مقاله «نقد روانشناسی در ادبیات» «زهرا فرازاندام»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zahra farazandam

اولین سؤالی که در شیوه نقد روانشناسانه به ذهن متبادر می‌شود این است که چه نسبتی بین ادبیات و روانشناسی وجود دارد. نقد از دیدگاه روانشناسی کاری بسیار دشوار است زیرا دانستن اطلاعات تخصصی روانشناسی از نیازهای اولیه آن محسوب می‌شود که برای مخاطبان عادی نامفهوم است. قبل از هر چیز باید اصطلاحات لازم را آموخت تا بتوان در تحلیل روند یک داستان از آنها بهره گرفت. ویژگی بارز این شیوه آن است که می‌تواند شناخت بهتری درباره اثر به اطلاع خواننده برساند و او را در فهم و درک بهتر آن به یاری دهد.

گاه حتی ممکن است خود نویسنده، آگاهانه قصد اشاره به موضوع روانشناسی خاصی مد نظرش نبوده باشد و نگاه به آن اثر از دیدگاه روانشناسی می‌تواند سرنخ‌هایی برای حل معماهای داستان در اختیار خواننده بگذارد. به این ترتیب شیوایی کلام و زیبایی نوشته نمود بیشتری پیدا می‌کند.

نقد روانشناسی گرایش‌های مختلفی دارد و بعضاً به شخصیت خود نویسنده و مطالعه زندگی او می‌پردازد. بنا به نظر عده‌ای دیگر این شیوه صحیح نبوده، زیرا معتقدند به این ترتیب خالق اثر را به چشم یک بیمارروانی می‌نگرند و اثر خلق شده را زائیده ذهن بیمار او می‌دانند که بیانگر نوع بیماری روحی‌وروانی خالق آن است. برخی تا آنجا در تحلیل روحیات درونی نویسندگان پیش می‌روند که برای مثال معتقدند اگر آلن‌پو نویسنده نمی‌شد به یک جانی مبدل می‌گردید. این عده بر این باورند که خلق اثر ادبی بهترین شیوه برای مداوای نویسندگان‌وهنرمندان است.

در نقد روانشناسی گاهی به خود اثر پرداخته شده و تأثیرات آن بر روی خواننده مورد بررسی قرار می‌گیرد. شیوه کامل‌تر آن است که به نقد روانشناسی در کنار نقد ادبی هم‌زمان پرداخته شود و در راستای یکدیگر پیش روند. نکته حائز اهمیت در نقد روانشناسی آن است که به تنهایی نمی‌تواند تمامی جنبه‌های یک اثر را مورد توجه قرار داده و نیاز است در کنار آن از سبک‌های دیگر نقد نیز بهره گرفته شود. نقد روانشناسی وابسته به نظریات روانکاوی زیگموند فروید بوده که برای اولین بار توسط وی مطرح شده است. امر مسلم آن

است که منتقد باید هم به ادبیات و هم به علم روانشناسی اشراف کامل داشته باشد تا به خوبی از عهده این امر برآید. از دیدگاه فروید بخش اعظم رفتارهای آدمی را قوای روانی تشکیل می‌دهند. وی معتقد بود منشأ اغلب اعمال ما از بخش ناهشیار ذهن سرچشمه گرفته و تسلط ما بر آنها بسیار کم است. از نظر او اکثر نویسندگان و هنرمندان بیماران‌عصبی هستند و اثر آنها برگرفته از بیماری آنان است. درواقع معتقد بود اثر هنری به شکلی ناخودآگاه از بیماری‌روانی صاحب اثر ناشی شده و باعث خلق آن اثر می‌شود.

