• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • نگاهی به مجموعه داستان «آخرین قطار که بیاید، دیگر رفته‌ایم» اثر «میلاد دهکت‌نژاد»؛ «اسماعیل مسیح گل» / اختصاصی چوک

نگاهی به مجموعه داستان «آخرین قطار که بیاید، دیگر رفته‌ایم» اثر «میلاد دهکت‌نژاد»؛ «اسماعیل مسیح گل» / اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 esmaeil masihgol

مجموعه داستان "آخرین قطار که بیاید، دیگر رفته‌ایم". نوشته میلاد دهکت نژاد شامل 8 داستان کوتاه می‌باشد. شاید ذکر چند نکته در مورد این مجموعه لازم باشد، یکی سیر زمانی داستانها، به نحوی که تقریباً هر داستان بعد از داستان دیگر و داستان آخر زمان کوتاهی قبل از نشر مجموعه نوشته شده است. به همین ترتیب با مقایسه مثلاً داستان آخر با اولین داستان می‌توان به نوعی روند پیشرفتی را در کل مجموعه و همچنین با توجه به اینکه این اولین مجموعه چاپ شده نویسنده است، تجربه سبکها وفرمهای مختلف قصه گویی را در داستانها مشاهده نمود طوری که گویا نویسنده در حال آزمون سبکهای مختلف است تا به راه و روش دلخواهش دست پیدا کند.

به نظر می‌رسد این مجموعه از هشت داستان کوتاهی تشکیل شده که هرکدام نسبت به داستان قبل یا بعد خود متفاوت است وشاید نقطه مشترک تمام آنها همان هویت باشد که نویسنده با کمک شخصیت‌ها برای ما بازگو می‌کند. باید این داستان‌ها را موقعیت محور نامید یعنی اینکه شخصیت ما در موقعیتی قرار گرفته وباید عملی انجام دهد. بطور کلی فضایی تیره و تاریک در تمامی داستانها دیده می‌شود. فضایی در ارتباط با تنهایی، پوچ گرایی و روزمرگی و حتی گاهی بیهودگی. دیدگاهی کلی که شامل خوانشهای مختلف پوچ گرایی از منظرهای مختلف می‌باشد. که با توجه به اینکه اولین اثر نویسنده هم است به نوعی بازتاب بیشتری و تأثیر مستقیم‌تری از تفکرات خود او و حتی سبک زندگی شخصیش در داستانها به چشم می‌خورد. به نظر اسم مجموعه هم بر همین اساس و با در نظر گرفتن کلیت داستانها انتخاب شده است. آقای دهکت نژاد در این مجموعه اولویتشان با قصه گویی است تا اینکه بخواهد یک پیام را به مخاطب برساند هر چند در نهایت متن یک برداشتی به مخاطب خواهد داد و این البته به دانش و مقتضیات شخصی مخاطب برمی‌گردد. مثلاً داستان (صد هزار روز ویک شب که بگذرد) درباره چیزی است که هر شب می‌آید و اعضای بدن افراد خانواده را می‌برد که بیشتر البته ماهیتی در تضاد با زندگی و سلامت، البته داستان به صورت کلی می‌تواند برخورد جاودانگی وفناپذیری باشد متأثر از نمایشنامه مرگ در می زند از وودی آلن. در این داستان به خصوص صحنه آخر بیشتر تداعی بر جا مانده جاودانگی است واینکه باری که روی دوش کل خاندان بود حالا آن دختر به تنهایی به دوش خواهد کشید. نکته جالب این داستان اسم مناسبی است که نویسنده انتخاب کرده. (صدهزار) که به بی نهایت وجاودانگی میل می‌کند و به همان تعداد روز وشب که در نهایت آن طلسم از بین می‌رود. البته در مورد عناوین تک تک داستانها، برخی مانند همین داستان ذکر شده و یا "از اینجا تا مرگ 18 ساعت پیاده راه است" علاوه بر اینکه به طور کلی دربرگیرنده موضوع داستان هستند، به نظر انتخابهایی فکرشده و مطمئن می‌آیند. با اینحال اسامی بعضی دیگر صرفاً جهت تکمیل و رفع تکلیف به نظر می‌رسد.

