در این گام به مبحث شخصیت پردازی در داستان میپردازم. از آنجا که واژهٔ شخصیت کلمهٔ مناسبی نیست و میبایست از شخص استفاده کرد، واژهٔ قبلی خود را اصلاح کرده و می گویم در این مبحث به شخص یا آدمِ داستان میپردازم. چرا که شخصیت به مجموعه صفاتی می گویند که به آرامی و در طول زمان در انسان نهادینه شده و به آسانی تغییر نمیکند.
بسیار محدودند داستانهایی که شخص داستانی نداشته باشند و از این رو داستانِ بدونِ شخصِ انسانی داستانیت کافی را ندارد. ولی تعریف شخص داستانی چیست؟ شخص داستانی به کسی می گویند که در داستان ایفای نقش میکند. این شخص بیشتر پرداختِ ذهنِ نویسنده است. از آنجا که ما خاطرات خود را میخواهیم تبدیل به داستان کنیم، پس یکی از شخص داستانی خودمان هستیم. واضحتر بگویم؛ اگر ما قصد داریم یک سوژهٔ واقعی را تبدیل به داستان کنیم، (مثلاً تاریخی) با دو نوع شخص داستانی روبه رو هستیم: یکی بکر، دیگری دستکاری شده. ولی از آنجا که قصد ما تبدیل خاطرات به داستان است و همانطور که قبلاً گفته بودم که میبایست کمی از واقعیت را در دریای خیال خود غوطه ور کنیم، از شخصیتهایی که پرداختِ ذهنمان هست نیز میتوان استفاده کرد. برای مثال همسایهٔ ما در واقعیت ورزشکار است ولی هرازگاهی سیگار میکشد. در داستان میتوانیم او را یک معتاد که روزگاری ورزشکار بوده و روی بازوهایش خالکوبی است و حالا آواره شده ... نشان دهیم. ما هرآنچه داستانمان شخص داستانی نیاز دارد، میسازیم. به عبارت دیگر نویسنده آزاد است هرآنچه میخواهد بیافریند.
یادتان باشد که در داستان کوتاه تعدد شخص داستانی نداریم و یک یا دو شخص اصلی بیشتر در آن حضور ندارند. اگر قصد داستان کردن مجموعه خاطراتتان را دارید، میتوانید در چند قسمت این کار را با شخصهای اصلی متفاوت انجام دهید، مثلاً یکبار در بارهٔ همسایه، یکبار داستان دایی، عمو و ... در قسمتهای مختلف آنها را بیان کنید. پس تا اینجا دانستیم که حالت کلی پرداخت شخص داستانی به صورت: 1) الگو
برداری از یک شخص واقعی. 2) بر اساس خود. 3) ساختهٔ ذهنِ نویسنده میباشد.
پردازش شخص داستانی میتواند به دو صورت مستقیم و غیرمستقیم باشد. در معرفی مستقیم، نویسنده از طریق شخص دیگری در داستان، به معرفی شخص داستانی میپردازد. در شیوهٔ غیرمستقیم با شیوهٔ جدال (جدال با خود، جدال با طبیعت، جدال با دیگری) و همچنین گفتگو به این کار میپردازد.
*دسته بندی بر اساس حضور و فعل و انفعالات شخص داستانی:
الف) ایستا: آدمهایی که در طول داستان هیچگونه تغییری نمیکنند و اتفاقات داستانی روی آنان اثر ندارد.
ب) پویا: آدمهایی که بنابر حوادث داستانی دچار تغییر و تحول میشوند و خوی آنها دستخوش تغییر میشود.
نکته: شخصیتها باید در رفتار و خلقشان ثابت قدم باشند و اگر تغییری صورت میپذیرد این تغییر؛ میبایست علتمندی داستانی داشته باشد. شخصیتها برای آنچه انجام میدهند باید انگیزه داشته باشند و ما علت این تغییر را متوجهشیم. شخصیتها باید طبیعی باشند. نه سپید و نه سیاه. همانطور که در جهان واقعیت چنین است.
*برای این که این تغییر مورد قبول خواننده قرار گیرد، تغییر و تحول باید سه شرط را داشته باشد:
تغییرات و تحولات باید در حد امکانات آن شخصیتی باشد که این تغییرات را موجب میشود.
تغییرات باید به حد کافی معلول اوضاع و احوالی باشد که شخصیت در آن قرار میگیرد.
باید زمان کافی وجود داشته باشد تا آن تغییرات به تناسب اهمیتش به طور باور کردنی اتفاق بیافتد.
*دسته بندی آدمهای داستانی از لحاظ نقش:
اصلی: آدمی که بار سنگین و اصلی داستان را به دوش میگیرد و رفتار و کنش سایر آدمها حول اوست.
فرعی: کنار شخص اصلی نقش بازی میکنند و به کار عمق
میبخشند ولی اختیارات شخص اصلی را ندارند.