به اعتقاد فروید انگیزه و محرک کل رفتارهای انسان نیروی غریزه او بوده و آن را لیبیدو می‌نامید. لیبیدو از دیدگاه فروید به همان بخش نهاد اطلاق می‌شود که مخزن انرژی‌جنسی و لذت‌طلبی به شمار می‌رود و ارزش‌های اخلاقی‌وانسانی را نمی‌شناسد. نظریه دیگر فروید آن بود که محرومیت‌های اجتماعی با قدرت، برخی از غرایز را تحت تأثیر خود قرار داده و این امر سبب سرکوب بسیاری از امیال و خاطرات می‌شود. اما بعدها شاگردانش با دو نظریه اخیر وی مخالفت کردند. این که رفتارهای انسان از امیال جنسی او نشأت گرفته و دیگر آن که هنرمند به نوعی بیمار روان‌پریش محسوب می‌شود، از دیدگاه یونگ پذیرفته نبود.

کارل گوستاو یونگ بعدها نظریه‌ها و اصطلاحات دیگری را در حوزه علم روانشناسی وارد کرد که امروزه بسیاری از آنها در نقد ادبیات مورد استفاده قرار می‌گیرند. از جمله «آنیما» مظهر طبیعت زنانه در وجود مردان یعنی روح مؤنث در مرد که الهام‌بخش آثار هنری است؛ «آنیموس» مظهر طبیعت مردانه در وجود زنان که بیشتر در تصمیم‌گیری‌های مهم جلوه می‌کند؛ «سایه» بخش پست و سرکوب‌شده شخصیت آدمی و «پرسونا» طریقه سازگاری و کنارآمدن فرد با جهان یا نقابی که فرد به واسطه حضور خود در جامعه بر چهره دارد.

در درجه اول برای آن که اثری از جهت روانشناسی مورد نقدوبررسی قرار گیرد، لازم است آن اثر موضوع‌وزمینه لازم برای چنین تحلیل‌هایی را داشته باشد. مشخص‌کردن مشکل و گرهی که شخصیت‌های داستان سبب‌ساز آن شده‌اند و محور داستان را شکل می‌دهند و چگونگی بازگشایی گره‌های

 داستان، از جمله مسائلی است که توسط نگاه روانشناختی بررسی شده و با استفاده از نمادها و نشانه‌های موجود در اثر شناخته می‌شوند.

شارل مورون یکی از روانشناسانی است که برای نخستین بار واژه نقد روانشناسانه را مطرح کرد و نقش بسیار مهمی در توسعه و گسترش نقد روانکاوی داشته است. وی از مهم‌ترین چهره‌های نقد روانشناسی به شمار می‌رود که می‌کوشید تا روشی علمی را در نقد خود به کار گیرد و تأکید خاصی روی خود متن داشت. ژان بلمن نوئل پس از شارل مورون جریان نقد روانکاوی و روانشناسانه را به سوی بررسی و تمرکز روی متن می‌کشاند. موضوع مطالعات وی به جای ناخودآگاه مؤلف، ضمیر ناخودآگاه متن را مورد توجه قرار داد. همچنین توجه عمده او بر چگونگی خلق اثر و روانشناسی آن متمرکز شده بود. شارل بودئن نیز با ترکیب دیدگاه‌های گوناگون می‌کوشید بر اساس پیکره داستان آن را مورد تحلیل و موشکافی قرار دهد. در این شیوه نمی‌توان یک جزء را خارج از پیکره آن مطالعه کرد.

