• خانه
  • بانک مقالات ادبی
  • واکاوی در متن یک داستان «نرسیده به انتهای خیابان سمیه» نویسنده «یوکابد جامی»؛ «محمود خلیلی»/ اختصاصی چوک

واکاوی در متن یک داستان «نرسیده به انتهای خیابان سمیه» نویسنده «یوکابد جامی»؛ «محمود خلیلی»/ اختصاصی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

mahmood khalilچاپ شده در شماره «نود و سه» نشریه چوک

آنچه در ادامه خواهید خواند نقدی نیست که به قصد تخریب و یا تحدید نوشته شده باشد، بلکه برای آن است که یوکابد جامی بداند داستان‌هایش خوانده می‌شود و کسانی هستند که دوست دارند موانع و تهدیدات اطراف ذهن داستان پرداز او رفع شوند.

به عنوان یک خواننده، علاقه دارم داستان‌هایی به من عرضه شود که ارزش خواندن داشته و ذهن و دل مرا به تکان و تلاطم وادار کند. همچنین بسیار علاقه مند هستم که دوستانی چون بانوی مهربان" جامی" ضمن تکاپوی بیش‌تر به جایگاهی برسند که شایستة آن می‌باشند.

در ابتدا بهتر است به کل این داستان نگاه کنیم: زنی (مریم) با عشق ازدواج می‌کند، اما خیلی زود این دلبستگی از سوی همسرش به انتها می‌رسد. مرد (مرتضی)، به زنی دیگر دل می‌بندد و سالها با وی ارتباط مخفیانه دارد. زن دوم (سمیرا) که از وجود زن اول و قانونی مرد، اطلاع پیدا می‌کند به شکلی کاملاً جوانمردانه، از زندگی آن دو کنار می‌رود! در پایان قصه، مرد (مرتضی)، بدون توبه و انابه و انتظار بخشش، به آغوش باز همسرش (مریم) باز می‌گردد.

با نگاهی واقع‌بینانه به جامعة اطراف خود می‌بینیم تصویری که نویسندة محترم این داستان از یک زن عاشق ترسیم کرده است، زیباست اما، واقعی نیست. لازم است ایشان توضیح دهد که کدام زن و تحت کدام شرایط، حاضر است عشق و تمام زندگی و روح خویش را، به جز معشوق خود، با دیگری (هرکس که می‌خواهد باشد) تقسیم کند؟ نگاه کنید به اختلافات میان عروس و مادر شوهر که تنها از همین تقسیم ساده آغاز می‌شود. قصد ما قضاوت درستی یا نادرستی چنین دیدگاهی نیست، اما با نگاهی به همین رابطه خواهید دید که عروس خانواده تمامی توجه، تفکرات، انرژی و محبت همسرش را برای خود می‌خواهد. تقاضایی که شاید برای هر دو طرف، پس از ازدواج، قابل دفاع و پذیرش است. اما او نمی‌تواند بپذیرد که مادر شوهرش در این عشق و عاطفه با وی سهیم شود.

از سوی دیگر، مادر (به عنوان زنی که ماه‌ها فرزندش را در تن خود حمل کرده و سالها شاهد رشد و بلوغ وی بوده است) نمی‌تواند شاهد تملک پسر دُردانه‌اش توسط یک زن دیگر شود. او به حکم غریزه، می‌خواهد فرزندش را هنوز در تملک خویش بداند. نکتة قابل توجه این است که اگر رابطة مادر با شوهر خویش کم‌رنگ بوده و یا بی‌رنگ باشد، گرایش مادر به پسرش بیش از پیش خواهد بود.

در خوشبینانه‌ترین حالت، مادرانی‌که دارای چنین احساسی هستند، تلاش می‌کنند برای پسر خود، همسری از میان بستگان خویش انتخاب کنند، چرا که گمان می‌کنند با انتخاب چنین گزینه‌ای، مشکل جدایی و شکاف میان مادر و پسر، کمتر خواهد بود.

در داستان حاضر، مریم از رفتارهای همسرش و بی‌اعتنایی‌های وی در عذاب است، اما تنها به خاطر عشقی که اکنون یک طرفه شده، همه چیز را تحمل می‌کند! آیا این تحمل (پنج ساله) آستانه‌ای ندارد و در جایی نباید به اعتراض ختم شود؟ راوی، از بین دو راه اعتراض یا سکوت، چرا سکوت زجرآور را انتخاب کرده است، فقط به این دلیل که عاشق است؟ فراموش نکنید که عاشق، هم حساس است و هم حسود.