سیاهی لشکر: تنها حضور جمعی دارند و نقشی در داستان ندارند و به نوعی برای صحنه پردازی از آنان استفاده میشود.
انواع شخص داستانی:
الف) فردی: خصوصیاتِ روانی و عاطفی او مخصوص به خودش است، همانند یک انسان واقعی
ب) قالبی: نسخه یا بدل شخصهای دیگرند. شخصهایی که قابل پیش بینیاند و رفتارهای دیگری را تقلید میکنند. آنها بسیار مأنوساند چرا که ما در اطراف خود آنها را میبینیم. روشنفکر نما، مقدس نما و...
پ) قراردادی: افراد شناخته شدهای که مرتباً در نمایشنامهها و داستانها ظاهر میشوند و خصوصیت جا افتاده دارند. در قصههای قدیمی، غولها، دیوها، جنها، پریها، جادوگرها، آدمهای خسیس، زن جوان و بدکاره و شوهرپیر و پولدار و... از مشخصات شخصهای قراردادی، تازه نبودن ویژگیهای آن است و ما از دیرباز آنان را میشناسیم.
ت) کلی: شخصیتهایی که جنبهٔ عام و جهانی دارند و مظهر کلی از صفات عام دارند. این اشخاص دارای شخصیتِ تک بعدی هستند. شخصیتهای سفید و سیاه.
ث) نوعی: (تیپ) نشان دهندهٔ خصوصیات یک گروه یا طبقهای از مردم است که او را از دیگران متمایز میکند. این نوع شخصیت قرار نیست همچون قراردادی، از سنتهای ادبی، کیفیتی را به عاریت بگیرند بلکه میتوانند خصلتی از گروهی را مشخص کنند که در ادبیات گذشته وجود نداشتند مثل: فضانورد گیج.
ج) تمثیلی: شخصیتهای تمثیلی شخصیتهایی جانشین شونده هستند، به این معنا که شخصیت یا شخصیتهایی جانشین فکر و خلق و خو و خصلت و صفتی میشوند؛ مثل آقای دیو سیرت، خانم خوش طینت. این نوع شخصیتها دو بعدی هستند، یک بعد فکر و خصلتی که مورد نظر گوینده است و بعدی که در آن مجسم میشوند. مثل: تنبل خان پیدایش شد! دیو چو بیرون رود فرشته درآمد.
چ) نمادین: نویسنده را قادر میسازد که مفاهیم اخلاقی یا کیفیتهای روحی و روشنفکرانه را در قالب عمل در بیاورد. (در آینده در مورد نماد توضیح بیشتر میدهم).
ح) همه جانبه: در داستانها، توجه بیشتری را به خود جلب میکنند. این شخصیتها با جزئیات بیشتر و مفصلتر تشریح و تصویر میشوند. خصلتهای فردی آنها نیز ممتازتر از شخصیتهای دیگر رمان است.
توجه کنید که هرکدام از این شخصیتها را در طول صحبتهایم بیشتر با آنها آشنا میشویم. نکتهٔ مهم این است که داستان کوتاه، داستانِ شخصیت نیست و ما شخصیتها را در خلال حوادث میشناسیم. شخصیتهای داستانی خواه انسانند و خواه حیوان یا موجودی فرازمینی ولی آنچه مهم است ارتباط گرفتن خواننده با آنهاست.
تمرین: یکی از خاطرات خود را با راوی دانای کل بنویسید و در خلال آن شخص داستانیِ اصلی و فرعی را مشخص کنید. تمرینِ تنفس قبل از نوشتن (در مقالههای قبل توضیح داده شده است) را فراموش نکنید.
منابع:
عناصر داستان، جمال میرصادقی
آموزش داستان نویسی؛ روح الله مهدی پورعمرانی
و مجموعه دروس شفاهی آقایان مهدی رضایی، اسماعیل زرعی و محمدرضا گودرزی. ■
دیدگاهها
من متن ادبی می نویسم. برا دل خودم. یه خونواده از نوشته هام خوششون اومد(با دخترشون دوستم. اون نوشته هامو داد بهشون خوندن) پدر خوانواده چند سالیه فوت شده. کلی خاطره ازش دادن می گن داستانش کن.
آدم داستانیم سفیدِ سفیدِ. هیچ تغییری هم توی خودش اتفاق نمی افته. خوبه خوبه.
فقط یه روستا رو تغییر می ده. و امکانات رفاهی براشون ایجاد می کنه.
چیکار کنم جذاب بشه. تعلیقی نداره.
هلپ پلیز. هلپ.
هر چی گشتم همه ی گام های تبدیل خاطره به داستان رو پیدا نکردم.
نه دا رو خوندم نه دختر شینا و نه من زنده ام. چون می دونستم افسرده می شم.
اصلا این شخص قابلیت آدم داستانی شدن رو داره؟ یا باید زندگینامه اش کنم؟
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا