رمان «این خیابان سرعت گیر ندارد» از داخل پمب بنزین شروع میشود. وقتی راوی داستان (شهره) نازل را داخل باک فرو میکند شروع میکند به گفتنِ داستان. داستان در محدودۀ جغرافیایی کرمانشاه اتفاق می افتد. شهره عاشق رانندگی است و از زندگی گذشتهاش میگوید. از کلاس درس انشا: «درآینده میخواهید چه کاره شوید؟» شهره میخواهد راننده تاکسی بشود.
شهره میخواهد برخلاف عرف و سنت پشت فرمان بنشیند و در جامعه مردسالار راننده تاکسی شود. آن هم در محدوده جغرافیایی که مردهایش پایبند سنت و آداب و رسوم خودشان هستند. حتی مادر شهره هم مخالف شغل دخترش هست و او را نهی میکند. از نظر مادر، زن با سه چیز زن میشود. ازدواج، زایمان و شیردهی!
اما برخلاف مادر، این پدر هست که گاهی همراه شهره میشود. دو نگاه متفاوت. همچنین بابک (پسر داییاش) در تمام سالهایی که زن داشت همین نگاه پُر از عشق اما مردانه و سلطه طلبانه نسبت به شهره داشت. وقتی بابک از همسرش فاطمه جدا میشود چون از جوانی چشمش به دنبال شهره است، سعی میکند با پیش بگذارد. اما وقایع تلخ گذشتۀ بابک نمیگذارد شهره، او را ببخشد. اشتباهی که بابک قبل از ازدواج انجام داده بود همان رنگ مردانه و سلطه طلبانه بابک را در ذهنِ شهره نمایان میکند که نمیتواند آن را نادیده بگیرد. و حتی حامد (همسرش) که دوست دارد شهره رفتاری زنانه داشته باشد و آنگونه که او دوست دارد لباس بپوشد و آرایش کند و پشت فرمان ماشین ننشیند.
شهره، زنی جسور است. زنی جوان که برخلاف زنان های هم سن و سالش شغلش را باور دارد. برای ماشینش، اسم انتخاب میکند و به او شخصیت میدهد. «الیزابت» میشود نام تاکسیاش. در نهایت شهره بهای علاقهاش به شغلی که انتخاب کرده را میپردازد. از همسرش (حامد) در یک طلاق
توافقی جدا میشود و سختیهای کار و نگاه سنگین مردان و زنان جامعه را میپذیرد.
تمام زنهای این رمان، به غیر از شهره، منفعلاند و مردها در این رمان سیاه هستند (به غیر از پدر شهره). مردهایی که در زندگیشان به زنان نگاه پایینتر دارند. از حامد همسرش، تا بابک، پسر داییاش و مسافران و مردم شهر. نکتۀ جالب این داستان جایی است که مادر شهره هم همسوی مردانِ جامعه است. اما پدر برخلاف مردانِ جوان (حامد و بابک) شهره را تشویق میکند. میتوان گفت که نگاه مردانه و سلطه طلبانه به سن و سال و جنسیت مربوط نیست. لایههایی پنهانی را در شخصیتهای این رمان میتوان دید که در زندگی تک تک ما نیز وجود دارد و قابل تأمل است.
داستان نگاه ضد مرد یا فمینیستی ندارد. داستان درباره «تغییر» است. شهره به دنبال تغییر است. این تغییر را میخواهد با انتخاب شغلِ مورد علاقهاش و از اتاق کوچک تاکسی زردش (الیزابت) شروع کند. حتی این تغییر برای شهره از تغییر نام تاکسیاش از الیزابت به آناهیتا (پیشنهاد محبوبه) شروع میشود. در نهایت شهره با دیدنِ زنی همانند خودش در پشت فرمان سمند زرد دور میدان آزادی شاهد این تغییرات میشود و از خوشحالی در پوست خود نمیگنجد.
«زنانی کشورم چه اعجوبههایی هستن که با این همه سد و حصار و دیوار که سر راهشونه باز از مردا بعضی جاها پیشی می گیرن.» (صفحه 93 کتاب)
از نکات بارز این رمان میتوان به لحن و زبان راوی داستان و همچنین تعبیرها و فضاسازی و توصیفات مردانه مربوط به رانندهها اشاره کرد. نویسنده، جامعه مردسالارانه که در آن زندگی میکند را به خوبی نشان میدهد.
رمان «این خیابان سرعت گیر ندارد» نوشتۀ مریم جهانی، سال ۹۶ جایزۀ ادبی جلال آل احمد را دریافت کرد و همچنین به مرحلۀ ماقبل نهایی جایزه ادبی مهرگان راه یافت. ■