با نگاهی به داستانهای درد فراموش شدن، درد جاودانه؟، شهر کوچک ما، پسرک بومی و دیدار
«رفتم طرف چارطاقی بنفش. آفتاب نشین بود.» (جملهٔ آغازین داستان درد فراموش شدن، درد جاودانه؟)
نویسنده با چند جمله مختصر، با کمترین کلمات، حالت و موقعیت وهمی را با جان مایه نمادین در داستان ایجاد میکند:
«صدای زنی آمد. مویه میکرد. صدا دور بود. با خاکبادی سبک میآمد و میرفت.» (از متن داستان).
زمان در این داستان، ارتباط خطی ندارد و گاه گاه شکسته میشود و با منطقی به هم چفت میشود. هر جمله و هر گفت و گو در جهت چفت و بست و ساخت هنری داستان به کار رفته است. این داستان از لحاظ ساختار و درون مایه که از ایجاز و فشردگی کم نظیری برخوردار است، یکی از شاخصترین داستانهای کوتاه احمد محمود است. نویسنده به چنان ایجازی در این داستان دست یافته که سطر سطر روایتش تفکر برانگیز است و خواننده را با اشتیاق تا پایان میکشاند. شخصیتهای داستان میتوانند هر کدام نشانه و نماد یک کل باشند. راوی و شخصیت روایت شده و زن گریان، همه پوسته واقعیتهای پنهان زندگیاند.
حسن اصغری در کتاب «کالبد شکافی بیست داستان کوتاه فارسی» مینویسد: «احمد محمود با نگاهی فلسفی به درام مقولههای جاودانه شدن و در غبار فراموشی زمان گم شدن نقب زده و در پایان بندی داستان سوالی را مطرح کرده است باید داستان را بارها خواند، تا پاسخ را از عمق بافت نمادین آن بیرون کشید. نویسنده حرف نهایی را در داستان نگفته و آن را برای خواننده واگذاشته است.»
بعد از ورود راوی به گورستان، زمان حال در ذهن او شکسته میشود. از گذشته به حال و آینده نگاه میکند و واقعیت پنهان در دل زمانها را باز میجوید و چهره را نشان میدهد.
شخصیت راوی و شخصیت ادیب مرده، گاه یکی میشوند. یا اصلاً یکی هستند و آن دیگری وجدان بیدار راوی است. «حرفهای ناگفتهام را دیده بود؟ ذهن و فکرم را شنیده بود؟» (از متن داستان). شبح ادیب مرده با تکیه بر عصای آبنوس. عصای آبنوس میتواند نماد آگاهی، بیداری و یا پیام آوری باشد که تکیه گاه ادیب است.
«صدای زنی آمد. از جایی شعله برخاست.» یا «صدای زنی آمد. مویه میکرد. صدای فریب میداد. از جایی شعله برخاست.» (از متن داستان).
زن گریان در داستان، نماد چیست؟ انگار صدای گریان زن در طول زمان پراکنده و همیشه و همه جا هست. انگار آدم این صدا را درک نمیکند و فریفته ظاهرش میشود. پس چرا گریان است؟
در پایان داستان از درون راوی ندا سر میدهد که «آب!». حسن اصغری در این مورد مینویسد: «سیراب کردنِ این عطش، آفرینش برای جاودانگی است که با ظاهری فریبنده خودنمایی میکند اما غلبه همیشه با اوست. الهه آفرینش و خلق کردن و طرح نو در افکندن، بر روح آدمی چیره است، هر چند که زمان آفرینشها را بر خاک فرو میافکند و بر آن غبار فراموشی میپوشاند. اما این الهه باروری و آفرینش که در نقش زنی تجسم یافته، جزو ذات زندگی است و از آن گریزی نیست. هر چند فریبکار باشد یا راهنما و هدایت گر، نمیتوان آن را از زندگی جدا کرد؛ چرا که بدون آن، زندگی جهنمی میشود پُر از آتش و خشکی و سترونی.»
داستان «درد فراموش شدن، درد جاودانه؟» آمیخته از واقعیت و خیال است. که به گونهای نمادین ارائه شده است. احمد محمود، داستان نویس نمادگرا نیست اما در ساختار داستانهایش، رگههایی از نماد و تمثیل وجود دارد.