او با اینکه وزن کم می‌کند، موهای پرپشت‌اش می‌ریزد و زیر چشم‌هایش گود می‌نشیند، زندگی با مردی را که نسبت به وی دلسرد شده و دوری می‌کند، همچنان ادامه می‌دهد. نقطة انفجار احساسات وی آنجاست که در میان عکس‌ها، عکس‌های تکی همسرش (مرتضی) در سفر شمال را پاره پاره می‌کند. کمی بعد اما، در چند پاراگراف پایین‌تر، تصویر مرتضی در خانه اجاره‌ای مالک اشتر را می‌بوسد و به آغوش می‌کشد! این تضاد، نوعی دوگانگی در شخصیت زن داستان نشان داده است، در صورتی که بر مبنای گفته‌های او، چنین چیزی در وجود قهرمان داستان نیست. از سوی دیگر، نویسنده زنی را به جرم عاشقی، دست و پا بسته شوهری نگه می‌دارد که به او خیانت می‌کند! اما تمام مشکلات به همین جا ختم نمی‌شود...

مریم در یک روز زمستانی و سرد (سیزده اسفند ماه) که اشاره به زندگی سرد خانوادگی او دارد، تماسی دریافت می‌کند. او «با دستانی که از شدت استرس بی امان می‌لرزیدند» با تلفن صحبت می‌کند!! ریشة این ترس و استرس چیست؟ آیا حس ششم قوی‌ی مریم می‌داند که پشت تلفن چه کسی قرار دارد؟ اگر این احساس تا این حد در وی شدت دارد، چرا تاکنون به ارتباط شوهرش با زنی دیگر پی نبرده است؟ چرا برای قطع این ارتباط نامشروع، اقدامی نکرده است؟ آیا تنها به صرف تماس یک شمارة ناشناس، اما رُند و ثابت، باید ترسید و دچار استرس شد؟

مشکل دیگر در داستان برمی‌گردد به اعترافات و درازگویی زنی به نام سمیرا در پیامک طولانی. او از عشق مرتضی به خود می‌گوید و اعتراف می‌کند که عاشق این مرد شده، اما وقتی (پس از سه سال رابطه نامشروع) فهمیده که وی همسر دارد و شاید فرزند، ناگهان از زندگی او خارج می‌شود!

پرسش‌های بی پاسخ دیگری نیز از میان متن بیرون می‌زند: راز موفقیت مرتضی در جلب نظر و جذب زنان چیست؟ ترفندهای این موجود موذی دوپا چیست که می‌تواند دلربایی و دلبری کند و در عین حال با دو زن ارتباط ... داشته باشد، اما آن دو خبری از دیگری نداشته باشند؟ آیا این ارتباطات در زندگی مالی و مادی وی ایجاد اختلال نمی‌کند؟

دو فرض محال چنین پایانی را برای داستان یوکابد جامی رقم زده است: اول این که زنی (سمیرا) از عشق خود صرف نظر کند و خود را از زندگی مرد محبوب خود بیرون بکشد!! دوم این که زنی (مریم) که به وی خیانت شده و راز پنهان همسر خائن‌اش بر وی آشکار شده، با آغوش باز از این خیانت پیشه استقبال کند! حتا اگر چنین فرض‌های محالی به وقوع بپوندد،‌ چگونه می‌توان به مردی که امکان خیانت دوباره دارد، اعتماد کرد؟ تا جایی که نگارنده دیده و شنیده است، در چنین مواردی زنان دارای دوراندیشی و بلوغ فکری بیش‌تری هستند و امکان چنین خطا و اشتباهی در ایشان کمتر است. چنین انجامی برای داستان، نشان دهندة آن است که نویسنده چنین موقعیت استراتژیکی را تجربه نکرده و یا از نزدیک ندیده و در مورد آن تحقیق کافی نداشته است.

در پایان، ضمن آرزوی توفیق برای یوکابد جامی، امیدوارم این داستان را با رویکردی واقع بینانه‌تر بازنویسی کنند. در صورت تلاش بیش‌تر و نگاه جامع‌تر به مسائل جامعه، ایشانمی‌تواند حرف‌های تازه‌ای برای جامعة ادبی داشته باشد.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

واکاوی در متن یک داستان «نرسیده به انتهای خیابان سمیه» نویسنده «یوکابد جامی»؛ «محمود خلیلی»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692