ژاک لکان تلاش می‌کند آرای فروید را به نحوی بازنویسی کند که روانکاوی در تحلیل تمام عرصه‌های حضور انسان مشارکت و همکاری داشته باشد. او به شکلی این کار را انجام می‌دهد که از روانکاوی فراتر رفته؛ سیاست، فلسفه، ادبیات، علم، مذهب و تقریباً تمام دیگر رشته‌های آموزشی را درمی‌آمیزد. او اقدام به پی‌ریزی سه نظم یا بنیان می‌کند که عبارتند از: امر خیالی، امر نمادین و امر واقعی. «امر خیالی» نشان‌گر جستجویی بی‌پایان در پی خود است. او معتقد است انسان به صورت نارس به دنیا می‌آید. از دید او نفس از لحاظ ساختاری از هم گسسته است و همواره می‌کوشد تصویر کاملی از خود به دست آورد. درواقع من مطلوب هسته اصلی امر خیالی است. «امر نمادین» شامل چیزهایی است که ما معمولاً واقعیت می‌نامیم، از زبان گرفته تا قانون و تمام ساختارهای اجتماعی. در امر نمادین ما به عنوان بخشی از جامعه علوم انسانی قرار می‌گیریم. ما حتی پیش از تولد در این بخش قرار داریم، به لحاظ قومیت، کشور، زبان، خانواده و نیز جنسیت. در واقع همه چیز به واسطه زبان شناخته می‌شود، چون هیچ نشانه دیگری خارج از آن برای تفسیر و تعریف نداریم. بنابر این ما محکومیم که هیچ گاه جهان را به آن شکلی که واقعاً هست درک نکنیم. «امر واقعی» معرف حیطه‌هایی از زندگی است که نمی‌توان شناختشان. یعنی امر واقعی همان جهان است پیش از آن که زبان، نامی برای آن برگزیند. امر واقعی نمادین نشده و وارد زبان نمی‌شود. به همین جهت قابل شناسایی نیست. امر واقعی نامفهوم و بی‌معنی است.

با همه اینها این نوع نقد دارای نقاط ضعف و قوتی می‌باشد. از جمله این که نقد روانشناسی ابزاری مناسب برای شناخت حالات روحی بشر است که ادبیات صحنه نمایش آن است و با کمک این شیوه نقد، به لایه‌های نهفته یک اثر راه می‌یابد و علاوه بر آن به حالات روحی خالق اثر می‌توان دست یافت. اما این شیوه نمی‌تواند از دیدگاه زیبایی‌شناسی، اثر را مورد تجزیه‌وتحلیل قرار دهد و همچنین به دلیل تخصصی‌بودن آن، کمتر مورد استفاده قرار می‌گیرد.

می‌توان گفت نقد روانشناسی تقریباً همزاد خود روانشناسی بوده و هم‌زمان با رشد علم‌روانشناسی پایه‌گذاری شده و پیشرفت کرده است. به این جهت که از همان ابتدا فروید با ورود به عرصه ادبیات برای توضیح برخی بیماری‌ها، بخشی از فعالیت‌های خود را به بررسی ادبیات و هنر اختصاص داد. فروید با بهره‌گیری از برخی شخصیت‌های اسطوره‌ای ادبی، سعی کرد مضامین و مفاهیم روانشناختی را مطرح کند. او منابع ادبی‌وهنری را سرچشمه‌هایی برای شناسایی و پرداختن به روانشناسی می‌پنداشت.

به بیان دیگر ادبیات و هنر نیز در رشدوتوسعه علم روانشناسی و روانکاوی نقش عمده‌ای ایفا می‌کنند. به همین دلیل در دروه تکوین روانشناسی و روانکاوی تا اندازه زیادی ادبیات و هنر حضور پررنگی دارند. از این رو نمی‌توان نقش ادبیات را در کشف بزرگ ضمیر ناخودآگاه نادیده گرفت. تأثیر ادبیات و روانشناسی بر یکدیگر قابل انکار نبوده و در تحول از شیوه نقد سنتی به نقد نو نقش به سزایی داشته است.

بر اساس نظرات روانشناسان، ذهن انسان از سه بخش خودآگاه، نیمه‌آگاه و ناخودآگاه تشکیل می‌شود. انسان به بخش خودآگاه خود اشراف کامل دارد و فعالیت‌های آگاهانه با این بخش سروکار دارد. در بخش نیمه‌آگاه برخی اطلاعات فراموش شده وجود دارد که با یک جهش و یا رویداد ممکن است دوباره به یاد آید و بخش ناخودآگاه بخشی پنهان و اسرارآمیز است و انسان شخصاً نمی‌تواند به آن راه یابد، مگر آن که از روش‌های خاص بهره بگیرد.