«بامداد یک روز گرم تابستان آمدند و با تبر افتادند به جان نخلهای بلند پایه.» (جمله آغازین داستان شهر کوچک ما)
داستان «شهر کوچک ما» از زاویه دید کودکی روایت میشود که نابودی طبیعت زیبای جنوب را با چشمان خود شاهد است. پس از کشف و استخراج نفت، ماموران شرکت نفت به شهر کوچک کودک هجوم میآورند و نخلهای بلند را یکی پس از دیگری قطع میکنند. قربانی شدن هر نخل بندگی و بردگی گروهی را از طریق استعمار به دنبال دارد. کودک شاهد این زخمهاست و اوج این درد را هنگامی میبیند که لانه کبوترانش ویران شدهاند.
«گونی را گذاشتم زمین و کبوتر را نگاه کردم که بال هاش را خواباند و قیقاج آمد تا بالای خرابههای خانهٔ ما، بعد اوج گرفت و دور زد و دور زد. انگار که خانه را نمیشناخت و انگار سرگردان بود. سوت کشیدم. صغیر سوتم را شناخت. آمد پایین، گردن کشید پرپر کرد و بعد اوج گرفت و رفت بالا و بالاتر، تا آنجا که با آبی آسمان درهم شد.» (از متن داستان)
حسن میرعابدینی، این داستان را بهترین داستان احمد محمود دانسته و در کتاب «صد سال داستان نویسی» مینویسد: «طرحی دقیق و فضایی صمیمی دارد. استحکام ساختار آن ناشی از هماهنگی تمام عناصر داستان برای رسیدن به مقصود نویسنده است.»
قطع کردن درختان نخل و ویران شدن لانه کبوتر مفهوم استعاری دارد. نویسنده، داستان را با صحنهای شروع میکند که حسی از دلشوره در خواننده به وجود میآورد. همچنین ویرانیِ لانهٔ کبوتر در صحنهٔ آغازین، پیش درآمدی است که خواننده را برای ویرانیِ خانهٔ راوی در صحنهٔ پایانی آماده کند.
زبان داستان در کمال سادگی و به زبان عامیانه نقل میشود. گفت و گوها جاندار و ساده و دلنشین اند. وصف صحنههای مختلف خصوصاً تقابل صنعت و طبیعت و جامعه سنتی و صنعتی بسیار ماهرانه صورت گرفته است:
«شاخههای آب را، که مثل پنجههای دراز رودخانه دویده بودند توی گیسوی نخلستان، پُر کرده بودند و ظهر که میشد سایهٔ دکل فولادی میشکست روی چینه خانه ما و میافتاد تو حیاط و میداند تا لب گودال خانه که آن روز مخمل قصیلی علف هاش زیر لگد مفتشها پامّال شده بود.» (از متن داستان)
«تو کوچه را نگاه کردم، پدرم را ندیدم. او رفته بود و من مانده بودم با بار سنگینی که بایستی به دوش میکشیدم.» (جمله پایانی داستان)
جمله پایانی به داستان عمقی تمثیلی میبخشد. پسرکی به وقایع دردناکی رسیده است. کودکی را پشت سر گذاشته، بزرگ شده و باید «بار سنگینی» را به دوش بکشد. دکتر حسین پاینده در کتاب «داستان کوتاه در ایران/داستانهای رئالیستی و ناتورالیستی» مینویسد: «راوی داستان دورهٔ پاگشایی را سالیانی پیش از سر گذرانده است و اکنون با نگاه به گذشته، این مرحلهٔ سخت از رشد روانیِ خود را به یاد میآورد. به سخن دیگر، شیوهٔ بازگوییِ این داستان، از نوع موسوم به روایت واپس نگری است که طی آن راویای بزرگسال دورهٔ نوجوانیِ خویش را در ذهن مرور میکند. نشانههای این واپس نگری را آشکارا در زبان راوی میتوان دید.»