همچنین به طور کلی اکثر قریب به اتفاق داستانها در فضایی فانتزی و غیررئال سیر می‌کنند. محو شدن انسانها و گاهی برگشت دوباره آنها و همچنین عناصر دیگری که در داستانها استفاده شده است داستان را به فضای غیرواقعی و فانتزی‌گونه نزدیک کرده است. همینطور سایر عواملی که می‌توان با دید نمادین برخی از آنها را مورد مطالعه قرار داد، البته در جاهایی نیز استفاده از عنصری صرفاً در جهت پیشبرد داستان یا به عنوان سیاهی لشکر صورت گرفته است.

نکته بعدی در مورد استفاده از موسیقی و یا ارجاع به موسیقیهایی شناخته شده در متن داستانهاست که به نظر با تأثیر از آثار هاروکی موراکامی و روشی که او از موسیقی در داستانهایش بهره می‌برد، انجام گرفته است. در واقع این کاری است که قبل از موراکامی با این شدت در کارهای شناخته شده دیگری صورت نگرفته بوده و استفاده بجا از موسیقی مناسب یکی از جنبه‌هایی است که باید در استفاده از این عامل به آن دقت لازم را داشت. که البته ارتباط درست میان موسیقی مطرح شده و صحنه در حال بیان مهمترین نکته‌ای است که شاید در همه جا رعایت نشده است.

عامل جالب دیگری که در داستانها استفاده شده بود، بازی‌هایی بود که در داستانها صورت گرفته مثل داستان "از اینجا تا مرگ 18 ساعت پیاده راه است" که با استفاده از پاراگراف ابتدایی داستان در انتها (یا بالعکس) آن فضای دایره وار و پیوسته‌ای که در متن به آن اشاره شده است را نشان می‌دهد. یا استفاده‌ای که از شب و روز و صدهزار شب گذشته و صد هزار روز گذشته و تقابل دوران سیاهی با سفیدی در ابتدای آخرین داستان و ابتدای آخرین بخش همان داستان شده بود که البته در این مورد به نظر عاملی نمی‌رسید که در نگاه اول توجه مخاطب را جلب کند. اما از همین منظر پیچیدگی‌های کلامی مازادی نیز در داستان‌ها به چشم می‌خورد. به طور کلی در برخی از داستانها امکان پرداخت بیشتر، دادن عقبه بیشتری از شخصیتها و یا بیان فضا و شخصیت به صورت گویاتری وجود داشت. همینطور در مورد داستانهایی مانند "از اینجا تا مرگ 18 ساعت پیاده راه است" و یا "شبیه دختری که نمی‌شناسم" نقصان و کمبود خط روایی و قصه گویی و حتی از منظری عدم وجود قصه به چشم می‌خورد. در مورد اکثر داستانها هم ندادن تصویر واضحی از

پایان داستان و واگذاری نتیجه کار به مخاطب نکته‌ای بود که هم می‌تواند باعث تعامل بیشتر مخاطب با اثر شده و برای او جذابیت داشته باشد و هم از طرفی هم مخاطب بی‌حوصله و نتیجه گرا را ناامید می‌گرداند. مانند داستان آخرین شب که درباره زوجی است که در آستانه جدایی هستند و به پیشنهاد دوستانش به سفری می‌روند و... که در پایان داستان مرد در اتوبان غیب می‌شود حالا برای مخاطبی که دیدگاهی سورئال دارد همان محو شدن است ویا از دید یک مخاطب ممکن است خودکشی باشد یا تصادف واین گنگ بودن پایان و در واقع پایان بازی...

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

نگاهی به مجموعه داستان «آخرین قطار که بیاید، دیگر رفته‌ایم» اثر «میلاد دهکت‌نژاد»؛ «اسماعیل مسیح گل»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692