نویسندگان درون‌گرا علاقه شدیدی دارند تا داستان‌هایشان را به بخش ناخودآگاه شخصیت‌هایشان بکشانند. به همین جهت داستان‌های آنها طرحی مشخص و مدرن ندارد. همچنین عناصر داستانی به درستی مورد استفاده قرار نمی‌گیرد. خواننده در جریان این گونه داستان‌ها گاه در سیال ذهن و

گاه در ناخودآگاه سیر می‌کند. روانشناسان معتقدند رؤیاها، آروزها و خواب‌ها از دنیای ناخودآگاه اطلاعاتی در اختیار انسان می‌گذارند. از این رو به تحلیل آنها می‌پردازند و از طریق این کدها، به مکنونات درونی شخصیتهای داستان پی می‌برند. شخصیت‌ها در داستان از یک سو کاری را چه خوب و چه بد انجام می‌دهند و از سویی دیگر نیرویی آنها را از این کار باز می‌دارد. نقد روانشناختی کمک می‌کند تا این جنگ درونی شخصیت‌ها را ارزیابی کرده و بگوید نویسنده تا چه میزان در کار ساختن شخصیت‌ها موفق بوده است. همچنین به این وسیله می‌توانند به کنکاش‌های ذهنی و جدال درونی بپردازند. یونگ بحث افراد درون‌گرا و برون‌گرا را مطرح کرد و به این ترتیب برخی لایه‌های پنهان شخصیت‌ها را برملا ساخت.

فروید در عین حال که بنیان‌گذار روانشناسی است، پایه‌گذار مطالعات روانشناسانه ادبیات و هنر نیز به شمار می‌رود. با کشف ضمیر ناخودآگاه توسط فروید تحول بزرگی در عرصه نقد به وجود آمد، زیرا تا پیش از او مطالعات و نقد ادبی‌وهنری به طور عمده بر این اساس استوار شده بود که هدف از خلق اثر چه بوده است. به بیان دیگر تا پیش از او در جست‌وجوی آن بودند که هنرمند و ادیب چه می‌خواسته بگوید. اما پس از فروید نقد به سوی کشف و خوانش ضمیر ناخودآگاه سوق پیدا کرد و در پی کشف مسائلی برآمدند که هنرمند و ادیب یا نمی‌دانستند یا نمی‌خواستند صراحتاً ابراز کنند.

از جهتی دیگر ساختار شخصیت انسان به نهاد، من و فرامن تقسیم می‌شود. «نهاد» یا اید قسمت لذت‌طلب و مخرب، مخزن لیبیدو و انرژی جنسی بوده و ارزش‌ها را نمی‌شناسد که در دیدگاه مذهبی به نفس لوامه شناخته می‌شود. «من» یا ایگو پیرو منطق و اصل واقعیت‌ها در جامعه و رابط بین نهاد و فرامن بوده و ملاحظه‌گر است یا به عبارتی همان عقل نامیده می‌شود. «فرامن» یا سوپر ایگو پیرو احساس و باید و نبایدهای اخلاقی، ایثار، غرور و همان وجدان است یا به اصطلاح نفس لوامه گفته می‌شود. تحلیل‌گر ادبیات با توجه به شناخت این سه بخش با شخصیت‌های داستان روبه‌رو شده و به شناسایی وجوه مختلف آنها می‌پردازد. از این رو می‌تواند بگوید تا چه حد نویسنده در کار ساخت شخصیت‌ها موفق بوده است یا خیر. علاوه بر آن می‌تواند به کنکاش ذهنی و جدال درونی آنها بپردازد. در گذشته اثار ادبی و هنری همچون کلام یک بیمار، برای شناسایی عقده‌ها و بیماری‌های روانی استفاده می‌شد. برای فروید و پیروان او متن ادبی و هنری وسیله‌ای برای شناخت ضمیر ناخودآگاه مؤلف بوده و زندگی‌نامه خود مؤلف نقش بسیار کمتری داشته است.