احمد محمود به عنوان داستان نویس واقع گرا، شخصیتها را در پیوند با محیط تصویر میکند و با توجه به موقعیتها تاریخیِ مهم که بر عواطفِ آنها تأثیر میگذارند جلوههایی از یک دوران را تجسم میبخشد. به همین دلیل، احمد محمود را از پیشگامان «ادبیات اقلیم جنوب» میدانند. درون مایهٔ داستانهایش را جزو تصویر زندگی مردم جنوب، مسائل سیاسی چون جریان ملی شدن نفت و ... تشکیل میدهد. از جمله آثار بومی او مجموعه داستان «پسرک بومی» است که در سال 1350 منتشر شد. داستان «شهر کوچک ما» از این مجموعه انتخاب شده است.
داستان «پسرک بومی» از مجموعه داستانی با همین عنوان، ماجرای داستان در سالهای دههٔ 1320 میگذرد و تقابل زندگی کارگران ایرانی شرکت نفت را با زندگی کارفرماهای خارجی، از دید پسرکی پاپتی که دلباختهٔ دخترکی اروپایی شده، مینمایاند. داستان به اقتضای موقعیت سنی و نحوهٔ نگرش پسرک، جنبهای پوشیده و غیر مستقیم مییابد. در طی هیجانهای سیاسی برای ملی کردنِ صنعت نفت، تجمعی به خون کشیده میشود و حملهٔ مردم خشمگین به خارجیها، به آتش زدنِ اتومبیلها منتهی میشود که دخترک در یکی از آنهاست و پسرک در تلاشی ناموفق برای نجات او جان میبازد. داستان «پسرک بومی» داستان رو در رویی احساسات پاک کودکانه با جبر محیط و شرایط اجتماعی است. این داستان همچون داستان «شهر کوچک ما» از بهترین داستانهای کوتاه احمد محمود است.
حسن میرعابدینی در کتاب «صد سال داستان نویسی ایران» صفحه 569 مینویسد: «احمد محمود در داستان پسرک بومی به مضمون تمثیلی پرداخته اما توفیقی نیافته است. از آنجا که استدلال نویسنده بر ساختی منطقی و محتمل متکی نیست، داستانها در القای مفاهیم تمثیلی توفیقی نمییابند. در این آثار، خفقان نفسگیرِ سالهای دههٔ 1350 و آرزوی دگرگونی وضعیت اجتماعی به شیوهٔ افسانههای علمی – تخیلی و داستانهای پوچی بیان میشود.»
«چراغ راهنمایی چقدر طول کشیده بود هووف! یک لحظه فکر کرده بود که پاهاش مثل دو بادنجان پخته، تو چرم داغ کفشها ورم کرده است.» (جمله آغازین داستان دیدار)
داستان «دیدار» از مجموعه داستانی با همین عنوان در سال 1369 منتشر شد. «دیدار» بهترین داستان این مجموعه است. داستانِ پیرزنی تنها و اندوهگین را نشان میدهد که برای شرکت در مراسم کفن و دفن خواهرخواندهاش (دده نصرت) راهی اهواز میشود. پسرش که کارمند دولت است تمایلی ندارد همراه مادر در این سفر باشد. پیرزن مجبور میشود به تنهایی راه بی افتد. سفری بی بازگشت. داستان در طول سفر شکل میگیرد. سفری که به مرور ذهنی یک زندگی مبدل میشود. پیرزن در راه دوران کودکی و نوجوانی و سالهای گذران با دده نصرت را مرور میکند. حالا همه آشنایان مردهاند و او صدایشان را میشنود و چهرهشان را در صورت دیگر مسافران میبیند. همزمان با شکل گیریِ تدریجیِ شخصیت پیرزن، با یادآوری خاطرات، شخصیت دده نصرت هم ساخته میشود. شوق بازگشت پیرزن به زادگاهش به زیبایی تصویر شده است.
«نه نه غلام پیاده میشود، فلکه ساعت است، هیچکس نیست. پیش رویش خیابان، خالیِ خالی است. شرجی است. زمین خیس است. پل نادری؟ چیزی جز ردیف چراغها – که انگار انتها ندارد – نمیبیند. بوی آشنا – بوی شبِ کارون را حس میکرد. همه چیز ساکت است.» (از متن داستان دیدار)
حسن میرعابدینی در کتاب «صد سال داستان نویسی ایران» مینویسد: «داستان دیدار، یکی از بهترین داستانهای کوتاه دههٔ 60 است.»
