دارد. لوکنت دولیل رهبر پارناسینها که در تدوین اهداف ضد رمانتیک نقش مهمی داشت، شاعر ناامیدی است که زندگی را با یاسی مطلق و علاجناپذیر مینگرد و عقیده دارد هیچ چیز را نمیتوان متوقف کرد، هیچ چیز وجود ندارد حتی خدا. فقط مرگ وجود دارد. آنها در ظاهر میخواهند در مقابل جامعه، سنن، امید به آینده و دیگر مسائل بیاعتنا و بیاحساس و بیطرف باشند؛ در حالی که این بیحسی و بیاعتنایی به کینه مبدلمیشود.
مردم را احمق فرض میکنند و به ظاهر میخواهند فقط زیبایی قالب آثار خود را حفظ کنند و شعر را تنها برای زیبایی شکل آن بسرایند. ولی تمام اشعارشان معمولاً پر از فلسفههای منحرف و اظهار یأس و بدبینی است.
باورشان بر این استوار بود که تخیل بیفایده است و به الهامات شاعرانه اعتقادی نداشتن. قبل از اقدام به سوردن شعری مسئله مستندسازی وجود دارد؛ یعنی داشتن شناخت نسبی از هنر، اسطورهشناسی و علم. برای آنها شعر عالمانه مد نظر بود و نه خیالپردازیهای غیرواقعی. اشعارآنها را از نظر استحکام زیبا و قوی است، مه میخنداند و نه میگریاند و فقط زیباست. با این تعاریف شعر پارناس را میتوان شعر مشاهده در توصیف مناظر تا حیوانات و آثار هنری دانست.
پارناس حد اعتدال رمانتیسم و سمبولیسم است. نه مانند رمانتیسمها شعر را فدای احساس شخصی میکند و نه وسیلهای برای بیان احساسات و ذوق درونی شاعر میداند؛ و نه مانند سمبولیسمها دارای ابهام و پیچیدگی است. در این مکتب شعر خدایی است که فقط بهخاطر خودش باید پرستیده شود. از آن نه باید انتظار سود و منفعت داشت و نه باید در راستای هدفی قرار گیرد.
البته پرداختن بیش از حد به شکل ظاهری شعر اشکالی برای شاعران مکتب پارناس ایجاد کرد و آن درک نشدن اشعارشان توسط اکثریت مردم بود. زیرا از دید آنها اکثر مردم قدرت درک زیبایی را ندارند «آنها محکوم به درک نشدن هستند، زیرا مردم نسبت به زیبایی بی تفاوتاند. تنها عدهای خاص آن را میبینند و درک میکنند. انسان آدم در مقابل زیبایی حساس و انسان دیوانه در مقابل آن بیتفاوت».
بین سالهای 1860 تا 1880 ادبیات مدنی در مقابل نظریه هنر برای هنر و مکتب پارناس میایستد که برای ادبیات مدنی اثر ادبی نه با معیارهای زیباشناسی، بلکه از نظر سودبخشی داوری میشود. ■