فروید کمبودهایی که در دوران زندگی بر بعضی نیازهای انسان وارد می‌شود عقده می‌نامد و معتقد است این عقده‌ها در بخش ناخودآگاه باقی می‌ماند و در صورت بروز موقعیت‌های خاص خود را نشان می‌دهد که در اکثر اوقات سبب ایجاد مشکلاتی در زندگی می‌شوند و دردسرهایی برای جامعه و فرد به وجود می‌آورند. از معروف‌ترین عقده‌ها می‌توان به عقده ادیپ و عقده الکترا اشاره کرد. عقده ادیپ رقابت ناهوشیار پسر با پدر بر سر جلب توجه مادر است که در سن پنج سالگی در پسران آشکار می‌شود. عقده الکترا حسادت دختر نسبت به مادر و محبت شدید او به پدر است.

به تدریج اختلافاتی بین فروید و برخی از پیروانش از جمله یونگ ایجاد شد و با بزرگتر شدن این اختلافات به تدریج از یکدیگر فاصله گرفتند. تفاوت عمده نگرش فروید و یونگ به نوع نگرش آنها به ضمیر ناخودآگاه جمعی باز می‌گردد. یونگ برخلاف فروید به ضمیر ناخودآگاه جمعی توجه داشت. فروید تنها به ضمیر ناخودآگاه فردی و تأثیر آن بر رفتار و احساسات و همچنین خلق اثار ادبی و هنری می‌پرداخت. اما یونگ به ریشه‌های کهن‌تر ضمیر ناخودآگاه تأکید داشت.

به طور کلی عده‌ای تأکید بیشتری بر مؤلف و عده دیگر آثار ادبی‌وهنری را موضوع تحلیل‌ها و پژوهش‌های خود قرار می‌دهند. امروزه منتقدان با مطالعات فرهنگی و مد نظر قرار دادن تفاوت‌های هویتی، به ساختارهای روانی گوناگون که وابسته به جریان فکری حاکم بر جوامع است، توجه بیشتری نشان داده و بیش از پیش آن را در نقدهایشان به کار می‌گیرند. فروید معتقد بود تأویل یک اثر هنری در محدوده ظاهری آن به دست نمی‌آید و باید در لایه‌های ژرف‌تر در پی آن بود تا به شناخت بهتری از یک اثر هنری دست یافت.

بر اساس نظریات فروید هنرمندان و آفرینشگران واقعی اغلب درونگرا و شوریده هستند و عملکرد افراد معمولی را نمی‌پسندند. از آنجا که شاعران و نویسندگان صریح‌تر می‌توانند درباره خود سخن بگویند و حالات خود را به وسیله کلام ثبت می‌کنند، بهتر از هنرمندان دیگر می‌توانند مورد نقد روانکاوی قرار گیرند. با بهره‌گیری از زبان‌شناسی و نشانه‌شناسی می‌توان بیان هنرمندانه و کلامی انسان را با همه غنا، عمق و پیچیدگی آن نقد کرد و زیر لایه‌های نهفته آن را کشف نمود.

در مجموع نقد روانشناسانه شرایط خاصی را می‌طلبد و نیاز است منتقد به هر دو علم روانشناسی و ادبیات اشراف کامل داشته باشد تا اثر را به بوته نقد بکشاند. تنها با تکیه بر علم روانشناسی نمی‌توان تمامی جنبه‌های یک اثر را تحلیل و واکاوی کرد. نیاز است در کنار آن از دیگر شیوه‌های نقد نیز استفاده برد تا بتوان نقدی جامع و دربرگیرنده تمامی جوانب یک اثر ارائه داد که شناخت مؤثری از آن اثر ادبی را به معرض نمایش بگذارد.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مقاله «نقد روانشناسی در ادبیات» «زهرا فرازاندام»/ اختصاصی چوک

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692