احمد محمود به عنوان نویسندهای رئالیست اجتماعی، ضمن توجه به ویژگیهای فردی شخصیتهای داستانهایش، بر عناصر نمونه وار آنها تاکید میکند تا بتواند مناسبات آنان را با محیط اجتماعی به نمایش بگذارد.
احمد اعطا – با نام ادبی احمد محمود – چهارم دی ماه 1310 در اهواز به دنیا آمد و در دوازدهم مهر ماه 1381 در تهران درگذشت. پیکر این نویسنده در امام زاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.
نکته:
- احمد محمود را پیرو مکتب رئالیسم اجتماعی میدانند.
- اغلب داستانهای کوتاه احمد محمود از نوع ادبیات اقلیمی جنوب است.
- از نویسندههای ایرانی که رمان گونههای تاریخی نوشتهاند میتوان «مدار صفر درجه» احمد محمود نام برد. همچنین داستان «زمین سوخته» به جزئیات وقایع و مسائل مربوط به جنگ ایران و عراق اشاره شده است و رمان «همسایهها» به واقعیت تاریخی – سیاسی سالهای 30 – 1320 اشاره میشود.
- جمال میرصادقی در کتاب «راهنمای داستان نویسی» در بخش سرچشمههای دیگر داستان مینویسد: «احمد محمود به من میگفت که از خوابهایش در نوشتن داستانهایش بسیار بهره میگیرد. نویسندههای بسیاری به اهمیت این امر اعتراف کردهاند و بر این باورند که رویاها، سرچشمهای غنی برای داستان است.
- جمال میرصادقی در کتاب «ادبیات داستانی» در صفحه 355 مینویسد: «داستان نویسان معاصر میکوشند کمتر توضیح بدهند و بیشتر تصویر کنند و به همین دلیل آثار آنها به سینما و نمایش نزدیکتر میشود. در رمان «داستان یک شهر» اثر احمد محمود از این شیوه برای تصویر و پرداخت شخصیتها بسیار استفاده شده است.
- حسن میرعابدینی در کتاب «صد سال داستان نویسی ایران» در صفحه 361 مینویسد: «احمد محمود سخت درون گراست و در برخورد با رویدادها، واقعیتهای محیط و علتهای پدیدهها را کمتر مورد توجه قرار میدهد و تنها به برشی از سطح زندگی قناعت میکند؛ آدمهای داستانهای احمد محمود چهرهٔ مشخصی ندارند، زنده و قابل لمس نیستند و در پشت آنها چهرهٔ نویسنده به وضوح دیده میشود...به طور کلی احمد محمود هنوز به شیوهٔ مستقلی دست نیافته است و به تقلید از هدایت و چوبک مینویسد.» ■
منابع:
میرعابدینی، حسن. «صد سال داستان نویسی ایران/ چهار جلد». نشر چشمه. چاپ پنجم 1387
میرعابدینی، حسن. «هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی/جلد اول». نشر کتاب خورشید. چاپ ششم 1393
میرعابدینی، حسن. «تاریخ ادبیات داستانی ایران». انتشارات سخن. چاپ اول 1392
پاینده، حسین. «داستان کوتاه در ایران/داستانهای رئالیستی و ناتورالیستی». انتشارات نیلوفر. چاپ دوم 1391
اصغری، حسن. «کالبد شکافی بیست داستان کوتاه فارسی». نشر ورا. چاپ اول 1396
ذوالفقاری، حسن. «چهل داستان کوتاه ایرانی از چهل نویسندهٔ معاصر». انتشارات نیما. چاپ اول 1379
میرصادقی، جمال. «راهنمای داستان نویسی». انتشارات سخن. چاپ دوم 1390
میرصادقی، جمال. «ادبیات داستانی». انتشارات سخن. چاپ ششم 1390
دو ماهنامه ادبیات داستانی برگ هنر. ویژه نامه احمد محمود. شماره 17. فروردین و اردیبهشت 1397
محمود، احمد. «دیدار». انتشارات معین. چاپ ششم 1381
---------------------------------